انکار خيار غبن
مسأله ۲۸۸۷ ـ بنا به نقل ابن قدامه در المغنى در مذهب ابى حنيفه و مذهب شافعى اگر كسى در معامله مغبون شود خيار غبن ندارد ، بنابراين اگر شيعه از شافعى يا حنفى مذهب چيزى خريد و بعد معلوم شد كه فروشنده مغبون مى باشد ، بنا به قاعده الزام ، خريدار شيعى مى تواند فروشنده را به وفاى به عقد ملزم كند.
بطلان معامله سلم با نبودن مورد معامله
مسأله ۲۸۸۸ ـ در مذهب ابى حنيفه در صحّت عقد سلم ـ فروش چيزى به نحو كلى مدّت دار به ثمن نقد حاضر ـ شرط است كه آن چيز هنگام عقد در خارج موجود باشد ، ولى در مذهب شيعه اين شرط در صحّت معامله سلم معتبر نيست ، بنابراين اگر شيعه با حنفى مذهب معامله سلم انجام دهد و مورد معامله موجود نباشد ، بنا به قاعده الزام مى تواند فروشنده حنفى را به بطلان معامله ملزم كند ، و همچنين است اگر حين انجام معامله خريدار حنفى بوده و بعد شيعه شده باشد.
صحّت تعصيب در ارث
مسأله ۲۸۸۹ ـ اگر شخصى از عامّه بميرد و از او يك دختر عامّى مذهب بماند ، و برادرى داشته باشد ، اگر برادر شيعه باشد و يا پس از مرگ برادرش شيعه شود ، بنا به قاعده الزام برادر شيعه مى تواند آنچه از تركه ميّت زياد مى آيد از باب تعصيب بگيرد ، هر چند تعصيب در مذهب شيعه باطل است.
و همچنين اگر شخصى از عامّه يك خواهر عامى مذهب وارث داشته باشد و عموى ابوينى داشته باشد ، چنانچه عموى او شيعه باشد و يا بعد از مرگ پسر برادرش ، شيعه شود ، بنا به قاعده الزام مى تواند آنچه از باب تعصيب به او مى رسد بگيرد ، و همچنين است حكم در ساير موارد تعصيب.
ارث زن از اراضى شوهر
مسأله ۲۸۹۰ ـ در مذهب عامّه زن ميّت از تمام آنچه از ميّت مانده ـ از نقود و متاع و اراضى و بساتين و غير اينها ـ ارث مى برد ، ولى در مذهب اماميّه زن از زمين ـ نه از عين آن و نه از قيمت آن ـ ارث نمى برد ، بنابراين اگر ميّت از عامّه وزن او شيعه باشد ، بنا به قاعده الزام زن شيعه از زمين ارث مى برد.
آنچه گذشت قسمتى از مسائلى است كه بر مبناى قاعده الزام ذكر شده است ، موارد ديگرى مانند وصيّت براى وارث و عقد در حال احرام و شفعه به جوار و خيار شرط و خيار تصريه و غير اينها مورد جريان قاعده الزام است.
تشريح بدن مسلمان مرده و لزوم ديه جنين
مسأله ۲۸۹۱ ـ تشريح بدن مسلمان مرده جايز نيست ، و بر تشريح كننده ، ديه جنين مسلمان ـ به تفصيلى كه در كتاب ديات مذكور است ـ لازم مى شود.
تشريح بدن كافر و مشكوك
مسأله ۲۸۹۲ ـ تشريح بدن كافر غير ذمّى مرده جايز است ، و جواز تشريح بدن ذمّى و عدم ثبوت ديه جنين ذمّى در تشريح آن محلّ اشكال است ، مگر آن كه در آيين آنها جايز باشد كه در اين صورت مانعى ندارد ، و اگر مرده اى مسلمان يا ذمّى بودن او مشكوك باشد ، تشريح بدن او جايز است.
مورد جواز تشریح بدن مرده مسلمان
مسأله ۲۸۹۳ ـ اگر زنده ماندن مسلمان متوقف شود بر تشريح بدن مرده اى و تشريح بدن غير مسلمان و يا مشكوك الاسلام ممكن نباشد ، و راه ديگرى براى زنده نگه داشتن آن مسلمان نباشد ، در اين صورت جايز است كه بدن مسلمان مرده را تشريح كنند ، و ديه جنين مسلمان ـ به تفصيلى كه در باب ديات ذكر شده است ـ بر تشريح كننده لازم مى شود.
بريدن عضوى از اعضاى بدن مسلمان مرده و وصيت به آن
مسأله ۲۸۹۴ ـ بريدن عضوى از اعضاى بدن مسلمان مرده ـ مانند چشم و غير آن ـ به منظور پيوند زدن آن به بدن شخص زنده جايز نيست ، و قطع كننده بايد ديه آن عضو را كه ديه اعضاى جنين مسلمان است بپردازد ، ولى چنانچه زنده ماندن مسلمان متوقف باشد بر اين كه عضو بدن مسلمان مرده اى را ببرند و به او پيوند زنند ، بريدن آن عضو جايز است ، ولى قطع كننده بايد ديه آن را بپردازد. و پس از پيوند كه جزء بدن زنده گشت ، احكام بدن زنده بر آن جارى است.
و اگر كسى در حال حيات خود وصيّت كند كه پس از مردن او عضوى از اعضاى او را قطع كنند و به ديگرى پيوند زنند ، صحّت اين وصيّت محلّ اشكال است.
بريدن عضوى از اعضاى بدن زنده براى پيوند
مسأله ۲۸۹۵ ـ اگر شخصى راضى شود كه در حال حيات خود عضوى از اعضاى او را بريده و به ديگرى پيوند زنند ، چنانچه آن عضو از اعضاى رئيسه باشد كه بريدن آن صدمه اى به حيات او مى زند ، و يا نقص و عيبى در او ايجاد مى كند ، بريدن آن عضو جايز نيست ، و اگر با بريدن آن عضو ضرر و عيبى بر او وارد نمى شود ـ مانند بريدن مقدارى از پوست و يا گوشت ران كه جاى آن روييده مى شود ـ بريدن آن عضو با رضايت او جايز است ، و مى تواند براى رفع يد از آن عضو مبلغى دريافت كند.
اهداى خون و گرفتن مبلغى در مقابل آن
مسأله ۲۸۹۶ ـ اهداى خون به بيمارانى كه احتياج به تزريق خون دارند جايز است ، و گرفتن مبلغى در مقابل دادن خون مانعى ندارد ، و در هر صورت بايد خون دادن به صاحب آن ضرر جانى نداشته باشد.
پيوند اعضاء مرده کافر و حیوان نجس به بدن شخص مسلمان
مسأله ۲۸۹۷ ـ بريدن عضوى از بدن مرده كافرى كه تشريح آن جايز است و يا كسى كه مسلمان يا ذمّى بودن او مشكوك است ، به منظور پيوند زدن آن به بدن شخص مسلمان جايز است ، و پس از آن كه جزء بدن مسلمان شد احكام بدن مسلمان بر آن جارى است.
و همچنين پيوند زدن عضوى از اعضاى حيوان نجس العين به بدن شخص مسلمان جايز است ، و پس از آن كه جزء بدن مسلمان گشت احكام بدن مسلمان بر آن عضو جارى است.
تلقيح نطفه مرد اجنبى به زنى و حکم بچه حاصل از آن
مسأله ۲۸۹۸ ـ جايز نيست نطفه مرد اجنبى را به زنى تلقيح نمايند ـ چه عمل تلقيح به وسيله اجنبى انجام شود و يا به وسيله شوهر زن ـ و عمل تلقيح ، در فرض مذكور هر چند حرام است ، ولى زنا نيست ، و اگر زنِ تلقيح شده بچّه دار گردد آن بچّه فرزند صاحب نطفه است و تمام احكام اولاد بر او جارى است ، و زنى هم كه به وسيله تلقيح بچّه دار شده مادر آن بچّه است و احكام اولاد بر او جارى است.
گرفتن نطفه مردى و گذاشتن آن در رحم مصنوعى
مسأله ۲۸۹۹ ـ گرفتن نطفه مردى و گذاشتن آن در رحم مصنوعى و پرورش آن به منظور توليد فرزند جايز است ، مگر اين كه متوقف بر انجام كار حرامى باشد كه ارتكاب آن كار حرام است.
و چنانچه از اين راه بچّه اى به وجود بيايد ، اگر تخمك زن نباشد ، آن بچّه فرزند صاحب نطفه است و احكام پدر و فرزند بر آن دو جارى مى شود ، ولى مادر ندارد ، و در صورتى كه تخمك زن هم باشد ، آن زن هم مادر اوست.
تلقيح نطفه شوهر به زن او
مسأله ۲۹۰۰ ـ تلقيح نطفه شوهر به زن او به وسيله خود شوهر جايز است ، و به وسيله غير شوهر در صورتى كه متوقف بر انجام كار حرامى باشد ، ارتكاب آن كار حرام است ، و بچّه اى كه به تلقيح به وجود مى آيد احكام اولاد بر او مترتب است.
عبور و تصرف در مصالح املاكى كه دولت به جبر خراب و مىكند
مسأله ۲۹۰۱ ـ خيابانهايى كه احداث مى شود و خانه و املاك مردم در مسير آنها قرار مى گيرد ، و دولت به جبر و اعمال زور آنها را خراب و خيابان كشى مى كند ، عبور از آنها جايز است ، ولى تصرّف در مصالح آن املاك بدون اذن مالك آنها جايز نيست.
احكام مساجد و اوقافى كه در مسير خيابانها قرار مىگيرد
مسأله ۲۹۰۲ ـ مساجدى كه در مسير خيابان ها قرار مى گيرد و جزء خيابان مى شود ، احتياط واجب آن است كه احكام مسجد نسبت به آنها رعايت شود ، ولى اگر نجس شد تطهير آن واجب نيست ، و اوقافى كه در مسير خيابان ها قرار مى گيرد از وقفيّت خارج نمى شود ، و تصرّف در آنها بدون اذن متولىّ خاص يا حاكم شرع و وكيل او جايز نيست.
عبور و مرور از زمين اوقاف عامه و خاصه اى كه در خيابان واقع شده
مسأله ۲۹۰۳ ـ عبور و مرور از زمين اوقاف عامّه ، مانند مساجدى كه در خيابان واقع شده ، جايز است ، ولى از اوقاف خاصّه اى كه موقوف عليه خاص دارد ، مانند وقف بر اولاد و مدارس ، محلّ اشكال است.
آنچه از زمين مساجدى كه بعد از خيابان كشيدن باقى مانده
مسأله ۲۹۰۴ ـ آنچه از زمين مساجدى كه بعد از خيابان كشيدن باقى مانده است ، اگر به اندازه اى باشد كه مى شود از آنها براى نماز و ساير عبادات استفاده كرد احكام مسجد بر آن باقيمانده مترتب است ، و هر گونه استفاده اى از آن كه در ارتكاز متشرّعه با مسجد بودن منافات دارد جايز نيست.
قبرستان مسلمانان که در خيابان واقع شود
مسأله ۲۹۰۵ ـ قبرستان مسلمانان اگر در خيابان واقع و جزء خيابان شود ، چنانچه زمين آن قبرستان ملك كسى باشد ، حكم آن حكم املاك شخصى است كه در مسأله اوّل گذشت ، و اگر وقف باشد حكم آن در مسأله دوم و سوم گذشت ، مگر آن كه عبور و مرور از آن زمينها موجب هتك و بى حرمتى به اموات مسلمانان شود كه در اين صورت عبور از آنها جايز نيست.
و اگر ملك كسى نيست و وقف هم نيست ، در صورتى كه هتك اموات نشود تصرّف در آنها جايز است.
و در فرض اول تصرّف در مصالح باقى مانده آنها بدون اجازه مالك جايز نيست ، و در فرض دوم احتياج به اجازه متولّى خاص و در صورت نبودنش احتياج به اجازه حاكم شرع يا وكيل او دارد ، و در فرض سوم تصرّف در آنها محتاج به اجازه نيست.
روزه دار بعد از غروب با هواپيما به محلى برود كه غروب نشده
مسأله ۲۹۰۶ ـ اگر روزه دار در ماه رمضان بعد از غروب با هواپيما به محلّى كه در آنجا آفتاب غروب نكرده مسافرت كند ، پس از رسيدن به آن محلّ واجب نيست كه تا غروب آفتاب امساك نمايد ، چه در محلّ خود افطار كرده باشد و چه نكرده باشد.
نماز خود را در محل خود بهجا آورد و به محلى برود كه هنوز نماز نشده
مسأله ۲۹۰۷ ـ اگر مكلف نماز صبح را در محلّ خود به جا آورد ، و به محلّى كه هنوز صبح طلوع نكرده مسافرت كند ، و يا نماز ظهر و عصر را خوانده و به طرفى كه هنوز آن جا ظهر نشده مسافرت كند ، و يا نماز مغرب را خوانده و به محلّى كه هنوز آفتاب در آن جا غروب نكرده مسافرت كند ، احتياط واجب آن است كه نمازهاى خوانده شده را دوباره بخواند.
وقت نماز گذشته و نماز نخوانده و به محلى برود كه وقت باقى است
مسأله ۲۹۰۸ ـ اگر در محلّ خودش وقت نماز گذشته و نماز را نخوانده باشد ـ مثل اين كه آفتاب طلوع كرده و نماز صبح را نخوانده ، و يا آفتاب غروب كرده و نماز ظهر و عصر را نخوانده باشد ـ و به محلّى مسافرت كند كه در آن جا آفتاب طلوع نكرده و يا غروب نكرده است ، بنا بر احتياط واجب نمازهايى را كه از او فوت شده به قصد ما فى الذّمه ـ اعمّ از قضا و ادا ـ به جا آورد.
نماز در هواپيما
مسأله ۲۹۰۹ ـ اگر كسى با هواپيما مسافرت كند و بخواهد نماز را در هواپيما بخواند ، چنانچه بتواند نماز را رو به قبله با ساير شرايط به جا آورد نماز او صحيح است ، و اگر نتواند نماز را رو به قبله به جا آورد ، چنانچه وقت نماز وسعت دارد كه پس از پياده شدن مى تواند نماز را رو به قبله به جا آورد ، در اين صورت نماز خواندن در هواپيما باطل است ، و اگر وقت نماز تنگ شده باشد ، و تا موقع پياده شدن وقت آن تمام مى شود ، واجب است نماز را در هواپيما به آن طرفى كه علم دارد قبله در آن طرف است به جا آورد ، و اگر علم ندارد به هر طرفى كه گمان دارد قبله است نماز را بخواند ، و اگر گمان هم ندارد مى تواند به هر طرف كه بخواهد نماز بخواند ، اگر چه احتياط مستحبّ آن است كه به چهار طرف نماز بخواند ، و اگر اصلا تمكّن از نماز به سوى قبله ندارد اين شرط از او ساقط است.
نماز در هواپيمايی كه سرعت آن برابر سرعت زمين يا بيشتر است
مسأله ۲۹۱۰ ـ اگر كسى هواپيمايى سوار شود كه سرعت حركت آن برابر سرعت حركت زمين باشد و از طرف شرق به سوى غرب حركت كند و مدّتى به دور زمين بگردد ، بنابر احتياط واجب در هر بيست و چهار ساعت نمازهاى پنجگانه خود را انجام دهد و قضاى آن نماز و روزه را هم به جا آورد.
و اگر سرعت حركت هواپيما دو برابر سرعت حركت زمين باشد واجب است نماز صبح را موقع طلوع فجر ، و ظهر و عصر را موقع زوال آفتاب ، و مغرب و عشا را موقع غروب به جا آورد.
و اگر سرعت حركت به حدّى باشد كه در هر سه ساعت ـ مثلاً ـ يك بار دور زمين مى گردد ، بنا بر احتياط واجب نمازها را در موقع طلوع فجر و زوال آفتاب و غروب بخواند ، و در هر بيست و چهار ساعت هم يك بار ديگر پنج نماز را به جا آورد.
واگر هواپيما از غرب به سوى شرق حركت كند ، در صورتى كه حركت او برابر و يا كندتر از حركت زمين باشد ، واجب است نمازها را در موقع طلوع فجر و زوال آفتاب و غروب به جا آورد.
و اگر سرعت هواپيما بيشتر از حركت زمين باشد به حدّى كه ـ مثلا ـ در هر سه ساعت يك بار دور زمين مى گردد احتياط گذشته مراعات شود.
پس از طلوع صبح و نيت روزه با هواپيما به محلی برود كه صبح نشده
مسأله ۲۹۱۱ ـ كسى كه وظيفه او روزه گرفتن در مسافرت است ، مانند كسانى كه سفر شغل آنان مى باشد ، اگر پس از طلوعِ صبح و نيّتِ روزه با هواپيما به محلّ ديگرى مسافرت كند كه در آنجا صبح نشده باشد ، به جا آوردن مفطرات براى او جايز است.
در ماه رمضان بعد از ظهر مسافرت كند به محلى كه ظهر نشده
مسأله ۲۹۱۲ ـ اگر كسى در ماه رمضان بعد از ظهر مسافرت كرد و به شهر ديگرى رسيد كه در آن جا ظهر نشده واجب است امساك كند و روزه را به آخر برساند.
نماز و روزه در محلى كه روز آن شش ماه و شب آن شش ماه است
مسأله ۲۹۱۳ ـ اگر فرض شود كه مكلّف در محلّى است كه روز آن شش ماه و شب آن شش ماه است ، و مى تواند هجرت كند به شهرى كه نماز و روزه را در وقت شرعى به جا آورد ، واجب است هجرت كند ، و اگر نمى تواند هجرت كند ، بنابر احتياط واجب در هر بيست و چهار ساعت يك بار نمازهاى پنجگانه را به جا آورد ، و قضاى آنها را نيز انجام دهد ، و بايد روزه را قضا كند.
احكام پاكى ها و نجاست ها
وظيفه ى هر انسان مؤمن و خدا شناس آن است كه هنگام اداى نماز بدن ولباس خود را پاك نمايد ولى اين نكته را نبايد فراموش كرد كه خداى مهربان احكام دين را بر شما ساده و آسان گرفته تا اين امر به سهولت انجام گيرد .
حال توجّه شما را به چند مسأله ى مهمّ دربارهى پاكى ها و نجاست ها جلب مى نماييم .
اصل طهارت اشياء و آنچه عين نجاست است
مسأله ۱ - اصل اوّلى در همهى اشياء طهارت آنهاست و در اين ميان خداى تعالى براى بعضى چيزها حكم نجاست را قرار داده است ، آنچه عين نجاست مىباشد ده چيز است :
( اوّل ) بول ، ( دوم ) غائط ، ( سوم ) منى ، ( چهارم ) مردار ، ( پنجم ) خون ، ( ششم ) سگ ، ( هفتم ) خوك ، ( هشتم ) كافر ، ( نهم ) شراب و نبيذ ، ( دهم ) فقّاع
حكم سرايت نجاست
مسأله ۲ - اگر چيز پاك به چيز نجس برسد و هر دو يا يكى از آنها به طورى تر باشد كه ترى يكى به ديگرى برسد ، چيز پاك نيز نجس مىشود ، و اگر ترى به قدرى كم باشد كه به ديگرى نرسد، چيزى كه پاك بوده نجس نمىشود.