ای قلب عالم ! و ای روح پیکر هستی ! گفت سراسیمه حرکت کردم ، رفتم دیدم زن در کمال سلامت نشسته است، همان طوری که گفته بود زن خدمت گزار هم همان غذا را به او می داد گفتم ماجرا چیست؟ گفت ماجرا این است: حال مرا دیدی ؟ عزرائیل آمد روح مرا بگیرد ، ناگهان دیدم یک آقایی وارد شد ، گفت وقتی نشانه ها را بیان کرد دیدم همان کسی که من الآن از خدمت او آمدم لباسش را گفت ، خصوصیاتش را گفت . گفت وارد شد تا وارد شد عزرائیل سلام کرد ، وقتی سلام کرد آن آقا به عزرائیل فرمود مگر تو مأمور نیستی به اطاعت ما ، بلی أیها الامام ، تعبیر عزرائیل هم این بود گفت بله ای امام ، من مأمور به طاعتت هستم فرمود من به تو امر می کنم تا بیست سال دیگر به سراغ این زن نیا ، این است خودش ، این است مذهبش .
روز شهادتش باید این مملکت یک پارچه جعفربن محمد بگوید ، و باید حق این مذهب و رئیس این مذهب را به قدر میسور اداء کند ، آن زن ، زیورش را فروخت که به زیارتش بیاد ، این جور جزایش را داد.
ای عزادارها در سرتاسر مملکت ایران ، اگر روز شهادتش دسته های عزا را در بیارید برای غربت او، قبر خراب شده اش به سر وسینه بزنید آیا دعای او با شما چه خواهد کرد .اللهم ارحم الصرخة التی کانت لنا .