• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    چون مختار اين شد كه متعلق «باء»، «ابتداء» است… در مقابل قول به تقدير ماده‌ي قرائت، مثل «أقرأ» مناقشه‌اش روشن شد.
    قولي كه باقي ماند، تقدير ماده‌ي استعانت است. «بسم الله الرحمن الرحيم» أي أستعين بسم الله الرحمن الرحيم. عمده مستندي كه براي اين نظريه هست، روايتي است كه شيخ صدوق اعلي الله مقامه، در توحيد نقل مي‌كند و در جلسه‌ي قبل، قسمتي از سند اين روايت بيان شد.
    ابتداي سند «قاسم بن محمد جرجاني» است. تضعيف غضائري رد شد. اما ما يستدل به علي وثاقته، عمده ترضي شيخ صدوق است كه موجب توثيق نيست. اكثار روايت شيخ صدوق است و آن هم موجب ثبوت وثاقت نيست.


    تفسير سوره يس - جلسه دوازدهم
    چون مختار اين شد كه متعلق «باء»، «ابتداء» است… در مقابل قول به تقدير ماده‌ي قرائت، مثل «أقرأ» مناقشه‌اش روشن شد.
    قولي كه باقي ماند، تقدير ماده‌ي استعانت است. «بسم الله الرحمن الرحيم» أي أستعين بسم الله الرحمن الرحيم. عمده مستندي كه براي اين نظريه هست، روايتي است كه شيخ صدوق اعلي الله مقامه، در توحيد نقل مي‌كند و در جلسه‌ي قبل، قسمتي از سند اين روايت بيان شد.
    ابتداي سند «قاسم بن محمد جرجاني» است. تضعيف غضائري رد شد. اما ما يستدل به علي وثاقته، عمده ترضي شيخ صدوق است كه موجب توثيق نيست. اكثار روايت شيخ صدوق است و آن هم موجب ثبوت وثاقت نيست.

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين و اللعن علي اعدائهم الي يوم الدين
    چون مختار اين شد كه متعلق «باء»، «ابتداء» است… در مقابل قول به تقدير ماده‌ي قرائت، مثل «أقرأ» مناقشه‌اش روشن شد.
    قولي كه باقي ماند، تقدير ماده‌ي استعانت است. «بسم الله الرحمن الرحيم» أي أستعين بسم الله الرحمن الرحيم. عمده مستندي كه براي اين نظريه هست، روايتي است كه شيخ صدوق اعلي الله مقامه، در توحيد نقل مي‌كند و در جلسه‌ي قبل، قسمتي از سند اين روايت بيان شد.
    ابتداي سند «قاسم بن محمد جرجاني» است. تضعيف غضائري رد شد. اما ما يستدل به علي وثاقته، عمده ترضي شيخ صدوق است كه موجب توثيق نيست. اكثار روايت شيخ صدوق است و آن هم موجب ثبوت وثاقت نيست.
    مطلب ديگري كه هست اعتماد شيخ صدوق است بر اين مرد، در فقيه. البته اين وجه قوي است؛ چون خود صدوق، بنايش بر اين است كه در من لا يحضره الفقيه، نصوصي كه ذكر مي‌كند حجت باشد و از ذكری در اسناد فقيه، اعتماد صدوق در مسائل فقهيه بر اين مرد ثابت مي‌شود. و لكن اين اعتماد، اجتهادي است يا حسي، ثابت نيست. اگر صدوق اخبار مي‌كرد به وثاقت، مثبت وثاقت بود، ولي عمل و اعتماد، چون لفظ در آن نيست، استنادش به حس ثابت نيست؛ لذا از نظر فني مردد مي‌شود بين الحدس و الحس؛ قهرا مثبت وثاقت نمي‌شود.
    اين از جهت شخص اول سند. بقيه‌ي رجال سند عبارت اند از «يوسف بن محمد بن زياد» و «علي بن محمد بن سيار». اين دو فرد هم از جهت احوال مجهول اند، نه نصي بر وثاقتشان هست و نه حجتي بر ضعفشان؛ قهرا سند روايت ضعيف مي‌شود. اين از جهت بحث رجالي از ناحيه‌ي سند. و به همين سند هم، تفسير امام، يعني ما نسب الي الامام ابي محمد الحسن العسكري به اين سند است؛ لذا تفسير امام هم، صدورش از امام حسن عسكري ثابت نيست.
    در اين مرحله بعضي از اعاظم به كلي حكم كردند به اسقاط اين تفسير و لكن مسئله مورد تأمل است. البته اسناد اين تفسير به امام ثابت نيست و لكن اسقاط تمام آنچه هم كه در تفسير هست، في غاية الاشكال؛ چون خود اين تفسير مشتمل است بر مطالب عاليه‌اي كه آن مطالب، از غير مصدر وحي صادر نمي‌شود، آن هم در آن زمان؛ لذا حق در مسئله اين است كه بايد به دقت در مطالبي كه در تفسيرِ منسوب است، نظر كرد و آنها كه قوي است از نظر جهات علمي، بايد مورد استفاده بشود.
    اين بحث در مدرك تعليق بر استعانت، قهرا ثابت شد كه اصل مستند تمام نيست. و لكن بر جميع وجوه بايد مسئله تحقيق بشود. چون مورد باز از موارد سنن است و در مقدماتِ قبل از شروع بحث در تفسير، گفتيم كه روايات ضعيفه، ولو ضعيف است در باب ما يتعلق بالقرآن و لكن به واسطه‌ي اخبار من بلغ، در مندوبات، مي‌شود مستند، منتها علي المباني في اخبار من بلغ، إما به استحباب به عنوان بلوغ؛ إما به الغاء شرائط حجيت؛ بر مسلك مختار هم به عنوان رجا.
    حالا اين روايت مضمونش اين است: «فقولوا عند افتتاح كل امر صغير أو عظيم بسم الله الرحمن الرحيم أي أستعين علي أموري كلها بالله الذي لا يحق العبادة لغيره المغيث إذا استغيث و المجيب إذا دعي».
    اين يك فراز از روايتي است كه صدوق اعلي الله مقامه در توحيد ذكر مي‌كند. دلالتش هم تمام است؛ «قولوا عند افتتاح كل امر»، چه عظيم چه صغير.
    اين آيه‌ي كريمه را بعد خود امام علی النقل تفسير مي‌كند: «أي أستعين علی أموري كلها».
    در آخر حديث هم باز اين فراز است: «فقولوا عند افتتاح كل أمر صغير أو عظيم بسم الله الرحمن الرحيم أي أستعين علي هذا الأمر بالله الذي لا تحق العبادة لغيره…»
    اين كه گفتم، بايد دقت كرد در مضامين، هر روايتي را نمي‌شود به سرعت الغاء كرد، ولو از جهت فني سند تمام نشود، اما متن بايد در آن دقت بشود.
    «الذي لا تحق العبادة لغيره المغيث إذا استغيث و المجيب إذا دعي، الرحمن الذي يرحم ببسط الرزق علينا، الرحيم بنا في أدياننا و دنيانا و آخرتنا، خفف علينا الدين و جعله سهلا خفيفا».
    اين متن مشتمل بر مطالب عاليه‌اي است.
    حالا جمع بين اين روايت و ما دل علی الابتداء كه بر جميع وجوه مطلب تمام بشود:
    بالنسبه به قرآن متعلق منحصر است به «أبتدأ». در قرائت قرآن كه هر سوره‌اي ابتداء مي‌شود، بايد ابتداء بشود به اسم خدا. در قرآن متعلق، «أستعين» نيست، به وجوهي كه مفصل ذكر شد؛ چون خدا فرموده و خدا مي‌فرمايد و استعانت در خدا محال است.
    اما در غير قرآن در كل امور، چه صغير، چه عظيم، هم ابتداء به اسم خدا است، هم استعانت به اسم خدا است و هر دو تمام است. هم بايد بَدو گفتار، رفتار اسم خدا باشد، هم بايد استعانت و مدد و سبب مدد اسم خدا باشد. و اين مطلب هم به دليل عقلي تمام است، هم به دليل نقلي.
    نكته‌ي مهم در اينكه هم ابتداء، هم استعانت بايد به اسم خدا باشد، بايد ديد چيست. هر امري، استثناء ديگر ندارد، تحققش دائر مدار دو ركن است:
    ركن اول: تماميت مقتضي؛ اگر مقتضي محقق نبود، تحقق مقتضا بدون مقتضي محال است. اين ركن اول؛
    ركن دوم در تحقق ثمر، اثر، در هر امري فقد مانع است.
    بعد كه اين دو تا به هم ضم شد، مقتضي تام، عدم المانع، غرض، نتيجه محقق است.
    اعجاز اين دين و اين مذهب و برهان عظيم، خود اين دستورات است، منتها كسي كه نه گرفتار وهم باشد، نه گرفتار هوی. اگر اين دو حجاب رفع بشود، از يك ابتداء امر به اسم خدا، قطعا ايمان مي‌آورد به اينكه آورنده‌ي اين دستور پيغمبر خدا است، منتها به شرط فهم، اما قلَّ الفهم!
    خود بسمله غوغايي است! ما به قدر ميسور در اين آيه صحبت مي‌كنيم.
    اين آيه دو كار مي‌كند: يكي مقتضي را تام الاقتضاء مي‌كند؛ يكي مانع را زائل مي‌كند. اما مقتضي: اگر هر عاقلي دقت كند، بدون تأمل درك مي‌كند كه هر چه هست، هيچ است؛ منتها نمايشِ چيز است، اما لبّاً هيچ است. از خود انسان بايد شروع بشود. «هل أتی علي الإنسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا». از آنجا بايد شروع بشود، بعد فهميده بشود هر يك از اينها، تا بعد معلوم بشود سرّ ابتداء به اسم خدا چيست؟ «هل أتي علی الإنسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا»! صد سال قبل همه‌ي ما چه بوديم؟! چه بوديم؟! اين ما سبق. بعد چه شديم؟! استثناء ندارد. «إنا خلقنا الإنسان…»، مبدأ چه بود؟ «من نطفة». «نطفة»! ديگر همان بس است. اين است معجزه!
    «فلينظر الإنسان…»، غوغايي است! «لام»، امر، آن هم چه امري! انتخاب خدا در مقام بيان، آن هم ماده، ماده‌ي نظر، يعني هر كه نبيند ديگر كور است! بعد ببيند همه چيز را مي‌بيند.
    «فلينظر الإنسان مم خلق، خلق من ماء دافق، يخرج من بين الصلب و الترائب». قيامتي است در هر كلمه‌اي!
    آن صد سال قبل. بعد كه برگشت از آن كتم به مرحله‌ي ظهور رسید، اول چه بود! بعد چه شد! بعد كه خواست نشان بدهد خودش را، از آن نطفه‌ي امشاج، در سه ظلمت، نه يك تاريكي، در تاريكي شكم، رحم، مشيمه، همين نطفه را قرار داد. بعد «خلقا من بعد خلق في ظلمات ثلاث». در آن تاريكي چه كرد؟! چه ساخت؟! اينها [اشاره به یک یک انگشتان دست] را خوب ببينيد! اين چه جور است؟ اين چه جور است؟ اين چه جور؟ اين چه جور؟اين چه جور؟ همين كيفيت يك كتاب شرح دارد! همين ناخني كه اينجا بالا آمده، اين ناخن اگر نبود، اين ستون نبود؛ اين عمامه بر سر ما نبود؛ اين فرش زير پاي ما نبود. همين ناخن است كه تمام اين عمارات دنيا برمي‌گردد به همين، آن هم چه جور؟! از آن غذايي كه خورده مي‌شود، آن غذا، ماده‌ي اين ناخن را بايد داشته باشد. بعد آن غذا كه هضم مي‌شود این ساختماني كه او ساخته، از اين طرف اين مردمك چشم را هم دارد. از اين طرف اين ناخن را هم دارد. آن وقت آن غذا چه جور هضم مي‌شود؟ چه جور تجزيه مي‌شود؟ چه جور راهها كشيده شده؟ آني كه بايد بيايد تو اين مردمک چشم، آني كه بايد بيايد اينجا، او چه ماده‌اي است؟ اين چه ماده‌اي است؟ اگر اين راه عوض بشود، همين كه از اينجا[اشاره به ناخن دست] سر درمي‌آورد، از مردمك چشم ما سر در بياورد، چه مي‌شود؟ اين است كه اگر بفهمي، آن وقت مي‌فهمي يعني چه همه چيز به اسم او!
    اصلا بدون اسم او هيچ است! هيچ اندر هيچ! همه چيز به اسم او! ابتداء به اسم او، استعانت به اسم او!
    حالا اين اول. از حالا مي‌گذريم. اين جمع، اينها كه اينجا نشسته‌اند، ما كه اينجا نشسته‌ايم، چند ساعت قبل تو بستر خواب بوديم. شماها يك عمر، پاي درس اصول نشستيد و فقه، آيا خبر داشتيد فقه با قاف است يا با غين است؟! به يك چرت چه شد؟ اعلم العلماء، ديشب نصف شب، خبر نداشت علم با عين است، يا با همزه! نه فقهي ماند، نه اصولي ماند! همه چيز رفت، خود ما هم رفتيم. عجب اين است! خوابيده بودي كنار بچه‌ات، نه او خبر داشت پدر دارد، نه تو خبر داشتي پسر داري! پس همان جوري كه اول هيچ بودي، حالا هم هيچي. صبح شد، خواب رفت. «لا تأخذه سنة و لا نوم».
    هر چه هست در قرآن است. «و من آياته منامكم». وقتي مي‌فرمايد «و من آياته»، بايد ديد چيست…
    پس روشن شد كه اول هيچ و الآن هم هيچ و بعد هم هيچ، همه هيچ؛ چون همه همين هستند.
    رئيس جمهور فلان مملكت، آن هم چرت بزند، اختيار روده‌اش از دستش درمي‌رود. اين است! سبوحٌ قدوسٌ!
    پس مقتضي فقط به اسم خدا است. اين از جهت مقتضي.
    بعد مي‌رسد به مانع. مانع چيست؟ گفت: به عزت تو قسم، «لأغوينهم أجمعين، إلا عبادك منهم المخلصين». آن هم مانع است.
    قصور مقتضي در اين حد است! خوب دقت كنيد؛ قوت مانع هم در آن حد است! آنچه كه هم مقتضي را تام الاقتضاء مي‌كند، استعانت به او است. آنچه هم كه تو دهن آن مانع مي‌زند، استعانت به اسم او است. ان شاءالله رواياتي كه مستند اين اقتضاء و تماميت اقتضاء به اسم خدا است و زوال مانع هم به اسم خدا است، چون وقت نيست، ديگر جلسه‌ي بعد.

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما