• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    بیانات معظم له در جمع اساتید حوزه علمیه قم-۱۳۹۶


    بیانات معظم له در جمع اساتید حوزه علمیه قم-۱۳۹۶

    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین
    عمده این است که ما نه قرآن را شناختیم و نه این دین را، نه آورنده این دین و نه حفاظ این دین .
    خواجه نصیر الدین طوسی کیست؟ العقل الحادی عشر. عقل یازدهم عنوان خواجه نصیر است. این فحل الفحول، عظمت حکمتش از مناقشاتش با فخر رازی ظاهر می شود. همچو مردی هنگام مرگ وصیت کرد: مرا پایین پای قبر حضرت موسی بن جعفر دفن کنید و بر لوح قبر من بنویسید: و کلبهم...، وکلبهم... سگ این خاندانم اما باسط ذراعیه بالوصید. این خواجه و این معرفت!
    صاحب جواهر فحلی است. کسی از زمان شیخ طوسی تا زمان صاحب جواهر موفق نشده است از طهارت تا دیات ، این جور مستدل ، هم اجماع و هم شهرت، شهرت هم دو قسم إما مطلقا إما بین قدماء؛همچو فحلی از اول طهارت تا دیات.
    نایینی اعجوبه ای است. مرحوم کفایی به خود من فرمود: مرحوم آقا ضیاء به آخوند اعتراض کرد. اعتراضش این بود که این همه تقدیر می کنی از میرزا حسین با این که هزار نفر در درس تو حاضرند ، آن هم از قبیل ملا عبدالله که فحلی بود. آخوند جواب داد: این مردی است که من شب یک مشت استفتاء برای او می فرستم، صبح همان شب با تمام مدارک... - این کلمه را اهل فن می فهمند- با تمام مدارک از اجماع و روایات، سندا و دلالة ، اگر معارض دارد اعمال قواعد تعارض از ترجیح به موافقت کتاب اولا؛ و مخالفت عامه ثانیا، صبح همان شب برای من می فرستد . همچو مردی لا یدرک و لا یوصف. آن وقت اعاظم عصر همه ارجاع دادند در فتوا. این است تقوا. آن روزگار چه بود این روزگار چه هست!
    اهمال معقول نیست. هر امری اما لا بشرط است و اما بشرط. هدایت این دین، این قرآن مبین که ما هرگز قرآن را نشناختیم و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء . مفهومی از شیء اعم نیست؛ اطلاق شیء مصدر به کل است و کل از ادات عموم وضعی است . این قرآن است و نزلنا علیک القرآن تبیانا لکل شیء. آیا ما چه بلد ایم؟ خوشا به حال کسانی که قدر خودشان را فهمیدند و پا از گلیم دراز نکردند.
    شیخ الطائفه کیست؟ یک شب در مجلس استفتا وارد شدم بر مرحوم آقای خویی. آقای خویی فحل الفحول است، دیدم متحیر است، گفتم: وجه تحیر چیست؟ گفت: رفتم در رجال . به حال شیخ طوسی رسیدم . از طوس آمد به بغداد. این چه مردی است؟! تهذیب و استبصار در حدیث، عده در اصول ، رجال شیخ در علم رجال، فهرست در کتب. بانی حوزه نجف است و هر مجتهدی که از آن حوزه در می آید ثمره شجره طیبه شیخ طوسی است. آقای خویی بهتش زده بود. همچو فحلی بعد کتاب دعایی هم نوشته است که ادعیه صباح و مساء را مردم عام قرائت کنند . این توفیقات آنها و این هم بدبختی ما!
    نوبت رسید به صاحب جواهر. پسر بیست ساله ی صاحب جواهر فوت شد. به پدر خبر دادند. آمد پای جنازه پسر نشست، دو ورق جواهر را نوشت، گفت: این هم برای تو. بعد آهی کشید، پرسیدند: این آه چه بود؟ گفت: آه من سرّش این است که این بچه در زمان فقر و تنگدستی من زندگی کرد، آن هم با چه مشقتی! همچو مردی صاحب جواهر است. این روزگار سلف و این روزگار ما! اینها بهت انگیز است.
    محمد مکی کیست؟ شهید اول. عقل مبهوت است. در زندان ظرف هفت روز لمعه را نوشت از طهارت تا دیات . این شهید اول است و این لمعه و آن زین الدین شارح. مهم این است که همین فحل کتابی دارد به عنوان بیان، کتاب دیگری به عنوان دروس؛ بعد روشن می شود احاطه او به مسائل تا چقدر است.
    رسید نوبت به شیخ انصاری . شیخ کیست؟ همه شما اهل فضل اید. رسائل را باز کنید، اول: «اعلم أن المکلف إذا التفت إلی حکم شرعي»؛ بعد الالتفات حالات نفسانی را ذکر می کند. هیچ فکر کردید چرا این جا می گوید: «اعلم ان المکلف…» خود او باز قائل است به شرعیت عبادات صبی. حل این معما آیا چه جور است؟ این رسائلش ، آن هم مکاسب شیخ . درس خارج شیخ برای میرزای شیرازی است. این علم. اما زهد. مادر پیری داشت . برای مادر شهریه ای معین کرده بود، پیرزن با آن حوائج و با آن گرفتاری، شکایت برد به میرزای شیرازی که من با این قدر شهریه چه بکنم؟ میرزا آمد پیش شیخ. گفت مادرت را نگاه؛ همچو روزگاری دارد. کوت لیره خانه شیخ انباشته بود گفت: محال است لا یمکن است از این حد من بگذرم اما تو مجتهدی و اختیار داری. میرزا دست برد به زیر لیره ها و ریخت به دامن مادر شیخ، و گفت همچو مادری که مثل تو فرزندی تربیت کند سزاوار این حد است. این علم و این هم زهد.
    صاحب جواهر در حال نزع بود، همه علماء عرب...- آن وقت نجف خالی نبود، نجفی که مهد کاشف الغطاء بود- همه علما منتظرند چه رخ می دهد. دم جان دادن گفت: شیخ مرتضی کجاست؟ شیخ آمد . گفت: کجا بودی؟ گفت: حرم. دعا می کردم برای شفای تو. گفت: من رفتم و این امت را به تو سپردم. این زهد شیخ: شش ماه گذشت رساله نداد با ارجاع صاحب جواهر. رجوع کردند به شیخ ، گفتند: چرا امهال می کنی با ارجاع همچو فحلی؟ گفت: چه کنم؟! آن روزگاری که من هم مباحثه داشتم یکی به نام سعید العلماء از من اقوی بود، با وجود احراز اقوائیت او جایز نمی دانم رساله بنویسم. رجوع کردند به بابل به سعید العلماء گفت: سلام مرا به شیخ برسانید، بگویید: استصحاب شما ساقط است؛ وجه سقوط ،این است که أنا أعلم بنفسی؛ آن زمان من اقوی بودم اما حالا تو اقوی هستی. بعد که قاصد برگشت و به شیخ پیغام سعید العلماء را رساندند گفت: استصحاب ساقط است. نتیجه این شد: ششماه طول کشید شیخ رساله نوشت بعد حاشیه رساله شیخ این بود که در زمان غیبت حضرت ولی عصر، عمل به رساله من از باب اکل میته و اضطرار مانعی ندارد. این علم و این زهد و این دیروز و این امروز!
    اما یک مطلب مانده است و آن این است که یکی از شاگردان شیخ آمد پیش شیخ و گفت: من عازم بلادم. شیخ گفت: اما قضاوت! مبادا تصدی کنی «من حکم فی درهمین بخلاف ما نطق به الله فقد کفر بالله العلی العظیم»؛ اما نماز جماعت، می خواهی بخوان، می خواهی نخوان؛ اما درس بگو ، مطالعه را رها نکن ؛ سرش این است : «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد» . این علم شیخ و این زهد شیخ، این روزگار سلف ، و این روزگار ما!
    اما یک راه است، آن راه این است: شاگرد شیخ آمد و گفت: من عازم هستم. شیخ اجازه ای برایش نوشت، بعد رفت . روز دیگر آمد. گفت: چرا ماندی؟ گفت: خواب دیدم بهشت را. دو تا قصر دیدم، یک قصر مثل قرص قمر در شب چهارده و یک قصر مثل قرص آفتاب . پرسیدم : این دو قصر مال کیست ؟ جواب دادند: قصر مثل ماه مال شیخ انصاری است اما قصر مثل قرص خورشید مال ملا آقای دربندی است. گفتم: چه حسابی؟ دربندی کجا و شیخ کجا؟! نسبت، نسبت ارض و سماء است، جواب دادند : این قصر که مثل قرص قمر است داده ی خدا به شیخ در اثر علم و عمل اوست اما این قصری که مثل خورشید است ، این داده سیدالشهداء علیه السلام به فاضل دربندی است.
    آنچه مهم است این جمله است . فاضل دربندی روز تاسوعا شهادت حضرت عباس علیه السلام را می خواند؛ پیراهنش عرق می کرد، این پیراهن را بر هر مریضی می انداختند، شفا پیدا می کرد. آخر... إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. این جمله ای است که خاتم انبیا شب معراج رفت به اعلا علیین، دید در طاق عرش نوشته اند: إن الحسین مصباح الهدی -این جنبه علمی- و سفینة النجاة -این هم جنبه عملی.
    آیا چه کردی یا اباعبدالله؟ گفتنی نیست. از صدر زین افتاد روی زمین؛ روی زمین افتاد اما سی هزار نفر به یکنفر افتاده، آن هم کمر از مرگ برادر شکسته ؛ صورت به صورت اشبه الناس خَلقا و خُلقا و منطقا برسول الله گذاشته؛ همچنان که افتاد «قوم بالسیوف و قوم بالرماح» آنهایی که شمشیر و نیزه نداشتند سنگها بر آن بدن زدند. اجر چه اجری؟ «الشفاء فی تربته و الائمة من ذریته»
    این دو مطلب بود. اما آنچه عقل متحیر است، آن وقتی که تمام انبیا داد می زنند: وانفساه! یک مرتبه یک زن پهلو شکسته می آید و یک پیراهن خونین را در می آورد و روی سر می اندازد، بعد می گوید: یا رب! شیعتی ، جبرئیل نازل می شود و می گوید: یا زهرا! خدا به تو سلام می رساند و می فرماید: این پیراهن را از سر بردار، آنچه می خواهی ما به تو می دهیم.
    «السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین اللهم لا تفرق بیننا و بینه أبدا و اجعل عواقب أمورنا خیرا.

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما