• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    گفتيم در مرحله‌ي ثبوت، خود الفاظ از معاني كسب حيثيت مي‌كنند و لفظ و معنا مثل جسم و روح مؤثر هستند و متأثر؛ لذا احكامي براي الفاظي، در اثر ارتباط با معاني خاصي، پيدا مي‌شود و اين مطلب گذشته از مقام ثبوت كه لفظ بايد ديد لفظ چه معنايي است، اسم، اسم چه مسمائي است.


    تفسیر سوره یس - جلسه بیست و یکم
    گفتيم در مرحله‌ي ثبوت، خود الفاظ از معاني كسب حيثيت مي‌كنند و لفظ و معنا مثل جسم و روح مؤثر هستند و متأثر؛ لذا احكامي براي الفاظي، در اثر ارتباط با معاني خاصي، پيدا مي‌شود و اين مطلب گذشته از مقام ثبوت كه لفظ بايد ديد لفظ چه معنايي است، اسم، اسم چه مسمائي است.
    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين و اللعن علي اعدائهم الي يوم الدين

    گفتيم در مرحله‌ي ثبوت، خود الفاظ از معاني كسب حيثيت مي‌كنند و لفظ و معنا مثل جسم و روح مؤثر هستند و متأثر؛ لذا احكامي براي الفاظي، در اثر ارتباط با معاني خاصي، پيدا مي‌شود و اين مطلب گذشته از مقام ثبوت كه لفظ بايد ديد لفظ چه معنايي است، اسم، اسم چه مسمائي است. وقتي مسمی ذات لا يتنهی، در همه‌ي كمالات باشد و کل ما دون او، قائم به اراده و مشيت او باشد، اسم همچه مسمائي، ولو كيف مسموع باشد، مؤثر است.
    دليل قاطع اين مطلب كتاب و سنت است.
    «فاقرأوا ما تيسر من القرآن»؛ اين امري است كه در آيه شده. «فاقرأوا ما تيسر…»
    بايد ديد حقيقت قرائت چيست؟
    رواياتي كه در آثار قرائت قرآن است، گذشته از اين كه مشتمل است هم بر صحاح، هم بر موثقات، خود روايات وارده در حد تواتر معنوي است قطعا، بر فرض تنزل در حد تواتر اجمالي.
    قهرا بايد ديد قرائت يعني چه؟
    قرائت عبارت است از حكايت لفظ به لفظ. نسبت به قرآن، حقيقت قرائت که در نماز هم واجب است؛ «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب»؛ بايد فاتحه قرائت بشود؛
    معني قرائت اين است كه الفاظِ مماثل با آن الفاظ مُنزَل من الله علي رسوله، تلفظ بشود و به اين الفاظ خود آن الفاظ حكايت بشود. اين حقيقت قرائت است.
    ثمر فقهيش، هم از جهت علمي، هم از جهت عملي، بسيار مهم است. مثلا اگر سوره را خواند، در فاتحه شبهه‌اي نيست كه بدل ندارد؛ اما سوره‌ي واجب، طبيعي السوره است. اگر سوره‌اي انتخاب كرد كه در آن سوره خطاب است؛ «يا يحيی خذ الكتاب بقوة». اگر اين را به نحو انشاء بگويد، قرائت منتفي مي‌شود. لفظ، مماثل لفظ قرآن است، اما ديگر قرائت نيست. بايد فاني بشود، آني كه از زبان قائل در مي‌آيد «يا يحيي»، جهت خطاب بايد گرفته بشود. اگر خطاب بشود، عمده اثر فقهي اين است كه همان «يا يحيي خذ الكتاب بقوة» مي‌شود مبطل نماز؛ سرّش اين است که مي‌شود کلام آدمي و کلام آدمي مبطل است. «يا يحيي» بايد از خطاب در بيايد. لفظ در لفظ، يعني لفظ صادر از زبان اين متکلم، حاكي بشود از آن الفاظ منزَل، آن وقت مي‌شود قرائت.
    در فاتحة الكتاب، اگر «الحمد لله رب العالمين» را که آيه اول است، به عنوان تحميد خدا بگويد، نماز باطل مي‌شود؛ چرا؟ چون مأمور به قرائت است. ايني كه گفته ذكر است. بين ذكر و قرائت بسيار فرق است.
    پس خود حقيقت قرائت بايد معلوم بشود يعني چه؟
    نتيجه اين مي‌شود كه اين الفاظ كه از نظر جوهري، كيف مسموع است، اين الفاظ حاكي مي‌شود از مُنزَل من قِبَل الله؛ آن وقت همين الفاظ منشأ آن آثار محير العقول است.
    و دليل قطعي، اين روايت تام السند است؛
    چون اين بحث بسيار مهم است و شبهه هم ممكن است در اذهان خواص اثر كند، لذا هم از جهت ثبوت، هم از جهت اثبات، بايد حجت قائم بشود كه اثر مال خود الفاظ اسماء خدا است؛ يعني لفظ «يا حي يا قيوم» مؤثر است.
    البته اگر توأم بشود با اين لفظ آن معرفت كه شايسته‌ي اسم است، آنجا ديگر مي‌شود اكسير اعظمي كه لا يدرك و لا يوصف!
    پس قرائت قرآن منشأ اثر است و قرائت هم الفاظ است؛ كيف مسموع است. اين لفظ چون همان لفظ مُنزل من قِبَل الله است، نتيجه‌اش به اين حد مي‌رسد، ولو نصوص زياد است اما همين يك روايت بس است.
    «محمد بن يعقوب عن علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن معاوية بن عمار عن أبي عبد الله عليه السلام». رجال سند همه از اساطين ثقات مذهب هستند؛ كليني، علي بن ابراهيم،ابراهيم بن هاشم شيخ القميين، از ابن ابي عمير از معاوية بن عمار.
    روايت علاوه كه سند صحيح است، مشتمل است بر بعضي از اصحاب اجماع كه اجمعت الطائفة علي تصحيح ما يصح عنهم؛ مثل ابن ابي عمير.
    خصوصياتي در اين روايت است كه شرحش چون وقت كم است براي تفسير، ما حذف مي‌كنيم.
    «عن أبي عبد الله عليه السلام قال لو قرأت الحمد علي ميت…».
    قرائت را بايد خوب دقت کنيد كه قرائت انشاء ديگر نيست، لفظ است فقط و آن چه هم که امام فرموده، عنوان قرائت است.
    «لو قرأت الحمد علي ميت سبعين مرة ثم ردت فيه الروح ما كان ذلك عجبا».
    اين اثر مربوط به لفظ است.
    پس اين شبهه كه اسماء حسنی و كيف مسموع مؤثر نيست، مردود است كتابا و سنتا.
    در حرز حضرت جواد،آن حرزي كه از آيات عظماي الهي است و اسرار آن حرز نزد اهلش مخزون است، در آن حرز باز اين چنين است:
    «أسألك باسمك المكتوب علي سرادق المجد…».
    اسم مكتوب است و اثر بر همان اسم مكتوب مرتب است.
    «و أسألك باسمك المكتوب علی سرادق السرائر … و باسمك المكتوب علی سرادق العرش و باسمك المكتوب علی سرادق العزة و باسمك المكتوب علي سرادق العظمة…».
    و به همين قياس بقيه‌ي روايات.
    نتيجه اين مي‌شود: «و لله الأسماء الحسنی فادعوه بها»، اسماء حسنی فقط دو قسم است و ثالث ديگر ندارد:
    يك قسم اسماء لفظيه و تدوينيه؛ يك قسم هم اسماء تكوينيه.
    اسماء حسناي الهي و مطلق اسم الله منحصر است به اين دو دسته: يك دسته اسماء حسناي تكويني هستند؛ يعني نفس وجودشان حاكي از خدا است، حاكي از علم خدا است، حاكي از قدرت خدا است، حاكي از حكمت خدا است.
    حقيقت اسم علامت مسمی است و اينها علامات الله هستند.
    آن دسته اسماء در اين روايت است:
    اين روايت هم باز از جهت سند تمام است.
    «عن معاوية بن عمار عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله عز و جل و لله الأسماء الحسنی فادعوه بها…».
    اين روايت را هم كليني به دو سند نقل مي‌كند. اين سندي كه الآن ما مي‌گوييم سندي است كه رجالش تمام اند به توثيق خاص. يكي از اين‌ها هم از رجال صفوان است كه شيخ در عدّه شهادت داده كه لا يروي الا عن ثقة و از رجال تفسير علي بن ابراهيم قمي است و او سعدان بن مسلم است و بقيه هم موثق به توثيق خاص هستند.
    «في قول الله عز و جل و لله الأسماء الحسنی فادعوه بها»، خدا را به آن اسماء حسنی بخوانيد، «قال نحن و الله الأسماء الحسنی».
    در موردي كه امام قسم ياد كند بايد كشف كرد كه مطلب چقدر مهم است.
    «نحن و الله الأسماء الحسنی التي لا يقبل الله من العباد عملا إلا بمعرفتنا».
    اين طبقه اسماء حسناي تكويني هستند و همان طوري كه اسماء لفظيه آيات و علامات ذات قدوس حق هستند، اين طبقه هم به وجودشان و به كيانشان اسماء حسناي الهيه هستند.
    اين است كه وقتي قرآن را سر نيزه كردند، فرمود كتاب الله ناطق من هستم.
    خدا دو قرآن دارد: يك قرآن تدويني که بين الدفتين است، يك قرآن تكويني.
    آن قران تكويني آن كسي است كه قرآن تدويني در وجود او متجلي است، هم به ظاهرش هم به باطنش، هم به محكمش هم به متشابهش، همه‌ي اين روايات هم، همه روي اساس دقيق‌ترين منطق است.
    بالضروره او مي‌شود اسم تكويني، بالضروره اين هم مي‌شود اسم تدويني؛
    قهرا نتيجه اين است خدا را به دو دسته از اسماء بايد خواند: يكي اسماء لفظيه، «و لله الأسماء الحسنی فادعوه بها».
    آيات آخر سوره‌ي حشر را خوب بخوانيد: «لو أنزلنا هذا القرآن علي جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله…».
    اصلا قرآن بهت‌آور است!
    تصدّر اين آيات به اين آيه اسراري دارد «لو أنزلنا هذا القرآن علي جبل…»؛ اگر بر كوه بفرستيم، كوه از هم مي‌پاشد!
    حالا چيست در اين آيات؟«و تلك الأمثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون».
    بعد شروع مي‌شود: هو الله الذي لا إله إلا هو عالم الغيب و الشهادة هو الرحمن الرحيم، هو الله الذي لا إله إلا هو الملك القدوس»، «الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عما يشركون، هو الله الخالق البارئ…». بعد شاهد اينجا است: «له الأسماء الحسنی».
    نتيجه اين شد همان اسماء حسنی، تمام اثر، كل الاثر در همان اسماء است. البته مراتب آثار باز مختلف است. تا بعد ان شاءالله.

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما