• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    كلام در اسم مقدس «الله» بود.
    در خود اين لفظ خصوصياتي است و در معنا هم خصوصياتي، كه قسمتي گفته شد.
    در تركيبِ لفظ، خصوصيت عمده اين است كه ابتدا مي‌شود به «الف»، و «الف» بين حروف تهجي، امتيازش اين است كه مجرد است و مبدأ تمام حروف است.
    اسم، اسمِ مبدأِ تمامِ كائنات است و ابتداء خود اسم هم، باز «الف» است كه مبدأ تمام حروف تهجي است.
    بين خود لفظ و معنا باز از جهت تركيبِ لفظ از حروف، اختصاص خاصي است.
    اين از جهت مبدأ.
    از جهت منتها، ختم مي‌شود به «هاء» و «هاء» اسم است خودش، با اين كه در لفظ «الله» از تركيبات لفظ است؛ اما في نفسه خود «هاء» اسم است و مسماي به اين اسم غيب الغيوب است.
    و «هو» مهم‌ترين اسم است كه در سوره‌ي توحيد ابتدا مي‌شود به «هو»، و اين سوره نسبة الرب است.
    در سوره‌اي كه نسبت خود ذات قدوس است، ابتدا مي‌شود به «هاء»، و آن «هاء» همان است كه در آخر لفظ «الله» است، و نفس «هاء» اسم است، و شاهد اين است كه واو در تثنيه و در جمع ساقط مي‌شود؛ در تثنيه مي‌شود «هما»، در جمع مي‌شود « هو ». پس اساس بر عين كلمه‌ي «هاء» است.


    تفسیر سوره یس - جلسه بیست و پنجم
    كلام در اسم مقدس «الله» بود.
    در خود اين لفظ خصوصياتي است و در معنا هم خصوصياتي، كه قسمتي گفته شد.
    در تركيبِ لفظ، خصوصيت عمده اين است كه ابتدا مي‌شود به «الف»، و «الف» بين حروف تهجي، امتيازش اين است كه مجرد است و مبدأ تمام حروف است.
    اسم، اسمِ مبدأِ تمامِ كائنات است و ابتداء خود اسم هم، باز «الف» است كه مبدأ تمام حروف تهجي است.
    بين خود لفظ و معنا باز از جهت تركيبِ لفظ از حروف، اختصاص خاصي است.
    اين از جهت مبدأ.
    از جهت منتها، ختم مي‌شود به «هاء» و «هاء» اسم است خودش، با اين كه در لفظ «الله» از تركيبات لفظ است؛ اما في نفسه خود «هاء» اسم است و مسماي به اين اسم غيب الغيوب است.
    و «هو» مهم‌ترين اسم است كه در سوره‌ي توحيد ابتدا مي‌شود به «هو»، و اين سوره نسبة الرب است.
    در سوره‌اي كه نسبت خود ذات قدوس است، ابتدا مي‌شود به «هاء»، و آن «هاء» همان است كه در آخر لفظ «الله» است، و نفس «هاء» اسم است، و شاهد اين است كه واو در تثنيه و در جمع ساقط مي‌شود؛ در تثنيه مي‌شود «هما»، در جمع مي‌شود « هو ». پس اساس بر عين كلمه‌ي «هاء» است.

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين و اللعن علي اعدائهم الي يوم الدين
    كلام در اسم مقدس «الله» بود.
    در خود اين لفظ خصوصياتي است و در معنا هم خصوصياتي، كه قسمتي گفته شد.
    در تركيبِ لفظ، خصوصيت عمده اين است كه ابتدا مي‌شود به «الف»، و «الف» بين حروف تهجي، امتيازش اين است كه مجرد است و مبدأ تمام حروف است.
    اسم، اسمِ مبدأِ تمامِ كائنات است و ابتداء خود اسم هم، باز «الف» است كه مبدأ تمام حروف تهجي است.
    بين خود لفظ و معنا باز از جهت تركيبِ لفظ از حروف، اختصاص خاصي است.
    اين از جهت مبدأ.
    از جهت منتها، ختم مي‌شود به «هاء» و «هاء» اسم است خودش، با اين كه در لفظ «الله» از تركيبات لفظ است؛ اما في نفسه خود «هاء» اسم است و مسماي به اين اسم غيب الغيوب است.
    و «هو» مهم‌ترين اسم است كه در سوره‌ي توحيد ابتدا مي‌شود به «هو»، و اين سوره نسبة الرب است.
    در سوره‌اي كه نسبت خود ذات قدوس است، ابتدا مي‌شود به «هاء»، و آن «هاء» همان است كه در آخر لفظ «الله» است، و نفس «هاء» اسم است، و شاهد اين است كه واو در تثنيه و در جمع ساقط مي‌شود؛ در تثنيه مي‌شود «هما»، در جمع مي‌شود « هو ». پس اساس بر عين كلمه‌ي «هاء» است.
    خصوصيت ديگري كه در خود لفظ است، اين است كه هر لفظي بعد التقطيع، مهمل مي‌شود و از عجائب اين است كه در اين لفظ، تقطيع منشأ اهمال نمي‌شود؛
    اگر «الف» برداشته شد، مي‌شود «لله» و در موارد كثيره از قرآن، عنوان «لله» است؛ «لله ما في السماوات و ما في الأرض»، «لله ملك السماوات و الأرض».
    «لام» اول باز برداشته بشود، مي‌شود «له»؛ «له مقاليد السماوات و الأرض».
    «لام» دوم هم برداشته بشود، باز مي‌شود «هو»؛ «قل هو الله أحد».
    و اين خصوصيت در هيچ يك از اسماء حسناي الهي نيست.
    اما از جهت معنا، دو نظر بين اُدبا تراز اول است:
    خليل بن احمد قائل است به اينكه اين لفظ، مشتق نيست؛ سيبويه و عده‌اي قائل اند كه مشتق است، و در مبدأ اشتقاق باز مباحثي است.
    آنچه مؤيد است به روايات، قابل قبول است و الا مردود است.
    در مبدأ اشتقاق، چون از روايات استفاده مي‌شود كه مشتق است، ولو عَلَم است للذات القدوس، اما با وصف عَلَميت، اصلي دارد.خصوصيتي كه در اين اسم است، حيث عَلَميتش است؛
    جميع اسماء حسني كه در كتاب هست و روايات، هيچكدام عَلَم براي ذات قدوس نيستند؛ خصوصيت اين اسم اين است كه عَلَمٌ.
    و اين قول موافق است با روايات و دليل عَلَميت هم، دو وجه مهم است:
    يك وجه اين است كه هيچيك از اسماء الهيه موصوف براي اين اسم واقع نمي‌شود؛ اما خود اين اسم موصوف همه‌ي اسماء حسني است. موصوف شدن و وصف واقع نشدن، دليل قاطع عَلَميت است.
    فرق «الله» با «إله» اين است كه «إله» اطلاق شده بر غير خدا، و لو اطلاق باطل است. بين اطلاق و بطلان اطلاق، بايد تفاوت را درك كرد. صحت اطلاق امري است، اصل اطلاق امر آخري است.
    لفظ «إله» بر معبودِ باطل اطلاق شده. «آلهه»، «إله» بر معبودهاي به غير حق اطلاق دارد، و لو اين اطلاق باطل است؛ چون الهي غير او نيست.
    مهم اين است كه لفظ «الله» بر غير ذات قدوس، حتي نزد مشركين هم اطلاق نشده.
    بين «إله» و «الله» اين امتيار مهم هست: در آن اطلاق هست، ولو صحيح نيست؛ اما در لفظ «الله» اطلاق ابدا نيست؛ لذا در قرآن مجيد [است]، «لئن سألتهم…»؛ اگر از خود آنها هم بپرسيد، «ليقولن الله».
    امتياز مهم، اين موصوف شدن است؛ «الله لا إله إلا هو»، الله الرحمان، الله الحكيم؛ الرحمان الله غلط است.
    از اين طرف اتصاف هست؛ از آن طرف اتصاف نيست.
    نتيجه‌ي اين امر اين است كه تمام اسماء حسني مُتكّي مي‌شود به اين اسم و براي اين اسم مُتّكأي نيست و اين‌ها اسراري است كه جز اهلش لايق نيل مطلب نيستند!
    وقتي در قرآن تدبر بشود، آن وقت روشن مي‌شود چه دقائقي است!
    «اللهم…». در ادعيه نحوه‌ي دعا اين جور است: «اللهم إني أسألك باسمك الله الله الله الله الله»؛ پنج بار است. « باسمك الله الله الله»، تا به پنجم مي‌رسد، «الذي لا إله إلا هو رب العرش العظيم».
    حالا چه سرّي است در اجتماع اين خمسه! بعد باز چه رمزي است در توصيف اين موصوف به آن موصول و صله!
    «الذي لا إله إلا هو رب العرش العظيم» كه وقتي تركيب اين چنين شد، آن وقت امام مي‌فرمايد: اين دعا مستجاب است.
    همه‌ي اسماء حسني ماده‌اي دارند و هيئتي؛ آن ماده قابل تجريد از هيئت است.
    «عليّ». ماده «علو» است؛ هئيت «فعيل» است؛ عليم، حكيم، رحيم، رحمان. ماده‌اي است، هيئتي.
    ماده تجريد مي‌شود از هيئت. بعد منتسب مي‌شود به اين لفظ و اين از خصائص اسم قدوس «الله» است؛
    عَلِم الله، رحِم الله، حكَم الله؛ از حكيم، از رحيم، از علم ماده اخذ مي‌شود، منتسب مي‌شود به «الله». عكس مطلب ديگر نيست.
    پس ينتهي جميع اسماء حسني مادةً به اين اسم؛ يستند هر اسمي از اسماء حسني مادةً و هيئةً به اين اسم.
    در ماده، باز با ماده‌ي منضم به هيئت، اين افتراق دقيق هست…
    البته چون بحث مفصل است و ما اگر بخواهيم به شرح هر يك از اينها برسيم وقتي نيست. فقط اشاره‌اي مي‌كنيم كه اهلش كار كنند و درك كنند.
    بالنسبه به آنچه كه باز خود «الله» از آن مشتق است، سه امر هست، اصل لفظ «الله»: يكي «ألَهَ»؛ يكي «وَلَهَ»؛ يكي «لاه».
    باز در هر يك از اين‌ها هم وجوهي است.
    اهل فن از ادبا و اهل لسان مهم، مثل سيبويه، قائل است به اينكه اصل «إله» است و «لاه».
    بايد ديد آنچه مؤيد است به روايات و مستفاد از نصوص است چيست؛ چون اينجا حريمي است كه به غير از اصحاب عصمت مطلقه، حرف احدي اعتبار ندارد؛ لذا آنچه مستند باشد به بيت عصمت قابل استناد است، يا متّكي باشد به برهان عقلي قطعي. احد الامرين؛
    لذا كلماتي كه بسياري گفته‌اند، چون نه مستند عقلي قطعي دارد، نه مستند روائي، از درجه‌ي اعتبار ساقط است.
    آنچه اسنتاد مي‌شود به روايات در اصل كلمه‌ي «الله» سه مطلب است:
    يك مطلب اين است كه اين اسم…
    بله؟ تمام است؟ بعد ان شاءالله.

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما