قسمت بعد هم اين است:
«و اعلم أن أكرم الناس علي الناس من كان خيره فائضا عليهم و كان عنهم مستغنيا متعففا».
هر جملهاي بحثي دارد، ولي از مسأله اصلي نبايد بمانيم.
دو مطلب براي كرامتِ عند الناس حضرت فرمود:
اول، «كان خيره فائضا عليهم».
در روايات دقت كنيد؛ امام كلمه «خير» را به كار برده؛ نه تنها كسي كه مالش افاضه بشود به مردم؛ خير او فائض باشد.
اگر اين روايات فهميده ميشد، و به كار بسته ميشود، اصلا جامعهاي كه بر مبناي تربيت و تعليم ائمهي شيعه به وجود بيايد، مَثَل اعلاي انسانيت ميشود!
«من كان خيره فائضا عليهم»؛ اگر عالم است، علمش؛ اگر غني است، مالش؛ اگر وجيه است، وجاهتش. هر كسي خيري را كه دارد، احتكار نكند، و آن خير فيضان پيدا كند.
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين و اللعن علي اعدائهم الي يوم الدين
بحث در معني اسم مقدس الله بود. چون روايت مشتمل بر مطالب عاليهاي است قسمتي قبل تعرض شد.
قسمت بعد هم اين است:
«و اعلم أن أكرم الناس علي الناس من كان خيره فائضا عليهم و كان عنهم مستغنيا متعففا».
هر جملهاي بحثي دارد، ولي از مسأله اصلي نبايد بمانيم.
دو مطلب براي كرامتِ عند الناس حضرت فرمود:
اول، «كان خيره فائضا عليهم».
در روايات دقت كنيد؛ امام كلمه «خير» را به كار برده؛ نه تنها كسي كه مالش افاضه بشود به مردم؛ خير او فائض باشد.
اگر اين روايات فهميده ميشد، و به كار بسته ميشود، اصلا جامعهاي كه بر مبناي تربيت و تعليم ائمهي شيعه به وجود بيايد، مَثَل اعلاي انسانيت ميشود!
«من كان خيره فائضا عليهم»؛ اگر عالم است، علمش؛ اگر غني است، مالش؛ اگر وجيه است، وجاهتش. هر كسي خيري را كه دارد، احتكار نكند، و آن خير فيضان پيدا كند.
در كلمهي «فائضا» باز بحثي است.
اين است كه چاره نداريم بگذريم.
مطلب اول: خيرش فائض بر مردم باشد.
مطلب دوم: «مستغنيا متعففا»؛ بينياز باشد از مردم و متعفف.
باز جمع بين «استغناء» و «تعفف» سرّي دارد.
«أكرم الناس» بعد از اين طبقه؛ اين طبقهي اُولي است.
طبقهي بعد، فاقد جهت اولي است؛ يعني خير فائض ندارد؛ اما «كان متعففا »؛ اگر خير فائض نيست، از مردم متعفف باشد.
اين مرتبهي دوم كرامت بر ناس است.
«فإنما…»؛ بعد امام معلل فرموده؛ علت اين مطلب چيست.
خلاصه، كرامت عند الله بحثي دارد؛ كرامت عند الناس بحث ديگري.
اين مربوطِ به كرامت عند الناس است.
علت اين مطلب چيست؟
«فإنما أهل الدنيا …»؛ اهل دنيا عاشق اموال اند. اهل دنيا عاشق اند.
كلمهي «عشق» غير از «محبت» است.
كساني كه اهل الله شدند، نقطهي مقابل ميشوند.
«أهل الدنيا» عاشق دنيا اند.
عاشق بالنسبه به معشوقش، خواه ناخواه نظرش نظر انحصاري است. وقتي دل از معشوق اهل دنيا كندي، خواه ناخواه پيش همهي اهل دنيا مكّرم اي.
«فمن لم يزاحمهم فيما يعشقونه كرم عليهم و من لم يزاحمهم فيها و مكّنهم من بعضها» كه هر دو جهت را پيدا كرد، «كان أعزّ و أكرم».
«قال عليه السلام ثم قام إليه رجل…»؛
امام پنجم فرمود: بعد كه كلام حضرت به اينجا رسيد، «قام إليه رجل و قال يا ابن رسول الله أخبرني ما معني بسم الله الرحمن الرحيم؟»
اين كه بحث ماست اينجاست.
سؤال از كيست؟!
اينجاست كه كميت ديگر لنگ است!
وقتي مسئول عنه صاحب صحيفهي سجاديه است! صاحب زبور آل محمد است! در يك كلمه مخ معرفت و مخ عبادت است! مسئول عنه همچو كسي!
سؤال چيست؟ «ما معني بسم الله الرحمن الرحيم؟»
«معني» يعني چه؟ خود «معني» باز معني دارد.
معناي اين آيه چيست. آن مقصد، آن مقصود.
«فقال علي بن الحسين…»
چون مسئله بسيار مهم بود، يعني عظمت اين سؤال را من و تو درك نميكنيم! عظمت اين سؤال را شيخ طوسي هم درك نميكند! شيخ انصاري هم درك نميكند! سؤال به قدري مهم است كه عظمتش را خود مسئول عنه درك ميكند!
امام ـخوب اينها را دقت كنيدـ سؤال كه از او ميشود، تارة خودش جواب ميدهد؛ تارة باز در مقام جواب، حديث ذكر ميكند. و اين كاشف از اهميت دو برابر مطلب است!
بعد كه سؤال كرد، معنا پيش خود امام چهارم است؛ اما براي اينكه به اهلش، عظمت غور در اين آيه را بفهماند، فرمود:
«حدثني أبي»؛ پدرش سيد الشهداء است. او حدثني، «عن أخيه»، او «عن أمير المؤمنين أن رجلا قام إليه فقال يا أمير المؤمنين أخبرني عن بسم الله الرحمن الرحيم ما معناه؟ فقال إن قولك الله…»
از اينجا اهلش دقت كنند. نحوهي بيان را، كيفيتش را زير ذرهبين فكر بگذارند!
امير المؤمنين فرمود: «إن قولك الله أعظم الأسماء من أسماء الله تعالي»؛ از جملهي اسماء، اعظم ميشود «الله».
اين مطلب با آن اسم اعظم مخفي چه جور جمع ميشود؟!
اعظم الاسماء «الله» است.
خود آن اسم اعظم كه از همه مخفي است، خود آن اسم باز مخفي در «الله» است.
مستخرِج جواهر علم الهي، در اثر غصب خلافت، خانهنشين شد. امت اسلام از بالاترين معارف محروم شد! جنايتي، در تاريخ بشريت، تا كنون، به اندازهي جنايت سقيفه محقق نشده!
سرّش اين است كه اين جلسه، درختِ …
آن درختي كه خدا در نص قرآن فرموده: «ألم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة أصلها ثابت و فرعها في السماء».
اين شجرهي طيبه به ثمر كي نشست؟
اينهايي كه ميگويم، برهاني است! مرد ميدان اگر در تمام كره هست، آماده بشود، تا معلوم بشود مطلب از چه قرار است!
اين درخت به ثمر كي رسيد؟ آن روزي كه فرمود: «اليوم أكملت لكم دينكم و أتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الأسلام دينا»؛
چرا؟ چون آن روز، قفل، كليدش به مردم معرفي شد! مدينهي حكمت، بابش به مردم شناسانده شد! «أنا مدينة العلم …»، «أنا دار الحکمة و علي بابها».
بعد هم دو دو تا چهار تا؛ مگر ميشود وارد شد الا من الباب؟!
اين باب در سقيفه بسته شد.
اگر باز ميشد، اسم اعظم از كلمهي «الله» استخراج ميشد