• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    وجوهي كه در تفسير الله بود ذكر شد. آنچه از روايات استفاده مي‌شود مجموعا سه وجه است:
    وجه اول اين است كه حقيقت اين لفظِ مقدس، تألهِ جميع خلق است.
    خود كلمات، كلمه به كلمه عنايت و دقت دارد؛
    تألهِ كل خلق، بدون استثناء، به اين حقيقت. و اين خصوصيت محقق مي‌شود عند انقطاع الاسباب.
    نظام، بر تأثير است و تأثر، سبب و مسبب؛ هم عالم، عالم اسباب و مسببات است، و هم هر سببي حيث تأثير دارد و هر مسببي حيث تأثر؛ ولي آنچه مهم است: در حقيقت «الله» اين است كه هم با سبب، هم با مسبب، هم با تأثير سبب، هم با تأثر مسبب، «و الله من ورائهم محيط»؛
    قهرا نتيجه اين مي‌شود همان طوري كه امام مطلب را منتهي كرد به آيه‌اي كه در سوره‌ي انعام است و آيه اين است: قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
    در آن وضع خصوصيت اين است كه هيچ باقي نمي‌ماند. غير او هيچ نيست؛ فقط خود است و خدا؛


    تفسیر سوره یس - جلسه بیست و نهم
    وجوهي كه در تفسير الله بود ذكر شد. آنچه از روايات استفاده مي‌شود مجموعا سه وجه است:
    وجه اول اين است كه حقيقت اين لفظِ مقدس، تألهِ جميع خلق است.
    خود كلمات، كلمه به كلمه عنايت و دقت دارد؛
    تألهِ كل خلق، بدون استثناء، به اين حقيقت. و اين خصوصيت محقق مي‌شود عند انقطاع الاسباب.
    نظام، بر تأثير است و تأثر، سبب و مسبب؛ هم عالم، عالم اسباب و مسببات است، و هم هر سببي حيث تأثير دارد و هر مسببي حيث تأثر؛ ولي آنچه مهم است: در حقيقت «الله» اين است كه هم با سبب، هم با مسبب، هم با تأثير سبب، هم با تأثر مسبب، «و الله من ورائهم محيط»؛
    قهرا نتيجه اين مي‌شود همان طوري كه امام مطلب را منتهي كرد به آيه‌اي كه در سوره‌ي انعام است و آيه اين است: قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
    در آن وضع خصوصيت اين است كه هيچ باقي نمي‌ماند. غير او هيچ نيست؛ فقط خود است و خدا؛

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين و اللعن علي اعدائهم الي يوم الدين
    وجوهي كه در تفسير الله بود ذكر شد. آنچه از روايات استفاده مي‌شود مجموعا سه وجه است:
    وجه اول اين است كه حقيقت اين لفظِ مقدس، تألهِ جميع خلق است.
    خود كلمات، كلمه به كلمه عنايت و دقت دارد؛
    تألهِ كل خلق، بدون استثناء، به اين حقيقت. و اين خصوصيت محقق مي‌شود عند انقطاع الاسباب.
    نظام، بر تأثير است و تأثر، سبب و مسبب؛ هم عالم، عالم اسباب و مسببات است، و هم هر سببي حيث تأثير دارد و هر مسببي حيث تأثر؛ ولي آنچه مهم است: در حقيقت «الله» اين است كه هم با سبب، هم با مسبب، هم با تأثير سبب، هم با تأثر مسبب، «و الله من ورائهم محيط»؛
    قهرا نتيجه اين مي‌شود همان طوري كه امام مطلب را منتهي كرد به آيه‌اي كه در سوره‌ي انعام است و آيه اين است: قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
    در آن وضع خصوصيت اين است كه هيچ باقي نمي‌ماند. غير او هيچ نيست؛ فقط خود است و خدا؛
    أ غير الله تدعون إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ بل اياه تدعون.
    وقتي هم سبب از كار افتاد هم مسبب، هم تأثير هم تأثر،- نكته‌ي مهم اين است- بعد از اين مرحله آن احاطه منكَشف مي‌شود؛ همه چيز آن وقت نسيان مي‌شود؛ به يك نقطه، اميد قطعي است و آن هم تكويني و عقلي است، نه تعبدي.
    فيكشف ما تدعون اليه ان شاء
    باز هم مطلب منوط است به مشيت؛ اگر خواست يكشف و الا فلا؛
    و مهم اين است كه آن حقيقتِ مرموزِ در لفظ «الله» در دو نقطه ظاهر مي‌شود؛ از مقايسه معلوم مي‌شود مطلب: ان اتاكم عذاب الله او اتتكم الساعة، از اين مقارنه بايد فهميد چه خبر است!
    هول ساعت چه جور است؟ اول سوره‌ي حج آن جا بيان شده: إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ (*) يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا ؛وقتي اين چنين شد آن وقت است كه انقطاع كل حاصل مي‌شود؛ آن وقت است كه هيچ اميدي، رجائي، به هيچ نقطه‌اي نيست الا يك مركز.
    در دنيا بايد نمونه‌ي آن ساعت ظاهر بشود تا اين حقيقت كشف بشود.
    اين معناي اول.
    معناي دوم:
    علل الشرائع قال الباقر عليه السلام: الله معناه… اين معناي دوم است، المعبود الذي اَلِه الخلق عن درك ماهيته و الاحاطة بكيفيته.
    معناي الله چيست؟ المعبود الذي اله الخلق عن درك ماهيته.
    سؤال از ما هو، بعد از سؤال ما شارحه، سؤال مي‌شود از ما حقيقيه. ما حقيقته؟
    اين سؤال در هر مسئول عنه اي جواب دارد؛ منتها مجيب بايد پيدا بشود.
    بدون استثناء سؤال از ما حقيقيه ،نه ما شارحه، كه أسّ المطالب در فطرت بشر است، و منشأ پيدايش حكمت در بشر فقط همين كلمه است؛ يعني جوهر عقل كه به انسان اعطا شده، اين جوهر گمشده‌اش، كشفِ جواب از ما حقيقيه است و غير از اين ديگر نيست. العلم نقطة؛ همه‌ي حكمت هم اينجاست؛ منتها حالا آن حكمت از كجا بايد تحصيل بشود و اشتباه بشر كجاست، آن بحث ديگري است. آن وقتي معلوم مي‌شود كه فهميده بشود انا دار الحكمة و علي بابها؛
    پس ريشه‌ي پيدايش حكمت در همه‌ عالم عبارت است از اين رمز فطري، و اين سؤال هم بي‌جواب نيست؛ منتها مجيب اشتباه شده؛ فقط يك جاست، و معجزه‌ي كلمات اهل بيت عصمت براي كمّل بشر، اگر كسي پيدا بشود، اين جا معلوم مي‌شود!
    اله الخلق؛ يعني اينجا ديگر استثنائي نيست؛ اله الخلق؟
    يك وقت امام مي‌فرمايد اله الانسان؛ آن يك حساب دارد؛ يك وقت مي‌فرمايد: اله الخلق؛ آنچه در دائره‌ي خلقت است بدون استثناء، تا برسد به چه كساني؟ من ملائكة اسكنتهم سماواتك و رفعتهم عن ارضك هم اعلم خلقك بك و اقربهم منك، تا برسد به اينها؛ از اين طرف هم سلسله‌ي اوليا، اوصيا، انبيا، اولوا العزم تا خاتم، اله الخلق ديگر.
    اين است معرفت در مذهب شيعه! منتها اين مذهب مظلوم است ظالم هم ما هستيم. اين حقائق پشت پرده ماند، هم حديث، هم فقه حديث.
    در دنيايي كه...، اين كه الآن مي‌گويم هر كه مرد ميدان است بيايد، از پاپ گرفته تا آن رأس كساني كه خودشان را منادي توحيد مي‌دانند، همه‌شان بيايند تا ثابت بشود كه همه‌شان خدايي را مي‌پرستند كه جاهل است، خدايي را مي‌پرستند كه عاجز است، خدايي را مي‌پرستند كه گذشته از ابتلاء به جهل و عجز، قدرتش گذشته از توأم با عجز، در حد يد الله مغلولة است. و اين مطلبي است كه جز مذهب شيعه، به جز كساني كه در اين مكتب هستند، همه مبتلا به اين درد هستند بلا استثناء. اين را بعد از اين مي‌گويم كه از كلمه اول تورات تا آخر مكاشفات يوحنا كلمه به كلمه را ديده‌ام و مي‌گويم. پاپ اگر مرد است بيايد، هر جا مي‌خواهد. اين از آنها.
    اما از آنها كه دم از اسلام مي‌زنند و دم از توحيد، و اين امت را به شرك متهم مي‌كنند، اگر مرد هستند هر جا كه آنها بخواهند، منتها به شرط اين كه نظّار بي‌طرف بين المللي باشند تا ثابت بكنم كه همه‌‌شأن در گرداب شرك هستند؛ فقط ملتي كه رسيده به معرفت الله آنچنان که شايسته خداست همان‌هاست كه در اين مكتب درس خوانده‌اند.
    شاهدش هم اين است: اله الخلق عن درك ماهيته… از اين كه جواب داده بشود كه او چيست، در اين جا همه وا مانده‌اند. خود اين كلمه برهان معرفت است.
    حديث اين است: و الاحاطة بكيفيته…
    اين دو جمله در بيان امام هشتم روشن مي‌شود؛ سؤال كرد چرا محتجَب شده خدا؟ فقال ابوالحسن ان الحجاب عن الخلق لكثرة ذنوبهم فاما هو فلا يخفي عليه خافية في آناء الليل و النهار قال فلم لا تدركه حاسة البصر، قال للفرق بينه و بين خلقه الذين تدركهم حاسة الابصار.
    شرح اين حديث را اگر بخواهيم كلمه به كلمه بگوييم، باز مفصل است؛ آنچه شاهد كلمه‌ي امام پنجم است، فقط آن رامي‌گوييم؛
    ثم هو اجل من ان تدركه الابصار، اين جمله‌ي اول، جمله‌ي دوم: او يحيط به وهم.
    گفتم قدر اين كلمات (را) آن وقت ظاهر مي‌شود كه هر چه در همه‌ي كتب عهد عتيق و عهد جديد و هر چه در همه‌ي افكار متكلمين مذاهب اربعه، همه طرح بشود، آن وقت معلوم مي‌شود يعني چه: اجل من ان تدركه الابصار او يحيط به وهم؛
    بعد مي‌رسد از «بصر» به «وهم»؛
    شق القمر اين جا است: او يضبطه عقل…
    چشم، كور. وهم، كور، عقل كور؛
    گفت تحديد كن خدا را براي من؛ قال انه لا يحد… او تحديد نمي‌شود.
    گفت «لِمَ». اين فحل، مردي بوده، از سؤال معلوم است، گفت چرا تحديد نمي‌شود؟ فرمود لان كل محدود متناه؛ هر چه در دائره‌ي تحديد، هر چه در منطقه‌ي تعريف بگنجد، خواه ناخواه محدود مي‌شود آن معرَّف به معرِّفف آن محدَّد به محدِّد. دو دو تا چهار تا.
    بعد كه تحديد شد، آن محدود به حد متناهي مي‌شود؛ وقتي متناهي شد، احتمال زياده مي‌آيد؛ تحديد كه شد، بعد از حد هم لامحاله هست؛ چون حد است؛ قهرا محتمل الزياده مي‌شود؛ به مجرد اين كه احتمال زياده آمد، احتمال نقصان است؛ چون زياده از مقوله اضافه است؛ محال است تحققش بدون طرف؛ اگر تحديد بشود، مي‌شود محتمل الزياده؛ اگر شد محتمل الزياده، مي‌شود محتمل النقصان؛ وقتي شد محتمل الزيادة و النقصان سقط عن الالوهية.
    فهو غير محدود و لا متزائد و لا متجزئ و لا متوهم.
    آن وقت معلوم مي‌شود يعني چه الله! اله الخلق عن درك ماهيته و الاحاطة بكيفيته!
    تفسير الله در كلام امام پنجم، برهان كلام امام پنجم در كلام امام هشتم.
    اين است مكتب غني اين مذهب! اين است معرفت الله در اين دين! اين است آن گمشده فطرت بشر!
    آن وقت اگر كسي به حقيقت تفسير الله رسيد، خواه ناخواه تمام ابواب معارف، همه از كلمه‌ الله فتح مي‌شود.
    نتيجه چيست؟ نتيجه اين است:
    اول مطلبي كه پيدا مي‌شود بعد از اين معنا، تسبيح است؛ وقتي اله الخلق از درك ماهيته و الاحاطة بكيفيته پس آنچه توهم بشود ينزه عنه، آنچه در عقل بگنجد ينزه عنه. آن وقت بشر مي‌رسد به حقيقت سبحان الله؛ پس خود الله، مي‌شود مفتاح سبحان الله.
    بعد كه به اين مرحله رسيد، خواه ناخواه روشن مي‌شود كه هر چه هست از اوست؛ چون غير از او جز نقص و زياده و حد و احتياج و فقر هيچ نماند؛ قهرا از كلمه‌ي الله بعد از سبحان الله منشعب مي‌شود: الحمد لله.
    بعد كه هر دو كلمه ضم شد، خواه ناخواه به حكم برهان يك جمله ديگر پيدا مي‌شود: لا اله الا الله! ديگر مستحق عبادتي به جز او باقي نمي‌ماند.
    بعد كه به اين جا منتهي شد، كلمه‌ي چهارم پيدا مي‌شود، آن كلمه چيست؟ الله اكبر من ان يوصف! ديگر از هر توصيفي مي‌گذرد .
    بعد منتهي مي‌شود به كلمه پنجم كار تمام مي‌شود و آن كلمه چيست؟ لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم .
    حالا كه خوب سلسله‌ي بحث روشن شد، معناي اين حديث روشن مي‌شود…
    وقت نيست؟… بعد ان شاءالله.

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما