حديث اين بود: «عن الصادق عليه السلام: الرحمان اسم خاص بصفة عامة والرحيم اسم عام بصفة خاصة».
قوله اسم خاص... يريد : الرحمان خاص بالدنيا ويعم المؤمن والكافر والرحيم عام للدنيا والآخرة ويخص المؤمنين، و بعبارة أخري: الرحمان يختص بالإفاضة التكوينية تعم المؤمن والكافر، والرحيم يعم التكوين والتشريع الذي بابه باب الهداية والسعادة.
قسمتي از مناقشهي در اين تفسير بالنسبه به افاضهي تكوينيه و تكوين و تشريع بحث شد.
قسمتي كه باقي ماند اين است كه «يريد : الرحمان خاص بالدنيا ويعم المؤمن والكافر والرحيم عام للدنيا و الآخرة ويخص المؤمنين»؛ مراد از حديث اين است كه رحمان اسم خاص است به دنيا و صفة عامهاي كه در روايت است، عموم بالنسبه به مؤمن و كافر است. و رحيم، باز در روايت داشت، اسم عام است؛ عمومِ اسم بالنسبه به دنيا و آخرت است. اختصاصِ صفت بالنسبه به مؤمنين است.
هم جملهي اول مورد نظر است و هم جملهي دوم.
اما بيان متعلَق كه «اسمٌ خاصٌ»، آن متعَلقِِ خصوصيت چيست؟ يا بايد محقق بشود به قرينهاي، يا به دليلي و الا تعيين عموم و خصوص، بدون قرينه و بلا دليل، ميشود مدعا بدون دليل.
در روايت دارد: «الرحمان اسم خاص»؛ اختصاصش از جهت اسميت به دنيا، نه قرينهاي در خود روايت است و نه دليلي تام الدلالة از خارج.
الحمد لله رب العالمين وصلی الله علی سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله في الأرضين واللعن علی أعدائهم إلی يوم الدين
بحث در تحقيق در روايت بود و آنچه بعضي از مفسرين در تفسير حديث بالنسبه به اسم رحمان و رحيم ذكر كرده اند.
حديث اين بود: «عن الصادق عليه السلام: الرحمان اسم خاص بصفة عامة والرحيم اسم عام بصفة خاصة».
قوله اسم خاص... يريد : الرحمان خاص بالدنيا ويعم المؤمن والكافر والرحيم عام للدنيا والآخرة ويخص المؤمنين، و بعبارة أخري: الرحمان يختص بالإفاضة التكوينية تعم المؤمن والكافر، والرحيم يعم التكوين والتشريع الذي بابه باب الهداية والسعادة.
قسمتي از مناقشهي در اين تفسير بالنسبه به افاضهي تكوينيه و تكوين و تشريع بحث شد.
قسمتي كه باقي ماند اين است كه «يريد : الرحمان خاص بالدنيا ويعم المؤمن والكافر والرحيم عام للدنيا و الآخرة ويخص المؤمنين»؛ مراد از حديث اين است كه رحمان اسم خاص است به دنيا و صفة عامهاي كه در روايت است، عموم بالنسبه به مؤمن و كافر است. و رحيم، باز در روايت داشت، اسم عام است؛ عمومِ اسم بالنسبه به دنيا و آخرت است. اختصاصِ صفت بالنسبه به مؤمنين است.
هم جملهي اول مورد نظر است و هم جملهي دوم.
اما بيان متعلَق كه «اسمٌ خاصٌ»، آن متعَلقِِ خصوصيت چيست؟ يا بايد محقق بشود به قرينهاي، يا به دليلي و الا تعيين عموم و خصوص، بدون قرينه و بلا دليل، ميشود مدعا بدون دليل.
در روايت دارد: «الرحمان اسم خاص»؛ اختصاصش از جهت اسميت به دنيا، نه قرينهاي در خود روايت است و نه دليلي تام الدلالة از خارج.
ثانيا: عموم و خصوصِ اسم ملاحظه ميشود بالنسبه به مسمی. اگر اسمي عام بود، عموم اسم اقتضا ميكند عموم مسمی را. خصوص اسم اقتضا ميكند خصوص مسمی را. دنيا و آخرت، مسمی بالنسبه به اسم «رحمان» نيست و همچنين بالنسبه به «رحيم».
اين هم اشكال دوم است.
در روايت اين است «رحمان» اسم خاص است، «رحيم» اسم عام است؛ دنيا نه مسماي «رحمان» است، نه دنيا و آخرت مسماي «رحيم» است.
(سؤال …)گوش بده که بحث مشکل است … معني ندارد آقا! اسم...، وقتي ميگويند اين اسم است، اسم يعني چه؟ يعني سمهي مسمی. قهرا اسم ذاتش مسمی را ميخواهد، عموم و خصوصش هم عموم و خصوص مسمی را. بحث برهاني است. بين اسم و مسمی ـ خوب اينها را دقت كنيدـ رابطه، رابطه تضائف است. بله؟ … بله ديگر. اسم و مسمی متضايفين اند؛ قهرا متضايفين، از نظر فني، بايد ملاحظه بشوند هر يك، هم در ذات، هم در خصوصيات، از عموم و خصوص، بالنسبه به طرف مضاف. اگر گفتند اين اسم عام است، همان طوري كه اسم مضائف است با مسمی، عمومش هم مضائف است با عموم مسمی. طرفِ آن است. اگر گفتند خاص است، خصوصش قهرا بالنسبه به مسمی است. اسمِ «رحمان» چه ربطي به دنيا و آخرت دارد، تا عموم و خصوص بالنسبه به دنيا و آخرت ملاحظه بشود؟! البته رحمت كه صفت است، آن تناسب دارد با دنيا و آخرت، و بحث الآن در عموم و خصوص خود اسم است.
اشكال سوم اين است كه اين تفسير، مخالف است با روايت وارده و آن روايت اين است: «الرحمان رحمان الدنيا والآخرة». پس «رحمان» اسم خاص براي دنياست، گذشته از اينكه از نظر فني مورد اشكال است، منافي با اين روايت است: «الرحمان رحمان الدنيا والآخرة».
اشكال چهارم اين است كه رحمت الهيه هم عقلا و هم نقلا، رحمتي است وسعت كل شيء، لا يشذ از اين رحمت كل ما صدق عليه مفهوم الشيء. اين از جهت خود مادهي رحمت. «اللهم إن لم أكن أهلا أن أبلغ رحمتك فـ[إن] رحمتك أهل لأن تبلغني وتسعني لأنها وسعت كل شيء». اين از جهت ماده.
از جهت هيئت، بلا اشكال هيئت «فعلان»، هيئت دال بر مبالغه و سعه است.
پس خود اسم مقدسِ «رحمان» ذاتا اقتضا ميكند عموم را بالنسبه به كل شيء، مادةً وهيئةً. و تأمل در آيات و در روايات هم، مؤكد همين امر عقلي و نقلي است؛ شاهدش سورهي كريمهي الرحمان است كه همهي بسط آلاء الهيه بالنسبه به جن و انس، بالنسبه به جهات ماديه و معنويه، همه در اين سوره جمع شده ، و تصديرسوره به اسم «الرحمان» برهان قاطع بر عموم مادهي اين اسم است، نسبت به همهي ممكنات؛ قهرا تخصيص «رحمان» به دنيا، علاوه بر اشكال فني و برهاني و نصي و روايي، مخالف است با مستفاد از مجموع آيات.
اين بالنسبه به قسمت اولي.
قسمت دوم [بیان ایشان این است:] «الرحيم عام للدنيا والآخرة ويخص المؤمنين»؛ آن اشكالات از جهت اسم در «رحيم» هم هست. همان طوري كه اسم طرفِ اضافه با مسمی است، عموم و خصوصش هم بالنسبه به مسمی بايد سنجيده بشود؛ قهرا عمومِ اسميتِ «رحيم» بالنسبه به دنيا و آخرت باطل است.
حق در تفسير روايت اين است:
«الرحمان اسم خاص»؛ يعني خاص بذاتِ قدوسِ «الله»؛ لا يطلق بر غير او. خصوصيت «رحمان» از جهت خصوصيتِ مسماي به «رحمان» است و مسمی ذات قدوس خدا است.
اين از جهت خصوصيت اسم. لذا «رحمان» در هيچ جا، نه در كتاب، نه در سنت، بر غير خدا اطلاق نشده؛« قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ »؛ اين اسم، عدل اين اسم است. همان طوري كه مسماي «الله» مختص است به آن ذات قدوس، مسماي «رحمان» هم خاص است به آن ذات؛ لذا آيه اين است: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى». اين بالنسبه به خصوص اسم است، در «رحمان».
اما بالنسبه به عموم اسم در «رحيم»؛ «رحيم» از جهت مسمی عام است؛ هم بر خدا اطلاق ميشود، هم بر غير خدا؛ «بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ »؛ در خود قرآن بر خاتم، اين اسم اطلاق شده.
پس مراد در روايت از «الرحمان اسم خاص» روشن شد؛ «الرحيم اسم عام» هم روشن شد.
«... بصفة عامة»؛ «اسم خاص بصفة عامة»؛ عموم، در صفت است؛ خصوص در اسم است. عمومي كه در صفت است در «رحمان»، عبارت است از آن رحمانيت عامهي شامله بالنسبه به همهي كائنات. مراد از عموم صفت اين است.
بالنسبه به خصوصيتي كه در «رحيم» است كه رحيم هم باز جهت خصوصي دارد، جهت عمومي. جهت عمومش جهت اسميتش است. اما جهت خصوصش، رحمت رحيميه، مختص است؛ شامل همه نميشود، بر خلاف رحمت رحمانيه.
اين تفسير حديث است. پس تفسير بعض المفسرين به اين وجوهي كه گفتيم مخدوش است.
اما اصل مطلب؛
اين روايت يك قسمتش بلا اشكال تمام است و آن قسمت: «الرحمان اسم خاص والرحيم اسم عام». آن قسمت روايت هم تمام است: «الرحمان اسم خاص بصفة عامة والرحيم اسم عام» اين هم تمام است.
بحثي كه هست در اين كلمه است: «والرحيم اسم عام بصفة خاصة» كه معروف و مشهور بين مفسرين هم عبارت از اين است كه رحمت رحيميه مختص است به اهل ايمان. و بعضي از اعاظم مفسرين هم از همين نظريه تبعيت كرده و قائل شده كه رحمت رحيميه مختص به مؤمنين است.
و لكن اين تكهي از روايت دو اشكال دارد:
اشكال اول اين است كه مورد تعار ض است با خود روايات. رواياتي است كه وارد است كه رحيميت خدا مختص به اهل ايمان نيست؛ قهرا ميشود روايت مورد معارضه.
وقت هست يا نه؟ خيلي خب، اگر نيست بعد ان شاءالله.