روشن شد كه «رحمت» كه مادهي «رحمان» است و «رحيم»، در درجهي اولی متصف است به وسعت، و اين مطلب در مواردي از قرآن هست؛ «وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ». سعهي اين رحمت به حدي است كه شيئيت هر شيئي هم، وابسته به اين رحمت است.
آنچه مهم است، اين قسمت است كه خود اين رحمت واسعه كه « وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ »، باز هر جزئي از اين رحمت، متصف است به وسعت. و اين مطلبي است كه از دعاي سحر در ماه رمضان استفاده ميشود؛ «اللهم إني أسألك من رحمتك بأوسعها وكل رحمتك واسعة». و آنچه مهم است اين است كه لفظ «كل» هم در مورد اول است و هم در مورد دوم.
اما در مورد اول: « وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ »، هماني كه « وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ » باز متصف است، بأنها واسعة. و اين امري است، محتاج به تأمل!
اصل رحمت، واسعه، افراد رحمت ، واسعه، اجزاء رحمت ، واسعه. و هر جا اين رحمت رسيده، در نهايت قلّت، كه بالضروره مورد، مورد تشكيك است، و از انحاء تشكيك در اين رحمت چند قسم است: يك قسم به اشد و اضعف؛ يك قسم به اقل و اكثر. پس خود رحمت هم متصف است به شدت و ضعف، بمراتبهما، و هم متصف است به كثرت و قلت، باز بمراتبهما. در آن ادنی مرتبهي از ضعف و در ادنی مرتبهي از قلت، باز متصف است به وسعت؛ «وكل رحمتك واسعة». البته شرح اين نكته مجال مفصلي لازم دارد. نمونهاش اين است:
الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين و اللعن علي اعدائهم الي يوم الدين
بحث در مادهي اين دو اسم مقدس بود.
روشن شد كه «رحمت» كه مادهي «رحمان» است و «رحيم»، در درجهي اولی متصف است به وسعت، و اين مطلب در مواردي از قرآن هست؛ «وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ». سعهي اين رحمت به حدي است كه شيئيت هر شيئي هم، وابسته به اين رحمت است.
آنچه مهم است، اين قسمت است كه خود اين رحمت واسعه كه « وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ »، باز هر جزئي از اين رحمت، متصف است به وسعت. و اين مطلبي است كه از دعاي سحر در ماه رمضان استفاده ميشود؛ «اللهم إني أسألك من رحمتك بأوسعها وكل رحمتك واسعة». و آنچه مهم است اين است كه لفظ «كل» هم در مورد اول است و هم در مورد دوم.
اما در مورد اول: « وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ »، هماني كه « وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ » باز متصف است، بأنها واسعة. و اين امري است، محتاج به تأمل!
اصل رحمت، واسعه، افراد رحمت ، واسعه، اجزاء رحمت ، واسعه. و هر جا اين رحمت رسيده، در نهايت قلّت، كه بالضروره مورد، مورد تشكيك است، و از انحاء تشكيك در اين رحمت چند قسم است: يك قسم به اشد و اضعف؛ يك قسم به اقل و اكثر. پس خود رحمت هم متصف است به شدت و ضعف، بمراتبهما، و هم متصف است به كثرت و قلت، باز بمراتبهما. در آن ادنی مرتبهي از ضعف و در ادنی مرتبهي از قلت، باز متصف است به وسعت؛ «وكل رحمتك واسعة». البته شرح اين نكته مجال مفصلي لازم دارد. نمونهاش اين است:
يك كلمه الآن گفته ميشود و اين كلمه باز شنيده ميشود. اين كلمهاي كه گفته ميشود: اين، رحمت است، اما چه رحمتي؟! در خود اين كلمه چه چيزها مقوم است كه اگر هر يك از بين برود، خود اين كلمه منتفي ميشود. باز بعد از مقومات، تكلم به اين كلمه محتاج است به چه عواملي و چه مقدماتي. مغز با آن تشكيلات ميلياردي، در سلولهاي دقيق و عميق، همه بايد كار كند در تحقق اين كلمه، هم در گفتن، هم در شنيدن. نه تنها مغز، دستگاه قلب بايد بزند. نه تنها قلب، دستگاه تنفس هم بايد كار كند. باز همهي اينها خواه ناخواه متكي ميشود به استمداد از خارج. خلاصهي كلام يك كلمه منتهي ميشود وجودش به وجود منظومهي شمسي، و تمام نقش منظومه در تحقق اين كلمه روشن است. خود آن منظومه باز بايد در وجود متكي باشد. اين اتكاء ميرسد به حدي كه نه قابل احصاء است، نه قابل بيان است، نه قابل ادراك!
پس خود يك رحمت باز در وسعت، موجش برگشت، تمام عالم را گرفت! اين است كه ما خبر نداريم در هر آني، چه الطافي محقق ميشود! آن وقت مطلب معلوم ميشود كه به مثل موسي بن عمران- آن كسي كه «وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا »، - دستور داد كه شكر كن. بعد جواب داد: چگونه شكرت كنم؟ بعد جواب گرفت: حالا كه فهميدي نميتواني شكر كني، شكر كردي.
مطلب منتهي ميشود به اينجا كه در يك رحمت! در يك رحمت!، آن هم در كوچكترين رحمت، آن قدر سعه پيدا ميشود و آن اندازه حق محقق ميشود كه از عهدهي احصای تمام ملائكه خارج است! آن وقت معلوم ميشود يك معصيت يعني چه! آن وقت فهميده ميشود كه يك غفلت يعني چه! آنچه در اين روايات است، ريشهها دارد!
اين نمونهاي از سعهي رحمت است.
نتيجه اين شد كه هم خود رحمت واسع- « وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ »- و هم هر موجي از اين دريا كه برميخيزد، باز آن موج، خودش اقيانوس بيپاياني ميشود.
اين مرحلهي اولی است.
بعد نوبت ميرسد به مراتب رحمت؛ تشكيك دوم شروع ميشود، و آن تشكيك در مراتب است. بالنسبه به مراتب، باز مرجع خود قرآن است و بايد ديد از كلام خدا چه استفاده ميشود؛
در رحمت واسعه كه « وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ » كه اصل رحمت است، در آن رحمت نه قيد است، نه شرط است؛ « وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ »؛ اما به مراتب كه ميرسد به قدري دائره ضيق ميشود و شروط افزوده ميشود كه هم ضيق دائره و هم تعدد شروط، هر دو، مورد بحث عميق است؛
«وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ …». بعد كه فرمود: « وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ » به ضرس قاطع نفرمود؛ بلكه فرمود: «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ». آن رحمت باز بايد ديد چه رحمتي است كه اين قدر تشريفات دارد! اطاعت خدا بايد بشود؛ اطاعت رسول بايد بشود؛ بعد تازه استعداد پيدا بشود، الامر بيده.
و اين جا در «لعل» نكتهها است و اشاره به يك نكته بس است؛ و آن نكته اين است كه اطاعت هست، اما استحقاق نيست. فهم اين «لعل» متوقف است بر اين كه بحث استحقاق ثواب را با استحقاق عقاب، كاملا در اصول، محققانه درك كنيد كه عقاب به استحقاق است، اما ثواب به استحقاق نيست.
« وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ». باز خود اين هم بحث عميقي است!
اين قضايا عقلي است؛ «قل…»، «قل…». در هر جا در قرآن به خاتم گفته ميشود: «قل»، آن جا را دقت كنيد. در مواردي گفته ميشود، «قل هو الله أحد»؛ همچو امري جاي «قل» دارد. «قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ »؛
اين است سرّ اين كه در همه جا، در مراتب رحمت، كلمهي «لعل» آمده.«وَهَذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ».
جاي سوم…: « وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ».
در هر جايي هم حسابي دارد. آن اجمال در آل عمران ـآن «أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ » در آل عمران استـ آن اجمال حسابي دارد.
و هم چنين اجمالِ در سورهي انعام هم حساب دارد.
اين تفصیل در سورهي نور باز حساب ديگري دارد؛ از اقامهي نماز شروع ميشود؛ « أَقِيمُوا الصَّلَاةَ »؛ خود اقامهي نماز، اول بايد فهميده بشود، تا به تفصیل رسيدگي بشود. اقامهي صلاة چيست؟
ابراهيم با آن مقام كه لا يدرك و لا يوصف! يك كلمه در مقام ابراهيم بس است، و آن كلمه اين است كه فرمود: اسم هر پيغمبري را كه برديد، اول بر من، بعد بر او سلام كنيد. اما اگر اسم ابراهيم را برديد، اول به او سلام كنيد، بعد به من. اين است ابراهيم!
آن وقت همچو ابراهيمي، آن هم كجا؟! «وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ …»، آنجا آرزوي ابراهيم اين است؛ گفت: «ربنا…»، با آن حال، با آن دست به آن گلهاي بيت الله، به درگاه خدا بالا آمده، آن هم با آن پسري كه امتحان ذبيح اللهي داده، آنجا گفتند: بارالها! ما را مقيم نماز قرار بده!
خود نماز را هم نفهميديم! عمر گذشت و به هيچ جا از اين دين، آنچنان كه بايد، نرسيديم!
اين كلمهي اول است؛
«وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ».
«فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ واعتصموا به فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِنْهُ ».
اين اشارهاي به مراتب رحمت و شروط مراتب.
حالا اين مراتب، باز به حسب مراتب اعمال فرق ميكند؛ مثلا اقامهي نماز شروع ميشود، با آن خصوصياتي كه در صحيحهي حماد است، از آنجا شروع ميشود اقامهي نماز. اما اين اقامه كه از آنجا شروع ميشود، تا آن اقامهاي كه صبح نوزدهم ماه رمضان، در محراب مسجد كوفه بود، تفاوتش چقدر است؟! آن هم مصداق اقامهي صلاة است! با آن اقامهاي كه ظهر روز عاشورا بود، تفاوتش چقدر است؟! آن هم مصداق اقامهي صلاة است! آن وقت رحمتِ اين جا، با رحمت آنجا، تفاوتش از كجا است تا به كجا!
اين هم سير مراتب رحمت است.
كار، بايد كار اصحاب كهف باشد. البته اين جا ديگر جاي شرح نيست. ما اشاره ميكنيم. خود اهلش بايد بروند، كار كنند. ببينند اصحاب كهف چه بودند و چه شدند و چه كردند و به كجا رسيدند! بعد كه به آن جا رسيدند، بعد از طي همهي آن مراحل گفتند: «رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً ». آن رحمت من لدني هنوز در انتظار است! بايد آن مجاهدات بشود، بعد آن وقت برسد به اينجا.
همين جور مراتب بالا ميرود تا ميرسد به اين جا:
موسی بن عمران را در طور ندا ميكنند؛ «إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى ». بعد به اين وسيله جذبش كردند و در آنجا آنچه بايد- كه ما و بزرگتر از ما در حد دركش نيستيم- به او دادند. بعد كه همهي آن مقامات را دادند، موساي به اين عظمت را باز گدا كردند! دست احتياج به او دادند! فرستادندش، برو پيش عبد ما. يك ذخيرهاي پيش او قرار دادند كه موسی هم بايد برود به دنبال او. آنچه مهم است، اين است: « فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا ».
در تعبيرات هم بايد دقت كنيد؛ يك جا «من لدنا»؛ يك جا «من عندنا». بين اينها باز تفاوت است. آن رحمت «من لدن» يك قسم رحمت است؛ آن رحمت «من عند» يك قسم رحمت است. «فَوَجَدَا عَبْدًا مِنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا ».
مراتب رحمت هي بالا ميرود، تا ميرسد به اينجا:
زكريا، آن هم با آن مقام، با آن منزلت، وقتي به آن مرتبه رسيد، خدا به پيغمبر خاتم ميفرمايد: «ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا »؛ پس رحمتي كه باز آنجاست، چه خبر است! آن رحمت كه بر زكريا فرود آمد، به مرتبهاي است كه براي خاتم بيان ميشود. دنبال آن رحمت، با آن دعايي كه او ميكند، آن وقت رحمت مجسم ميشود در يحيی؛ ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ، ميشود يحيی.
بعد نوبت ميرسد به مريم. مريم هم طي آن مراحل را كه ميكند، تا ميرسد به جايي كه « إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ » و لياقت پيدا ميكند، در آنجا، تحفهاي كه به او ميدهند اين است: «وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَقْضِيًّا ».
آن وقت مراتب رحمت بالا ميرود، تا ميرسد يك رحمت ميشود عيسی.
از اين جا بالاتر ميرود، به آنجايي كه ديگر منتهاي سير رحمت است، درجات رحمت همه متمركز ميشود در يك نقطه و آن نقطه ميشود انسان كامل، كل الكمال؛ وقتي به اين مرحله رسيد، مرتبهي نهايي رحمت ميسوره، نه رحمت واقعيه، مرحلهي نهايي آن رحمت، ميشود «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ ». اين رحمت ديگر ميشود آخر مرتبه در قوس كمال اين عالم.
خوب دقت كنيد؛ شروع شد از رحمت واسعه در كل آفاق. بعد رسيد دائرهي رحمت به انفس. بعد در انفس، مراتب رحمت همين جور ترقي كرد، تا به يحيی و عيسی و انبياء، همه در اين رحمت داخل شدند به مقتضاي خود قرآن كه همهي انبياء را در آن مرحله رحمت داخل كرده. بعد نهايتش را در او قرار داده.
جلوهي اين رحمت در كجاست؟ در اينجا[دنیا] ممكن نيست. يك روايتي است… چون بحث در رحمت است، بله؟… وقت تمام شد؟…