• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    بحث ما در آيه‌ي اولی از سوره‌ي مباركه‌ي «يس» است.
    بحث در آيه‌ي «بسم الله الرحمن الرحيم»، ولو نزديك چهل جلسه شد، اما استقصاء بحث نشد. جهاتي از بحث در «بسم الله» باقي مانده و لكن چون وقت كم است، وارد سوره مي‌شويم.
    آيه‌ي اول «يس» است.اين آيه از حروف مقطعه‌ي ثنائيه هست.
    بحث در اين آيه، از دو جهت است: يكي از جهت عموم؛ يكي از جهت خصوص.
    خود آيه: «ياء، سين» قسمي است از آن عام، و آن عموم تصدر بيست و نه سوره در قرآن مجيد است به حروف تهجي. و اين امتياز، يعني نزول آيات به عنوان حروف، در تمام انبيا منحصر است به خاتم، و در تمام كتب سماوي منحصر است به قرآن؛ در هيچ كتابي چنين تنزيلي نيست.
    اسرار اين آيات...، خود اين‌ها آيه است؛ «الم» يك آيه است. «ص» يك آيه است. احكام آيه بر آن مترتب مي‌شود. سوره حكمي دارد؛ آيه حكمي دارد؛ حرف حكمي دارد. فرمود: به قرائت هر حرفي از قرآن، خدا ده حسنه مي‌دهد. بعد باز خود حضرت بيان كرد اين مطلب را؛ اين كه گفتم خدا به هر حرفي، ده حسنه مي‌دهد، مراد من «الم» نيست؛ بلكه مرادم اين است: به الف، ده حسنه مي‌دهد؛ به لام، ده حسنه مي‌دهد؛ به ميم، ده حسنه مي‌دهد. آن وقت در «الم» مي‌شود سي حسنه. خود روايات باز ظاهري دارد؛ باطني دارد. اين حديث، ظاهرش همين است؛ اما باطنش معنايي است بسيار عميق، و آن اين است كه هر يك از حروف قرآن تفسير خاصي دارد.آن وقت مطلب به كلي عوض مي‌شود: يك آيه تفسيري دارد. باز هر كلمه‌اي در آن آيه، تفسيري دارد. باز هر حرفي در آن كلمه، تفسيري دارد، و اين از خصوصيات قرآن است. اين است كه قرآن شناخته نشد و عمده‌ي اين بلاي نازل بر بشر اين بود كه بين قرآن و مفسر قرآن جدايي افتاد!


    تفسير سوره يس - جلسه چهل و یکم
    بحث ما در آيه‌ي اولی از سوره‌ي مباركه‌ي «يس» است.
    بحث در آيه‌ي «بسم الله الرحمن الرحيم»، ولو نزديك چهل جلسه شد، اما استقصاء بحث نشد. جهاتي از بحث در «بسم الله» باقي مانده و لكن چون وقت كم است، وارد سوره مي‌شويم.
    آيه‌ي اول «يس» است.اين آيه از حروف مقطعه‌ي ثنائيه هست.
    بحث در اين آيه، از دو جهت است: يكي از جهت عموم؛ يكي از جهت خصوص.
    خود آيه: «ياء، سين» قسمي است از آن عام، و آن عموم تصدر بيست و نه سوره در قرآن مجيد است به حروف تهجي. و اين امتياز، يعني نزول آيات به عنوان حروف، در تمام انبيا منحصر است به خاتم، و در تمام كتب سماوي منحصر است به قرآن؛ در هيچ كتابي چنين تنزيلي نيست.
    اسرار اين آيات...، خود اين‌ها آيه است؛ «الم» يك آيه است. «ص» يك آيه است. احكام آيه بر آن مترتب مي‌شود. سوره حكمي دارد؛ آيه حكمي دارد؛ حرف حكمي دارد. فرمود: به قرائت هر حرفي از قرآن، خدا ده حسنه مي‌دهد. بعد باز خود حضرت بيان كرد اين مطلب را؛ اين كه گفتم خدا به هر حرفي، ده حسنه مي‌دهد، مراد من «الم» نيست؛ بلكه مرادم اين است: به الف، ده حسنه مي‌دهد؛ به لام، ده حسنه مي‌دهد؛ به ميم، ده حسنه مي‌دهد. آن وقت در «الم» مي‌شود سي حسنه. خود روايات باز ظاهري دارد؛ باطني دارد. اين حديث، ظاهرش همين است؛ اما باطنش معنايي است بسيار عميق، و آن اين است كه هر يك از حروف قرآن تفسير خاصي دارد.آن وقت مطلب به كلي عوض مي‌شود: يك آيه تفسيري دارد. باز هر كلمه‌اي در آن آيه، تفسيري دارد. باز هر حرفي در آن كلمه، تفسيري دارد، و اين از خصوصيات قرآن است. اين است كه قرآن شناخته نشد و عمده‌ي اين بلاي نازل بر بشر اين بود كه بين قرآن و مفسر قرآن جدايي افتاد!

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله رب العالمين وصلی الله علی سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله في الأرضين واللعن علی أعدائهم إلی يوم الدين
    بحث ما در آيه‌ي اولی از سوره‌ي مباركه‌ي «يس» است.
    بحث در آيه‌ي «بسم الله الرحمن الرحيم»، ولو نزديك چهل جلسه شد، اما استقصاء بحث نشد. جهاتي از بحث در «بسم الله» باقي مانده و لكن چون وقت كم است، وارد سوره مي‌شويم.
    آيه‌ي اول «يس» است.اين آيه از حروف مقطعه‌ي ثنائيه هست.
    بحث در اين آيه، از دو جهت است: يكي از جهت عموم؛ يكي از جهت خصوص.
    خود آيه: «ياء، سين» قسمي است از آن عام، و آن عموم تصدر بيست و نه سوره در قرآن مجيد است به حروف تهجي. و اين امتياز، يعني نزول آيات به عنوان حروف، در تمام انبيا منحصر است به خاتم، و در تمام كتب سماوي منحصر است به قرآن؛ در هيچ كتابي چنين تنزيلي نيست.
    اسرار اين آيات...، خود اين‌ها آيه است؛ «الم» يك آيه است. «ص» يك آيه است. احكام آيه بر آن مترتب مي‌شود. سوره حكمي دارد؛ آيه حكمي دارد؛ حرف حكمي دارد. فرمود: به قرائت هر حرفي از قرآن، خدا ده حسنه مي‌دهد. بعد باز خود حضرت بيان كرد اين مطلب را؛ اين كه گفتم خدا به هر حرفي، ده حسنه مي‌دهد، مراد من «الم» نيست؛ بلكه مرادم اين است: به الف، ده حسنه مي‌دهد؛ به لام، ده حسنه مي‌دهد؛ به ميم، ده حسنه مي‌دهد. آن وقت در «الم» مي‌شود سي حسنه. خود روايات باز ظاهري دارد؛ باطني دارد. اين حديث، ظاهرش همين است؛ اما باطنش معنايي است بسيار عميق، و آن اين است كه هر يك از حروف قرآن تفسير خاصي دارد.آن وقت مطلب به كلي عوض مي‌شود: يك آيه تفسيري دارد. باز هر كلمه‌اي در آن آيه، تفسيري دارد. باز هر حرفي در آن كلمه، تفسيري دارد، و اين از خصوصيات قرآن است. اين است كه قرآن شناخته نشد و عمده‌ي اين بلاي نازل بر بشر اين بود كه بين قرآن و مفسر قرآن جدايي افتاد!
    همه‌ي اين‌ها كه از بدو تا ختم تفسير نوشتند، هيچيك از اينها، من الصدر الي الذيل، آن چيزي نيست كه حقيقت قرآن است.
    همه‌ي اين حرف‌ها بايد مستدل باشد، نه خطابه.
    گفتيم )در)حديث - كه مراد من «الم» نيست؛ «الف» است؛ «لام» است؛ «ميم» است؛ - اين ظاهري دارد، باطني.
    چرا هر حرفي جدا از حرف ديگر، نفس قرائتش حسنات خاصه دارد؟ اين سرّش اين است كه در همان حرف باز معنا و مقصدي است كه در حرف ديگر نيست.
    "ابو عمرو زاهد" و "نقاش" كه سيد بن طاووس -اعلي الله مقامه- به هر دو سند دارد، تا ابن عباس…، ابن عباس عند المفسرين حبر الامه است و عند العامه اعظم المفسرين است. هم به روايت نقاش، هم به روايت ابو عمرو زاهد، ابن عباس گفت: در ليله‌ي مقمره‌اي، شب مهتابي، امير المؤمنين بعد از نماز، مرا خواست. فرمود: امشب بيا. مرا برد در جايي كه خود او بود و من. فرمود: ابن عباس تفسير الف «الحمد» را مي‌داني؟
    خب، اين سؤال از امير المؤمنين، آن هم از ابن عباس، سرّي دارد، و آن اين است كه خود سوره‌ي حمد بين همه‌ي سور قرآن، ممتاز است؛ شاهدش هم خود آيه است. «سبع المثاني» سوره‌ي حمد است، در يك طرف است؛ «وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ » در يك طرف است. اين سوره از كنوز تحت عرش است. اين همان سوره‌اي است كه اسم الله اعظم تقطيع شده در سوره‌ي حمد. اينهاست سرّ اين كه «لا صلاة إلا بفاتحة الكتاب».
    خود فهم احاديث، درك لطائف كلمات اهل بيت و دقائق شرع فوق ادراك ماست! اولا اعظم از نماز، در دين چيزي نيست؛ اين نص كلام امام ششم است: «ما أعلم شيئا بعد المعرفة أفضل من هذه الصلاة». عدم العلمِ از مثل او، علم به عدم است. اينها را بفهميد! «ما اعلم» بعد از معرفة الله اعظم از نماز! بعد خود اين نمازي كه اعظم از او نيست، قوامش به چيست؟ «لا صلاة…» - «لا» نفي حقيقت است - «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب». حالا در اين فاتحه چيست؟ بحث ما الان در فاتحه نيست؛ بحث در حرف «يس» است؛ ولي ريشه‌ي اين حرف را از اين حديث بايد دربياوريم.
    فرمود: ابن عباس! امشب بيا. بعد كه پرسيد، گفتم: بيش از اين نمي‌دانم. يك ساعت تمام در تفسير «الف» الحمد براي من حرف زد. بعد وارد شد به تفسير «لام» الحمد. يك ساعت تمام هم در تفسير «لام» الحمد حرف زد.
    اين است امتياز قرآن! خود حروف تفسير دارد! «ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ »؛ «ن» چيست؟ «ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ ». امير المؤمنين، به اين كار به اهلش فهماند كه راه چيست و چه جور بايد وارد قرآن شد.
    دو ساعت شد در «الف» و «لام». ساعت سوم در «ح» الحمد تكلم كرد. ساعت چهارم در «ميم». ساعت پنجم در «دال». بعد فرمود: ابن عباس! آماده شو براي نماز صبح ات؛
    اين فيصله بين مثل اين مفسر و بين اين كلام كار را به كجا رساند؟!
    تصدر به اين حروف… اولا: قسمت مي‌شود و خود اين هم از عجايب است! يعني بيست و نه سوره مصدّر است به اين حروف؛ اما فرق مي‌كند: يك قسمت يك حرفي است؛ يك قسمت دو حرفي است؛ يك قسمت سه حرفي است؛ يك قسمت چهار حرفي است؛ يك قسمت پنج حرفي. در خود اين تقسيم هم غوغايي است! همه‌ي بنيه‌ي اصول، همه در اين حروف جمع مي‌شود!
    قسمت يك حرفي‌ها «ق»، «ص»، «ن»؛ « ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ »؛ «ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ »؛ « ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ». باز از عجايبي كه فكر اهلش در آن مبهوت است، اين است كه اين يك حرفي‌ها، همه دنبالش «واو» است! آن هم چه «واوي»! و آن «واو» باز بر سر چه آمده! « ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ »؛ « ص وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ »؛ « ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ ».
    بعد نوبت مي‌رسد به دو حرفي‌ها؛ «طه ، مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ». خود دوحرفي‌ها بهت آور است! آيه‌ي بعد نشان مي‌دهد چيست. « يس ، وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ، إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ »‏. آيه‌ي مورد بحث ما از دو حرفي‌ها است.
    يك قسمت هم سه حرفي‌ها است؛ اين‌ها را خوب اهلش دقت كنند. بعد از سه حرفي‌ها، باز بايد ديد چيست؛ «الم» مي‌شود سه حرفي. «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ». شروع مي‌شود مثل سوره‌ي بقره. « الم ، اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ »؛ عقل مبهوت مي‌شود! بعد از «الم» چيست؟ آن گوهري كه همه‌ي كمّل بشر دنبال آن اند، در اين است. «لا إله إلا هو»، مصدّر به «الله»؛ شروع مي‌شود از «الله»؛ بعد مي‌رسد به «لا إله إلا هو»؛ بعد منتهي مي‌شود به «الحي القيوم»؛ هماني كه اسم اعظم ذات است.
    پس دو حرفي‌ها هم سرّ عظيمي دارد! سه حرفي‌ها سرّ مستسرّي دارد!
    بعد نوبت مي‌رسد به چهار حرفي‌ها؛ «المص»؛ «المر»؛ ديگر شرح آن‌ها مفصل است.
    خاتمه‌ي امر پنج حرفي‌ها است؛ «كهيعص»؛ «حم، عسق». خود اين دو تا، هر يك، جدا بحثي دارد؛ انضمام این دو تا به هم باز سرّ ديگر دارد. اگر كسي بفهمد آن كسي كه گفت: «اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا »؛ خلاصه در فصلِ خزان، كار بهار پيدا شد. همه از «كهيعص» در آمد! آن يحيي كه خدا به زكريا داد، «لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا»، او ميوه‌ي درخت «كهيعص» است. حالا ان شاء الله بعد روشن خواهد شد.
    حقيقت اين حروف چيست؟ اقوال مفسرين، آن قدر كه ما ظفر يافتيم، ۲۱ قول است. ۲۱ وجه بالنسبه به خود اين حروف، حرف زدند، از عامه و خاصه. قسمت عمده‌ي اين‌ها مستند به هيچ وجهي- نه عقلي، نه نقلي- ابدا نيست؛ لذا صرف وقت در اين‌ها، تضييع عمر است.
    آنچه كه از روايات استفاده مي‌شود، آن هم به قدري كه در حد ماست، شروع مي‌شود از اين جا كه براي هر كتابي صفوه‌اي است. «صفوة القرآن حروف التهجي». اين مقدمه ی فهميدن «يس» است، تا هفته‌ي بعد.

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما