الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین واللعن علی اعدائهم الی یوم الدین.
یعرف الامام بالعلم و إجابة الدعوة
اهم همه مباحث مبحث امامت است. وجه اين مدعا اين است كه امام حرف ربط بين انسان و خالق عالم است. اگر او نباشد مطلقا انسانيتي نيست. ما نفهميديم اين مباحث را : أنتم السبيل الأعظم والصراط الأقوم ؛ چه غوغائي است در كلمهی سبيل، آن هم عمده وصف به اعظم است. باز چه مباحثي است در صراط و چه دقائقي در اقوم است. علي اي حال همه عوام ايم. منشأ اين است كه از فقه دقائق و لطائف رواياتي كه هر يك بحرٌ عميق وامانده ايم.
اين مقامي كه ربط بين خالق و خلق است؛ بيمنه رزق الوری وبوجوده ثبتت الأرض والسماء؛ اين در نظام تكوين، آن هم در نظام تشريع.
در هر حكمي و محمولي اول موضوع را بايد تحقيق كرد؛ چون نسبت موضوع به محمول، نسبت علت به معلول است. اقوي البراهين برهان "إن" است؛ از معلول به علت رسيدن تازه دليل إني است. اما فوق تصور: از علت به معلول رسيدن. لذا فقه اين حديث كتابي لازم دارد و مجالسي.
به بركت صاحب فردا كه ما او را هرگز نشناختيم، لا اقل از اين دريا به اقترافي قناعت كنيم. امام پيشوا است. امامت پيشوائي است. مقتدا، مقتدي، امام، مأموم، نسبت امامت.
هر انساني مركب است. جماد، نبات، حيوان، همه در ما موجود است. عناصر بدن از مواد جماد است. رشد و نمو از آثار نبات است. شهوت و غضب از نتائج حيوانيت ماست. آنچه به آن، انسان، انسان است، دو گوهر است: يكي: گوهر عقل. دوم: اراده. چه كرده آن حكيم علي الاطلاق؟ إنا خلقنا الإنسان من نطفه أمشاج. تركيب اول تركيب از روح است و بدن. باز هر يك مركب است. آن روح و نفس تركيبش از عقل و هوی است. اگر هوی غالب شد نتيجه اش اسفل سافلين. اگر عقل غالب شد، ثمرش اعلا عليين. وأما من خاف كسي كه بترسد از پروردگارش ونهی النفس عن الهوی جنت، مأواي همچو بشري است.
علي اي حال، اول: عقل. دوم: اراده. امام يعني امام عقل و اراده بشر. قهرا او كه امام است... امامت مقول به تشكيك است. امامت كليه، در تكوين و تشريع بايد شخص امام در نقطه اعلائي كه فوق آن تصور نمي شود، از علم باشد. چرا؟ همه اينها مبرهن به ادق براهين است. چون دعامة الانسان العقل . كمال عقل به علم است. قهرا امام بايد در نهاية النهايات علوم قرار بگيرد علما. در مقام اراده هم بايد آن اراده به حدي برسد كه فاني بشود در اراده ی إنما أمره إذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون. همچو كسي مي شود امام.
چه غوغایی است. افسوس كه عمر گذشت، نفهميديم چه جواهري در زيارت جامعه هست: به شما نازل مي شود باران. هر قطره به اوست. به شما امساك مي شود آسمان ان تقع علي الارض. لولا الحجة لساخت الأرض بأهلها . اين در نظام كون. در نظام شرع هم :بنا عرف الله بنا عبدالله لولانا ما عرف الله لولانا ما عبد الله.
جلوه آن علم، مجلاي آن قدرت امام ابو ابراهيم ابو الحسن موسی بن جعفر الكاظم است. واقعا بهت انگيز است. عقل مبهوت است چه مقامي است. افسوس كه ما هرگز نشناختيم او را. اگر مي شناختيم فردا وضع مملكت اينچنين نبود كه بازارها باز، هر كسي به كار خودش مشغول. چون نمی دانیم چه کسی رفت و چه گوهری بود. پنجاه و پنج سال زندگي: از بيست سالگي دوران امامت شروع شد، آن ابتلاء به منصور دوانيقی، بعد آن اختبار به حكومت هارون، بعد هفت سال...- اصلا زبان تاب گفتن ندارد- هفت سال چه زنداني؟! آن وقت چه كسي اسير چه كسي؟! و چه تسليمي! و چه رضايي!
هارون اعدا عدو اوست. يك جمله دارد - اينها حجت است- مأمون از پدرش پرسيد: اين كيست كه او را بر همه بني عباس و بني هاشم در احترام مقدم مي كني؟ جمله هارون كه قاتل اوست، اين است، به پسرش مأمون گفت: این که تو می بینی خزینه علم تمام انبياء است از آدم تا خاتم. او كيست كه در قلب هارون اين چنين منعكس است.
عالم نصراني آمد به سراغ مطران. مطران اعلم علمای نصارا و يهود بود. وقتي رسيد نزد مطران گفت: من آمده ام از تو كه اعلم كل احبار و قسسيني به تورات و انجيل علم بياموزم. اين هم شهادت اعلم احبار يهود و قسسين نصارا. گفت: تو آمدي از من علم بياموزي؟ علم همه تورات، علم تمام انجيل، علم تمام مزامير و زبور داود، علم تمام صحف ابراهيم و نوح و آدم، آنچه علم از خدا بر هر پيغمبري نازل شده و هر خبري كه در عالم از بدو تا ختم از عرش تا اعماق زمين، همه نزد يكنفر است. اين عالم نصراني بهتش زد. گفت مگر اعلم از تو هم کسی در روی زمین هست؟ گفت: چه خبر داري! آن كس كه همه آنچه بر همه انبیا نازل شده، آنچه از علم تا كنون عالِمي تحمل كرده، آن علمها كه احدي قدرت تحملش را ندارد، همه نزد يكنفر است. گفت او كيست؟ گفت: او موسی بن جعفر الكاظم است. اين هم شهادت نصراني، آن هم مطران اعلم احبار و قسسين .
آيا ما شناختيم كه فردا روز كيست؟ اما آنچه خدا در باره او معين كرده: السلام عليك يا نور الله في ظلمات الارض... السلام عليك يا خازن علم النبيين، السلام عليك يا خازن علم المرسلين... السلام عليك يا صاحب العلم الیقین. السلام عليك يا عیبة علم المرسلین
گفتنش عاجز مي كند مغز را. سوره نور را بخوان، آيه نور را بفهم: الله نور السموات والارض: نور النور موسي بن جعفر است.السلام عليك يا نور الله . چه می شود گفت ای نور خدا در ظلمات زمین.
سلام بر تو اي خزينه دار علم نبيين. سلام بر تو اي عیبه علم مرسلین. سلام بر تو اي صاحب علم اليقين. هر جمله اي بحري است. اين جنبه علمي او.
اما دوم: - وقت نيست به يك حديث صحيح اكتفاء مي كنيم .همه موظف ايد هم خودتان بشناسيد، هم به مردم بشناسانيد. حديث صحيح السند است كه شيخ انصاري در احتياط فقهي دست از آن احتياط به این سند بر مي دارد و به ضرس قاطع فتوا مي دهد.
علي بن يقطين گفت: هارون اركان مملكت را جمع كرد. كسي كه قدرتمند ترين فرد بود در شعبده و سحر پيدا كرد. مجلس آراست. به او گفت: تمام غرض من اين است كه موسی بن جعفر را دراين مجلس خجل كني. هارون با آن حكومت بر اقاليم، با آن ثروت، همچو وعده ای، همچو مرد قدرتمندي. بعد كه سفره انداخته شد، خادم امام رفت نان را بگيرد كه خدمت آن حضرت بگذارد، نان از دست او پريد. مرتبه دوم باز نان پريد. مرتبه سوم نان پريد. سفره مرتب ولي غذاي حضرت اين جور دستخوش شعبده و سحر اين ساحر. همه مجلس نگران؛ هارون در كمال مسرت؛ خندان، خوشحال كه انعكاس این مجلس فردا در مملكت چه خواهد بود. يك مرتبه برگشت به پرده نگاه كرد - آن هم حديث با اين صحت سند. پرده منقش بود به نقش شير- يك جمله گفت: يا اسد الله! خذ عدو الله! تا این کلمه را گفت یک مرتبه شيري كه مثل آن شير احدي نديده، در مجلس نمايان شد. به يك حمله به یک لقمه مرد ساحر را بلعید، بعد آمد مقابل او سر به قدم نهاد. آنچه در متن حديث است: خر هارون و ندماؤه. هارون ، همه ندماء او ، همه غش كردند، روي زمين افتادند. بعد از مدتي هارون به هوش آمد، سراسيمه، همانجا كه به هوش آمد؛ يك اشاره كرد، نگاه كردند ديدند جز نقش پرده هيچ نيست. چه کرد؟ موسی عصا را انداخت سحر سحره را بلعید،[این] جسم و اجسام ، اما آن نقش و جسم. تفاوت از زمين تا آسمان است. گفت: يا ابا الحسن! آرزوي من اين است كه به همان نفسي كه آن قدرت را نشان دادي، اين مرد را برگرداني. فرمود: اگر عصاي موسی آنچه را بلعيد برگرداند، اين هم بر مي گردد .
فردا(۲۵رجب سالروز شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام) روزي است كه همچو كسي از گوشه زندان بيرون مي آيد، اما چه جور؟ روي يك تخته در. آن در، كنار جسر بغداد است، اما با چه بدني؟ السلام علي الساق المرضوض بحلق القیود. يك جمله بس است. رض در لغت چیست؟ رض يعني كوبيدن. چيزي كه كوبيده شد، مرضوض است. حالا هفت سال آهن روي اين پا با اين استخوان چه مي كند؟ آن هم كجا؟ في ظلم المطامیر. مطموره چيست؟ آن گودالهائي كه زير زمين مي كنند، اسمش مطموره است. زندان، گودال زير زمين بود.
آيا فردا اين شيعه در این مملکت در مقابل اين ساق مرضوض، در مقابل آن ظلم مطامير، چه وظيفه اي دارند؟
سعادتمند مردم عراق. واقعا بهت انگیز است. چه سعادتی است! خوشا به حال شما. كاش من مي بودم ، قدم شماها را مي بوسيدم. پاي شما تاج سر ماست اي زوار كاظمين! کشته می شود زن و بچه اش . خودش دست از این دریا بر نمی دارد.
اي جوانهاي با غيرت ايران! كاري كنيد كه فردا نزد پيغمبر خجالت زده نشويد. تمام هيئتها همه بايد بر سر و سينه بزنند، برای چه کسی؟ برای جنازه ای که المنادی عليه... ديگر گفتني نيست. لا اله الا الله