شیطان با آن قدرت که به اسم عزیز قسم خورد - چون قسم به اسم رحمت مؤاخذه عاجل ندارد. آن رحمت خدا، جلو می گیرد، اما وقتی قسم به اسم عزیز و عزّت خدا یاد بشود، آن جاست که از ریشه می سوزاند و هلاک می کند - شیطان با اطلاع از این نکته به عزّت خدا قسم یاد کرد، گفت: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» . همه را بالتّمام گمراه خواهم کرد . فقط یک استثناء کرد ، چون دید آنجا دیگر منطقه قدرت او نیست.« إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ». فقط این دسته از قلمرو سیطره من خارج هستند. آنها کسانی هستند که به مقام عبودیت رسیده اند ، تنها این کافی نیست ، بعد به مقام اخلاص رسیده اند ، بعد این هم کافی نیست ، به مقام مُخلَصیّت رسیده اند ، آن مخلصین مستثنا هستند، آن مخلصین، این مطهرون هستند ، این مطهرون آن مخلصین هستند .
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم « وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ، إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ، عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»
بحث در تفسیر آیه « وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ» بود. گفتیم در این آیه قسَم است، و مُقسَمٌ به موصوفی است به وصفی، و تا موصوف و وصف شناخته نشود ، ممکن نیست حقیقت این قسم روشن بشود؛ قسم به قرآن حکیم است؛ قسم یاد کننده، حالف، خداوند متعال است؛ حلف به قرآن حکیم است ؛ آنچه قسم برای او محقق شده، اعظم تمام امور در نظام خلقت است، و او رسالت خاتم، و غرض از این رسالت است؛ لذا عمق بحث فوق ادراک ماست. منتها به قدری که میسور است، با حفظ همه قصورات، آنچه میسّر است، این است. اول باید قرآنی که خدا به او قسم یاد کرده است، شناخته بشود. فصلی قبلا تعرض شد، فصلی هم امروز.
قسم هائی که در قرآن مجید است، مختلف است. هر موردی خصوصیّتی دارد ، در مورد قرآن، خدا قسمی یاد کرده است که از آن قسَم، عظمت قرآن روشن می شود، و آن قسَم این است:« فَلاَ أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ، وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ»({^سوره الواقعة ، الآية: ۷۵^}) . قسم به مواقع نجوم است. این مورد قسَم از اسرار خلقت است . همه کمّل بشر در این نقطه حیران هستند، و آن نقطه، مواقع نجوم است. مواقع نجوم، کسی تا حدّی درک می کند که عظمت کهکشان ها را و منظومه های فوق تصور را تا حدّی بداند؛ بعد مواقع آن نجوم، آنها چیست ؟ و چه عظمتی است ؟ لذا دنباله قسم، بیانی است که خود این بیان، مشعر است که مطلب اصلا قابل درک نیست.
در حروف شرط «إن» خصوصیّتی دارد، «إذا» خصوصیّتی، هر یک از حروف شرط خصوصیّتی دارد. خصوصیّت «لو» امتناع است، در مواردی استعمال می شود که قابل نیل نیست. بیان، این است. این قسم، این جهت برای این است که تنبیه کند این قسم، غیر از قسم های دیگر است؛ این قسمی است که اگر بدانید که هرگز نخواهید دانست، اما اگر بدانید، بعد می دانید عظیم است. اگر خدای علی عظیم بفرماید که اگر بدانید آن وقت روشن می شود این قسم چقدر عظیم است ، خود تعبیر برای حکماء بشر کافی است .« وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ» .
مورد قسم چیست؟ قبلا گفتیم: قرآن ممکن نیست تعریفش الا از مُنزِّل قرآن. اینجا روشن می شود، مورد این چنین قسمی چیست؟ « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ » - قسم بر این است - « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ »، باز هر یک از این حروف شرحی دارد ، «انه»، بعد «لام»، بعد «قرآن»، بعد وصف به کرامت و عنوان «کریم»، بعد محل قرآن . « إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ، فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ» . جای قرآن آنجاست. آنجا کجاست؟ «كِتَابٍ مَكْنُونٍ». باز مکنون چیست؟ یک عنوان است مخزون ، یک عنوان است مکنون، بین این دو باز فرق است. در ادعیه مهمّه که برهان باهر عظمت ائمه مذهب است، آنجا روشن می شود این حقائق.. اللهم إنی أسئلک باسمك المخزون المکنون({^الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج۲ ؛ ص۵۸۲
۱۷- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ابْتِدَاءً مِنْهُ يَا مُعَاوِيَةُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ص فَشَكَا الْإِبْطَاءَ عَلَيْهِ فِي الْجَوَابِ فِي دُعَائِهِ فَقَالَ لَهُ أَيْنَ أَنْتَ عَنِ الدُّعَاءِ السَّرِيعِ الْإِجَابَةِ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ مَا هُوَ قَالَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ الْمَخْزُونِ الْمَكْنُونِ النُّورِ الْحَقِّ الْبُرْهَانِ الْمُبِينِ الَّذِي هُوَ نُورٌ مَعَ نُورٍ وَ نُورٌ مِنْ نُورٍ وَ نُورٌ فِي نُورٍ وَ نُورٌ عَلى نُورٍ .
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد ؛ ج۱ ؛ ص۷۳
وَ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع يَقُولُ بَعْدَ الْعَصْرِ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ ...
أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْمَخْزُونِ الْمَكْنُونِ الْحَيِّ الْقَيُّومِ الَّذِي لَا يَخِيبُ مَنْ سَأَلَكَ بِهِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ الْمُنْتَقِمِ لَكَ مِنْ أَعْدَائِكَ وَ أَنْجِزْ لَهُ مَا وَعَدْتَهُ يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ... .
^}) ، اول مخزون است، بعد مکنون، مکنون آن مقام است، مقرّ قرآن آنجاست. این گوهر نشناخته. از اینجا تا حدّی شناخته می شود.
«إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ، فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ، لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ» . دیگر اینجا قُرُق الهی است . « لاَ يَمَسُّهُ » هیچ قلبی حق رسیدن به آنجا ندارد، فقط یک استثنا خورده . آن مستثنا چیست ؟ «المطهرون».هر مُتَطَهِّری، مُطَهَّر نیست. « لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ ».
شیطان با آن قدرت که به اسم عزیز قسم خورد - چون قسم به اسم رحمت مؤاخذه عاجل ندارد. آن رحمت خدا، جلو می گیرد، اما وقتی قسم به اسم عزیز و عزّت خدا یاد بشود، آن جاست که از ریشه می سوزاند و هلاک می کند - شیطان با اطلاع از این نکته به عزّت خدا قسم یاد کرد، گفت: «لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ({^سوره ص ، الآية: ۸۲^})» . همه را بالتّمام گمراه خواهم کرد . فقط یک استثناء کرد ، چون دید آنجا دیگر منطقه قدرت او نیست.« إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ». فقط این دسته از قلمرو سیطره من خارج هستند. آنها کسانی هستند که به مقام عبودیت رسیده اند ، تنها این کافی نیست ، بعد به مقام اخلاص رسیده اند ، بعد این هم کافی نیست ، به مقام مُخلَصیّت رسیده اند ، آن مخلصین مستثنا هستند، آن مخلصین، این مطهرون هستند ، این مطهرون آن مخلصین هستند .
این عظمت قرآن است، حالا رحمت، لطف، عنایت ایجاب کرده که همچو گوهر مخزون مکنونی تنزل پیدا کند. حالا نوبت می رسد به مرحله بعد. این مستقَر قرآن بود ، در اینجا..- تمام نکته این است، کسانی که اهل کار هستند و فکر و تحقیق ، تامل کنند در کیفیت امر - در قرآن سور به اسم آن قضیه ای که عمود بحث در آن سوره است، نامیده می شود. یک سوره به اسم تنزیل است ، این تنزیل چیست؟ معلوم شد قرآن چیست در حدّ ما. از بیان خود خدا در این قسم روشن شد که مستقَر و محل و مقام قرآن کجاست. از آنجا لامحاله باید نزول پیدا کند، این مرحله باز عظمتش از تعبیرات خدا روشن می شود.
در چهار سوره ، مصدر تنزیل به این اسم بیان شده است، که بعد مفصل باید برسیم ، چون از آن کتاب مکنون « بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ، فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ »({^سوره البروج ، الآية: ۲۱^}) ، باید نوبت برسد به تَنَزُّل . اینجا تنزیلی است، تَنزُّلی است، نزولی است، مُنَزِّلی است، مَن نَزَّل است، مُنَزَّل علیه است. همه اینها باید حساب بشود. مصدر نزول چیست؟ بالاترین عنوان در اسماء الهیه، رب العالمین است . این اهم تمام عناوین است . سرّش این است که مرحله ربوبیّت بالنسبه به تمام عوالم وجود، در رب العالمین است، و به این جهت در سوره حمد که ام الکتاب است، اولین آیه بعد از بسمله، الحمدلله رب العالمین است، . غیر از این نمی شود اصلا. نظام حکمت بر این است.
[از] این مقام، تنزل قرآن است، از مبدأ نزول باید مُنزَّل شناخته بشود، و مهم این است که به این مطلب در چهار جا خدا تعرض کرده: « الم تَنْزِيلُ الْكِتَابِ» «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ» از آن کتاب مکنون ، نوبت می رسد به این تنزیل. « تَنْزِيلُ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ». در سوره واقعه «تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ » ، در سوره حاقه باز«تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ» ، در سوره شعراء باز «وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ» .
مصادر تنزیل، اسماء مختلف الهیه است، اول مصدر اسم «رب» است، آن هم به عنوان «رب العالمین». تا شرح این مطلب ان شاء الله بعد.