حدّ کمال بعثت که باز مافوق آن قابل تصوّر نیست بعثت شخصیّتی است که مافوق آن شخصیّت در انبیاء و ماوراء آن نبوّت قابل تصوّر و تحقق نیست؛ غرض نهایی خلقت و غرض نهایی از نبوّت منحصرا تمام می شود به بعثت خاتم؛ ماوراء خاتم ، اگر باشد، قهراً تناقض است بین مفهوم ختم و آن ماوراء . این است که به حسب برهان و استدلال قوی مبتنی بر مبانی عقلی و فنی ، بالاترین واقعه در خلقت، بعثت خاتم است. عقل کل و کل العقل ، علم کل و کل العلم ، خُلق کل و کل الخلق ، باید چنین کسی باشد که آن غرض نهایی به او متحقق بشود.
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم «وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ»
بحث در موضوع این آیه بود که قرآن است ، قسمتی گذشت و حق مطلب ادا شدنی نیست، اما به قدر میسور.
واقعه ای در عالم، بالاتر از واقعه مبعث خاتم نیست؛ چون کمال خلقت منحصراً وابسته به نبوّت است ، تا غرض از خلقت و مقدمّات وصول به آن غرض برای انسان بیان بشود، و راهی غیر از نبوّت و بعثت انبیاء نیست؛ و از آنجا که خود نبوّت و بعثت مقول به تشکیک است . هر بعثتی، چون از مفاهیم ذات اضافه است، ومفاهیم اضافی متقوّم است به اطراف ، قهراً آن عنوان اضافی از مضاف و مضاف الیه کسب حیثیت می کند، و از نظر عقلی و برهانی، نتیجه این می شود که بعثت هر پیغمبری ، آن حدّش از عظمت، وابسته به مبعوث است و ما بُعِث به آن منظور. قهراً نتیجه این می شود که بعثت موسی در حدّ موسی بن عمران است، و ممکن نیست تعدّی از این حدّ عقلا و برهانا. بعثت عیسی در حدّ عیسی است . به همین نسبت بعثت های انبیاء تقدیر می شود. مبعوث، موسی است، آنچه به او مبعوث شده است، تورات است. مبعوث ابراهیم است، آنچه به او مبعوث شده است، صحف است.
حدّ کمال بعثت که باز مافوق آن قابل تصوّر نیست- چون این بحث برهانی است نه خطابی- آن بعثت که مافوق آن متصوّر نیست، قهراً می شود بعثت شخصیّتی که مافوق آن شخصیّت در انبیاء و ماوراء آن نبوّت قابل تصوّر وتحقق نیست؛ چرا؟ چون موضوع بعثت، خاتم النبیین است. معنی خاتم، ختم مطلب است. مقام، دیگر اینجا ختم می شود . نتیجه این است که غرض نهایی خلقت و غرض نهایی از نبوّت منحصرا تمام می شود به بعثت خاتم؛ ماوراء خاتم ، اگر باشد، قهراً تناقض است بین مفهوم ختم و آن ماوراء . این است که به حسب برهان و استدلال قوی مبتنی بر مبانی عقلی و فنی ، بالاترین واقعه در خلقت، بعثت خاتم است. عقل کل و کل العقل ، علم کل و کل العلم ، خُلق کل و کل الخلق ، باید چنین کسی باشد که آن غرض نهایی به او متحقق بشود. این است که آن غرض ممکن نیست تحققش به بعثت موسی ؛ عقلا ممکن نیست به بعثت ابراهیم .
چنین واقعه ای که اهمّ از آن قابل تصوّر نیست ، باید دید به چه شروع شده؟ آن اول ظهور و اول شروع چیست؟ «اقْرَأْ» . اول این است. « اقْرَأْ». هرچه هست در همین کلمه است. وقتی قرآن شناخته می شود که این مطلب که گفته شد، فهمیده بشود. کلمه اول: « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ» ({^سوره العلق ، الآية: ۱^}) . آنچه بسیار مهم است، این است که اول خطابی که به این مبعوث در چنین بعثتی شد، «اقْرَأْ» بود، بعد« بِاسْمِ رَبِّكَ ». و در اینجا بحث مفصلی است، اگر توفیقی حاصل شد در خلال مباحث سوره متعرض می شویم . همه جا اسم الرب، مقدّم ، اما اینجا مؤخر. « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ ». این است که قرآن شناخته نشد و نتیجه بحث ما هم خواه ناخواه به کمال معرفت ما به قرآن منتهی می شود، و کمال معرفت هم آن وقت است که بفهمیم، معرفت نداریم ، خود این اول معرفت است.
افلاطون، راس رئیس حکمت اشراق... . هر چه مشائین دارند سر سلسله ارسطو است ، هرچه اشراقیین دارند سر سلسله افلاطون است، و باز افلاطون استاد ارسطو است. دلیل این که تا حدّی فهمیده این است که آخر عمرش گفت: بی اختیار آمدم و بدون اختیار هم رفتم، نه در آمدنم اختیاری داشتم، نه در رفتنم، عاقبت هم فهمیدم که هیچ نفهمیدم . وخود این دلیل فهم اوست.
قرآن، حقیقتی است. ما باید از دور در حدّ شعاعی برسیم. « اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ » . باز تدبر در آیات همین را نشان می دهد؛ البته قرآن بالاتر از این است که ما از کلمات علما و فقها و حکما در تفسیرش استفاده کنیم ، فقط مرجع در تفسیر قرآن، خود قرآن است و آنهایی که مهبط نزول قرآن هستند لیس الا.
« إِنَّمَا أُمِرْتُ...»({^سوره النمل، الآية: ۹۱^})؛ تمام مأموریت خودش را در سه امر بیان فرموده، آیه از خداست، اما بیان مأموریت او به زبان اوست، «إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ» . این مأموریت اول. مأموریت اول عبادت اوست. همه اینها باز نظم برهانی دارد، یعنی همان جور که فرموده، اول ممکن نیست غیر از این باشد، چرا؟ چون«كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» - بلا استثناء - «آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً»({^سوره مريم ، الآية: ۹۳^}) . هرچه هست، اول این است، عبودیّت اضطراریه باید منتهی بشود به عبودیّت اختیاریه. غیر از عبودیّت چیزی نیست . کیست الآن خبر داشته باشد [در] بُن این ناخن چه می گذرد؟ کیست که خبر داشته باشد که الآن در سلولهای مغزش چه می گذرد؟ آنها که عربده می کشند که ما چنین و چنان می کنیم ، یک چرت، نصف شب می فرستد، همه عربده ها تمام می شود، قوه ماسکه اش گرفته می شود. غیر از عبودیّت هیچ نیست. این است که اگر کسی بفهمد، نه ترسی هست از کسی الا از او ، نه امیدی هست به کسی الا به او ، منتها ما عمر گذشت و نفهمیدیم .
« إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ» « وَ أُمِرْتُ...» مأموریت دوم: « وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ». این هم مأموریت دوم است. بعد از عبودیّت، اسلام است . و اینجا تأخر اسلام از عبودیّت مشتمل بر مباحثی است. اسلام از جهت شهادتین مقدّم است بر عبودیّت . ولی آن سِلمیّت و تسلیم در مقابل او، آن محال است تقدمش بر عبودیّت. این اسلام، آن شهادتین نیست ، بلکه این اسلامی است که وقتی ابراهیم خانه کعبه را می ساخت، باید دید آنجا چه دعایی کرد. بعد از آنی که شده نبی، رسول، رسیده به مقام خلّت، انتخاب شده بعد از امتحان ذبح برای این منصب که بیت خدا را بسازد، در آنجا دعا این است: « رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ» ({^سوره البقرة ، الآية: ۱۲۷^}) .
«... وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ...». مأموریت سوم که دیگر به این ختم می شود . مأموریت سوم این است: « وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ»({^سوره النمل ، الآية: ۹۱^}) ، این است که قرآن را نشناختیم . بهت انگیزه است این مطالب. « وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ». ما چون بحث ما در خود موصوف است، ولو وقت کم است و به همه بحث نمی رسیم ، اما چاره ای نیست . از این آیه منزلت قرآن معلوم می شود و آن آیه مشتمل است بر مبدأ ، وسط ، منتها. هر معرفتی توقف دارد بر این سه کلمه: مبدأ و منتها و وسط . درخت هم ریشه ای دارد ، تنه و شاخه ای دارد و میوه ای. وقتی قرآن شناخته می شود که مبدأ معلوم بشود، وسط هم روشن بشود، منتها و مستقر این گوهر هم معلوم بشود، و آن هم در خود قرآن است . ... وقت نیست ؟ ان شاء الله جلسه بعد.