حدّ معرفت عقلی نسبت به قرآن ، مثل حدّ نیل بصر است بالنسبة به شمس. چشم از ادراک آفتاب عاجز است؛ حدّ نیلش، رسیدن به شعاع است. مراتب هم در عقل ، در فهم ، در این حدّ است؛ یعنی در حدّ ادراک اشعهی اوست ، نه در حدّ ادراک خود او؛ و این امر از لوازم عقلیّه حقیقت است.
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین.
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشیطانِ الرَجیم «وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ» .
بحث در قرآن بود ، سؤال از «ما»ی حقیقیه نسبت به قرآن برای انسان، غیر میّسر است. این روایت مضمونش این است: « فضلُ القرآن علی سائر الکلام کفضل الله علی خلقه»({^ بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج۸۹ /ص ۱۹ / باب ۱ فضل القرآن^}) . این متن روایت است. نسبت بین دو چیز ، تارةً نسبت متناهِی به متناهِی است، منتها از جهت قلّت و کثرت مختلف می شود، اما نسبت، نسبت متناهِی است به متناهِی، مثلاً یک قطره بالنسبة به دریا، دو طرف نسبت هر دو محدود است، متناهِی است. در اینجا قابل درک است، چون متناهِی است و متناهِی؛ اما اگر یک طرف نسبت متناهِی بود، یک طرف نامتناهی، در این فرض، دیگر از حد ادارک خارج است.
این بحث نتیجهاش این است که قرآن در حدّی از عظمت است که نه او را شناختهایم، - این یکی - با همهی این علوم و ترقیّات علمی و افکار دقیقه ، آن هم در ظرف هزار و چندین صد سال از طبقات مختلف ؛ و مهمتر این است که قابل شناختن نیست ، چون یک طرف نسبت متناهِی است ، یک طرف، غیر متناهِی است . فضل قرآن بر سایر کلام... - سایر کلام ، کلام اولین و آخرین را حتی انبیا و مرسلین را شامل است- فضل قرآن بر سایر کلام ، مثل فضل خدا بر خلق خداست ، قهرا می شود یک طرف نسبت ، متناهِی؛ یک طرف نامتناهی. این است که برهاناً ثابت می شود که فوق ادراک است .
حدّ معرفت عقلی نسبت به قرآن ، مثل حدّ نیل بصر است بالنسبة به شمس. چشم از ادراک آفتاب عاجز است؛ حدّ نیلش، رسیدن به شعاع است. مراتب هم در عقل ، در فهم ، در این حدّ است؛ یعنی در حدّ ادراک اشعهی اوست ، نه در حدّ ادراک خود او؛ و این امر از لوازم عقلیّه حقیقت است ، چون بحث ، خطابه نیست ، برهان است. کسی می فهمد که خوب به دقائق قرآن دقت کند .
چه اندازه در قرآن این کلمه[تنزیل] به کار رفته است : «تَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ»({^الزمر ، الجزء ۲۳، الصفحة: ۴۵۸، الآية: ۱^}) - آنهایی که اهل نظر هستند خوب به سیر بحث دقت کنند- « تَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ» . باز: « تَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزيزِ الْعَليمِ» ({^غافر ، الجزء ۲۴، الصفحة: ۴۶۷، الآية: ۲^}) . باز: « تَنْزيلٌ مِنَ الرّحْمنِ الرّحيمِ»({^فصلت ، الجزء ۲۴، الصفحة: ۴۷۷، الآية: ۲^}) . باز: « تَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ»({^^}). باز: «تَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ» . « تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميدٍ» ({^فصلت ، الجزء ۲۴، الصفحة: ۴۸۱، الآية: ۴۲^}).
خود اسماء مختلف و متعدد و تنزیل، من الله است اما اوصاف الله متعدد می شود. یک قسمت از اوصاف است که در همه جا هست، و آن وصف عزّت و حکمت است. اما اوصافی که متعدد بیان شده: رحمان ، رحیم ؛ و مهم که مکرر باز شده: « تَنْزيلُ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبّ الْعالَمينَ» ({^السجده ، الجزء ۲۱، الصفحة: ۴۱۵، الآية: ۲^}) .
تنزیل مادةً نزول است، هیئةً تفعیل است. هر تنزیلی متوقف است به اموری ؛ چون حقیقت، از حقائق ذات تعلق است و قابل استقلال نیست نه مفهوماً، نه مصداقاً.
تنزیل، منزِّل دارد، متنزِّل دارد، منزَّلٌ علیه دارد. در موارد عدیده "تنزیل" سربسته گفته شده ، تشریح نشده است، فقط در وصف کتاب آمده است که این کتاب تنزّلی است، اما از کجا؟ به کجا؟ به چه وسیله؟ همه اینها اسراری دارد که شرحش فوق حوصله این مباحث است.
در جائی که اطرافِ مفهومِ ذاتِ تعلق بیان شده ، سه امر در یکجا بیان شده است، و آن این است که: منزِّل کیست ؟ از کجا نزول کرده؟ به توسط که نزول کرده ؟ بر که نزول کرده ؟
هیچ تا حالا تأمل کردید که در قرآن چرا این همه صحبت از تنزیل است ؟ چیست سرّش ؟ باز هیچ فکر کردید که علاوه بر همهی این ها ، یک سوره به اسم سوره تنزیل است؟
«وَ إِنّهُ لَتَنْزيلُ رَبِّ الْعالَمينَ» ({^الشعراء ، الجزء ۱۹، الصفحة: ۳۷۵، الآية: ۱۹۲^}) . در اینجا از همه اسماء ، این اسم انتخاب شده است، چون این اسم، ربوبیت مطلقه هست و مطلق الربوبیه و نسبت به مطلق المربوب ، لذا غیر از همه اسماء است. تنزیل از عزیز حکیم، از علیم حکیم، حیث است ، اما در عنوان رب العالمین، ظهور تمام اسماء الهیه است به آن اندازهای که یُمکِن- چون در آن مقام اصلا حدّ نيست - آنچه که یُمکن، در این جمله است: «رب العالمین».
و شاهد این امر هم، این است که همه قرآن یک طرف ، فاتحة الکتاب یک طرف . باز دلیلش این است که خودش فرموده : «لَقَدْ آتَيْناكَ...»({^الحجر ، الجزء ۱۴، الصفحة: ۲۶۶، الآية: ۸۷^})؛ هر آینه محققاً به تو دادیم سَبْع الْمَثاني و قرآن عظیم را. سَبْع الْمَثاني یک طرف است، قرآن عظیم یک طرف است. این سوره شده است فاتحة الکتاب. مفتاح قرآن ، سوره حمد است ؛ مفتاح نماز هم که عمود دین است و معراج مؤمن است ، باز شده سوره حمد؛ و مفتاحِ مفتاح ، شده « الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ » . این است که « تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ »({^الواقعة ، الجزء ۲۷، الصفحة: ۵۳۷، الآية: ۸۰^}) دارای این خصوصیت است.
حالا باز بحث در "رب العالمین" محتاج است به بحث در اقسام تربیت الهیه : تربیت تکوینی، تربیت تشریعی. آن ربوبیتی که لا یدرک ولا یوصف از آن اسم و از آن مسمّی ، تنَزَّلَ همچو کتابی.
بعد نوبت می رسد به کلمه دوم: واسطه تنزیل کیست؟ « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ»({^الشعراء ، الجزء ۱۹، الصفحة: ۳۷۵، الآية: ۱۹۳^}) . بحث در این آیه باز که « مَن به نَزَل» کیست ؟ بعد ان شاء الله .