الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین
أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشیطانِ الرَجیم «وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ».
بحث در معرفت قرآن بود. از کتاب ، آیاتی در تعریف قرآن، تعرض شد. از سنّت و روایات دو روایت برای اختصار کافی است . از این دو روایت استفاده می شود قرآن چه معجونی است ؟ و بشر به اختلاف مراتب، چگونه از این کتاب استفاده می کند ؟
روایت اول این است: « إن أردتم عیش السعداء وموت الشهداء والنجاة یوم الحسرة والظلِّ یوم الحرور والهدی یوم الضلالة، فادرُسوا القرآن»({^بحار الأنوار؛ ج۸۹، ص: ۱۹^}) .
اموری که ذکر شده است ، مجموعه حوائج مادی و معنوی بشر است؛ عیش و زندگی، عیش سعداء . موت و مرگ ، مرگ شهداء ، که باز هر یک از اینها بحث مفصلی دارد، مثلاً : موت، سخت ترین مهلکهای است که هر انسانی خواه ناخواه با این مهلکه مواجه است . « إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ»({^الزمر ، الجزء ۲۳، الصفحة: ۴۶۱، الآية: ۳۰^}) ، آن هم حقیقت موت چیست ؟ قطع تمام علایق از این نشئه ، بعد ورود در آن نشئه ، آن هم جامع همه شدائدش کلام امیرالمؤمنین است. بالنسبة به اینجا یک کلمه دارد ، بالنسبة به آنجا هم یک کلمه ، ولی هر کلمهای کتابی شرح لازم دارد. "اجتمعت علیهم سکرة الموت وحسرة الفوت"({^نهج البلاغة؛ ص: ۱۲۳^}) ، این دو آفت آن دم است . کسانی که از این دو مشکل رستند شهدا هستند. کسی که به اذن امام معصوم، جانش را در راه خدا بدهد، موت این چنین شخصی این است: اول قطره خونش که به زمین بریزد، غفران تمام ذنوب است،({^من لا يحضره الفقيه؛ ج۳، ص: ۱۸۳^}) وقت خروجش از خانهاش: « وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِرًا إِلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»({^النساء ، الجزء ۵، الصفحة: ۹۴، الآية: ۱۰۰^}) . این مرگ شهید است.
عیش سعید ، مرگ شهید. سوم: نجات روز حسرت است، « وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ اْلأَمْرُ »({^مريم ، الجزء ۱۶، الصفحة: ۳۰۸، الآية: ۳۹^}) . حسرت آن روز در این حد است، اما نجات از این حسرت . بعد ظلّ یوم حرور ، روزی که آفتاب یک نی بالای سر است، سایه ی آن روز در چه امری است ؟ «والهدی یوم الضلالة»؛ آن روزی که همه قدمها می لغزد در عبور از صراطی که ادّق از شعر است، کدام قدم است که نلغزد ؟ همه این گوهرهای نایاب در یک کلمه است، « إن أردتم عیش السعداء وموت الشهداء والنجاة یوم الحسرة و الظلِّ یوم الحرور، و الهدی یوم الضلالة، فادرُسوا القرآن». همه در تدرّس قرآن است. این است کلام امام ، امام الکلمات است.
بعد معلل شده است، چرا؟ به چه دلیل؟ منشأ این همه جواهر مکنونه چیست؟ " فإنه کلام الرحمن "، اول این است که این قرآن ، کلام الرحمان است. خود فهم کلام و ریشه کلمه، بعد مبدأ این کلام چیست ؟ نفرموده : "إنه کلام العلیم، کلام الحکیم"؛ انتخاب امام ، حساب دارد، "فإنه کلام الرحمن" ، از همه اسم ها ، این اسم انتخاب شده است. وقتی کسی فقه حدیث را پیدا می کند که بعد دقت کند که چرا فرموده : " إنه کلام الرحمن "؛ سرّش این است : «الرّحْمنُ، عَلّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ اْلإِنْسانَ ،عَلّمَهُ الْبَيان»({^الرحمن ، الجزء ۲۷، الصفحة: ۵۳۱، الآية: ۱^}) ، آنجا روشن می شود: چرا در این حدیث ، از هزار اسم خدا ، فقط این اسم انتخاب شد. یک سوره، به اسم سورهی رحمن، آن هم مجموعه تمام آلاء خدا بر انس و جان ، آن هم اولین آیه بعد از «الرحمن» « علّم القرآن».
علت دوم: « وحرز من الشیطان»؛ حرز است اما از چه قدرتی؟ "حرز من الشیطان". شیطان همان است که در قرآن به عزت خدا قسم یاد کرد، چون مطمئن بود که به این اسم، بدترین عذاب نازل می شود ، می دانست ولی مطمئن بود در امان است از آن عذاب ، چون این قدرت را دارد ، تا روز قیامت هم « مِنَ الْمُنْظَرِينَ » است، در مقابل خدا با این جسارت گفت : به عزت خودت قسم « لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ » همه را بالتمام گمراه می کنم ، « إِلاَّ...» . فقط یک استثناء دارد: « إِلاَّ عِبَادَكَ » آن هم نه همه عباد تو، « مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ » ، فقط در آن جا عاجز هستم، و إلا بقیه تحت سیطره من هستند، خدا هم تصدیقش کرد، فرمود: « إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ »({^الحجر ، الجزء ۱۴، الصفحة: ۲۶۴، الآية: ۴۲^}) . حالا باید فهمید قرآن چیست؟ "حرزٌ" از چنین شیطانی ،
"و رجحانٌ فی المیزان". این کلمهی سوم ، بحث مفصلی دارد و ما اشاره می کنیم. در آن سوره که جواهر حکمت است، هر آیهای خزینهای است: «وَ السَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ» ({^الرحمن ، الجزء ۲۷، الصفحة: ۵۳۱، الآية: ۷^}) . « وَنَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ» ({^الأنبياء ، الجزء ۱۷، الصفحة: ۳۲۶، الآية: ۴۷^}) ، در آن میزان که فقط دو دسته می شوند : «ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ » و «خَفَّتْ مَوَازِينُهُ » ({^الأعراف ، الجزء ۸، الصفحة: ۱۵۱، الآية: ۸^}) ، ثقل میزان باز به سیئات و حسنات ، میزانی که در یک کفّهاش سیئات است، در یک کفّهاش حسنات است، و در این رجحان ، اولین و آخرین سرگردان هستند ، آنجا که همه حسنات کم بیارد و همه سیئات افزونی بگیرد ، در آنجا قرآن است که رجحان در میزان است . علت درس قرآن ، این سه مطلب است.
روایت دوم ، این روایت است که امیرالمؤمنین ، حق مطلب را ادا کرد ، دیگر فوق کلام او ، کلامی نیست: " ثُم أنزل عليه الكِتاب نُوراً لا تُطفأُ مصابِيحه وسراجاً لا يخبُو توقُّدهُ وبحراً لا يُدركُ قعرهُ ومنهاجاً لا يضلُّ نهجهُ وشُعاعاً لا يُظلمُ ضوءُهُ وفُرقاناً لا يخمدُ بُرهانُهُ"({^ نهج البلاغة؛ ص: ۲۳۴؛ (۱۸۹) و من خطبة له عليه السلام ^}) .
کجا می شود کلمه به کلمه شرح داد؟! "بحراً" ، دریاست ، اما چه دریایی ؟ دریایی که "لا یدرک قعره".خب شماها عمری در این اصول و فقه که فکر را به اعلا درجه می رساند، کار کردید ، دقت کنید: تارة صیغه معلوم است، تارةً مجهول است. در بیان این نیست که درک نمی کنید قعر او را ، بیان این است که دریائی است که درک نمی شود قعر او، و خود این غوغایی است از بحث . چرا این چنین است؟ سرّش چیست ؟ "بحراً لا یدرک قعره" . سرّش این است که قرآن تجلی خداست، همان طوری که "متجلِّی لا یدرک" ، بالضرورة و بالبرهان، تجلی آن متجلِّی هم لا یدرک.
علی ایِّ حال. تا می رسد به اینجا: "فَهو معدِنُ الإيمَانِ و بحبُوحَتُهُ و ينَابيعُ العِلم و بحُورهُ و رياضُ العَدلِ و غدرَانهُ "، " جَعَلَهُ اللَّهُ... " - همین دو جمله را دقت کنید – "جَعَلَهُ اللَّهُ رِيّاً لعطشِ العلمَاءِ ورَبِيعاً لقلُوبِ الفُقهَاءِ". خدا این کتاب را قرار داد سیر آبی عطش علماء . علمائی که عطششان به این کتاب رفع می شود ، کی هستند؟ «إِنّما يخْشى اللّه مِنْ عِبادِهِ الْعُلماءُ»({^فاطر ، الجزء ۲۲، الصفحة: ۴۳۷، الآية: ۲۸^}) آن علماء هستند، "... و ربیعا لقلوب الفقهاء" ، بهار است ، اما بهار دلهای فقهاء . شرح این علماء و شرح این فقهاء هم باز برای وقت خودش .
این، قرآن است . حالا مراتب قرآن ، چون بحث ما در جلسه بعد در " الحکیم " است . بحث در قرآن ، چند هفته است ، دیگر بیشتر مشکل است، باید جمع کنیم دامنه مطلب را .
چرا بحری است که " لا یدرک قعره " ؟ دریا اولش در دسترس همه است ، بعد می رود رو به قعر ، این است که اگر روزگار مهلت می داد که علیّ حرف می زد در هر کلمهای شق القمر می کرد ، چنان که در هر کلمهای معجزه کرده است. دریا شروع می شود از آن نمی که در اختیار همه است ، تا می رسد به قعری که قابل درک نیست . بعد برگردید به قرآن : «هدیً للناس». هر کسی مصداق ناس است ، از این دریا بهره می برد، اما می رسد به قعرش ، قعرش کجاست ؟ قعر، نمونهاش این است : «و لو أنّ قُرآناً سُيِّرت بِهِ الجِبال» ({^الرعد ، الجزء ۱۳، الصفحة: ۲۵۳، الآية: ۳۱^}) ،... سُيِّرت بِهِ الجِبال. به همین قرآن می شود قدرتی پیدا کرد که کوه ها را حرکت داد؛ «سُيِّرتْ بِهِ الْجِبالُ». « قُطِّعتْ بِهِ الْأرْض» ، در همین قرآن ، چیزی است که اگر به دست بیاید ، زمین را پاره پاره می کند. « كُلِّم بِهِ الْموْتی»، به همین قرآن می شود بشر به جایی برسد که با مرده ها تکلم کند. هم کوهها را بکند، هم زمین را قطعه قطعه کند، هم با موتی تکلم کند، این است که شناگر این دریا فرمود: " بحراً لا یدرک قعره ". هم در اختیار همه است، هم برای خواص اسراری است ، منتها کلید را گم کردیم ، کلید چیست ؟ کلید قرآن!!! بعد روایت عجیب است، هر آیهای خزینهای است، کلید آن خزینه را باید پیدا کرد، بعد خزینه هم هفت بطن دارد ، کلید خزائن چیست؟ « يهْدِي بِهِ اللّهُ منِ اتّبع رِضْوانهُ سُبُل السّلامِ » ({^المائدة ، الجزء ۶، الصفحة: ۱۱۰، الآية: ۱۶^}) . کلید را گم کردیم. مشروط با فقد شرط ، منتفی است . شرط را پیدا کن ، بعد اگر مشروط نشد ، گله کن. راه این است: « يهْدِي بِهِ اللّهُ منِ اتّبع رِضْوانهُ سُبُل السّلامِ و يُخْرِجُهُمْ مِن الظُّلُماتِ إِلى النُّورِ» .
ختم کلام در قرآن ، این است . خوب دقت کنید ، تمام این است : «قدْ جاءكُمْ مِن اللّهِ نُورٌ وكِتابٌ مُبِينٌ»({^المائدة ، الجزء ۶، الصفحة: ۱۱۰، الآية: ۱۵^}) . مبدأ این است ، منتهی چیست؟ منتها هم: « اللّهُ نُورُ السّماواتِ و الْأرْضِ »({^النور ، الجزء ۱۸، الصفحة: ۳۵۴، الآية: ۳۵^}) . این اول ، این هم آخر.
از امروز همه - بدون استثنا - شروع کنید، قرائت کنید قرآن را ، سعی کنید آن شرط را تحصیل کنید، چون امر مشکل است، رحمت واسعه ، راه حل را نشان داده است، برای این که این مشکل حل بشود، به این روش که طبق روایت صحیحه و معتبرهی تام السند و الدلاله است ، عمل کنیم: «فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» ({^المزمل ، الجزء ۲۹، الصفحة: ۵۷۵، الآية: ۲۰^}) و هدیه کنید به شخص امام زمان . البته اشاره او خواه ناخواه قفل این گنج را باز می کند. اگر او نظری کند ، اکسیری است که قلب و انقلاب ایجاد می کند . هم خودتان عمل کنید، هم در همه مجالس مردم را به این طریق دعوت کنید. آنچه مشکل گشاست ، قرآن است، ارتباط او به امام زمان است.
بارالها! او را از ما راضی کن و ما را به کلام خودت آشنا کن.