• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    احقاق حقّ فاطمۀ زهراعليهاالسلام

    28 November 1990 ۹ جمادى الأولى ۱۴۱۱ ۷ آذر ۱۳۶۹

    00:00:00

    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم


    احقاق حقّ فاطمۀ زهراعليهاالسلام
    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم

    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

    گسترۀ مفهوم فقه
    فقه، چنان‌که در بعضی از کتب تعریف فرموده‌اند، علم به احکام شرعیۀ فرعیه از ادلّۀ تفصیلیه است. ولی این تعریف تمام نیست؛ چه این‌که در قرآن و در سنت قطعیه، فقه محدود به این حد نیست.
    این بحث مهمی است که اگر خوب تحقیق بشود، هم در مباحث ولایت و هم در مباحث اجتهاد و تقلید، خیلی مؤثر است. به آیۀ «نفر»،( ) هم بر حجیت خبر، هم بر حجیت فتوی، هم بر وجوب تعلیم جاهل و وجوب ارشاد جاهل، هم در مباحث نهی از منکر استدلال می‌شود. در پنج باب مهم، این آیه دلیل بر مسائل مختلف است. ولی باید دید در آیه چیست؟ آنچه که تحت «لولای تحضیضیه» رفته، تفقّه در دین است، نه تفقّه در طهارت تا دیات. این یک قسمت از دین است، نه تمام دین. «بعض الشیء لیس بالشیء». فقه نماز، غیر از فقه رکوع است. فقه ایقاعات، عقود، احکام و عبادات که چهار شعبه است، تمام این‌ها قسمت کوچکی است از فقه، و دائرۀ فقه خیلی وسیع است.
    فقیهی که به نظر امام جعفر صادقعليه السلام فقیه است، تنها این نیست که اصول را با جمیع مبانی از اول مبحث وضع تا آخر تعادل و تراجیح بداند و از اول بحث طهارت (ماء مطلق) تا آخر بحث دیات (احکام عاقله) را بداند. فقه تنها این نیست. (لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُم).( )
    انذار باید به تمام دین باشد، فقه هم باید به تمام دین باشد. و این نکته باید برای مثل شما که در طریق فقاهت هستید، روشن بشود. فقیهِ نیمه‌کاره، مشکل‌گشای دین نیست. فقیهی مشکل گشا است که فقیه در تمام دین باشد و بر طبق آیۀ کریمه، این فقاهت برای همه میسّر نمی‌شود. همان‌طوری که خدا فرموده: (فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَة).( ) این طایفه گل‌چینی هستند که برای تفقّه صلاحیت دارند. (لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ).
    چیستی دین
    دین چیست؟ دین چیزی است که (وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوب‏)؛( ) تا جایی که گفت: خداوند برای شما دین را اصطفا کرد: (فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون‏).( )
    دین چیست؟ (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام).( ) اگر در اسلام تفقه شد، فقیهی خواهد شد که مطلوبِ آیۀ کریمه است، و این فقیه اکسیر اعظم است.
    مسألۀ فقهی حبّ ریاست
    ما در احکام فقهیه‌ای که داریم، روایات را دیده‌اید و غالب شما هم در آستانۀ ثمر هستید، یا به نتیجه رسیده‌اید.
    «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْعِشَاءَ إِلَى أَنْ تَشْتَبِكَ النُّجُومُ»( ). این جمله، با این جمله که می‌گوید: «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ‏»( ) چه فرق دارد؟ آن حکم فقهی است، این حکم فقهی نیست!؟ پس همان‌طوری که از «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْعِشَاءَ» بحث می‌شود که آیا حرمت است، یا کراهت است؟ موضوع چیست؟ محمول چیست؟ از «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ» هم باید بحث بشود که آیا حبّ ریاست چیست؟ لعنت در اینجا لعنت تنزیهیه است، یا لعنت تحریمیه؟ پس این مسأله از فقه است.
    تولّی و تبرّی در فقه
    ما باید تولّی و تبرّی داشته باشیم. بر ما واجب است که هر کس ولیّ خدا را به غضب آورده است، از او بریء باشیم. این فقه هست یا فقه نیست؟ تولّی و تبرّی بر ما واجب است، یا مستحب است؟ اگر واجب است، درجۀ وجوب چیست؟
    بعد موضوع چیست؟ تولّی چیست؟ تبرّی چیست؟ این دو تا با هم چه نسبتی دارد؟ ممکن است یکی کمتر از دیگری شود یا نمی‌شود؟ به هر نقطه که تولّی است، مطابق آن نقطه برهاناً، عقلاً، کتاباً و سنّةً باید تبرّی باشد.
    در این مسائل باید فقیه بشویم؛ چون اگر دین است، باید در آن تفقه کرد. (لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ).( ) بعد هم مأمورید یک به یک همان را انذار کنید.
    احقاق حقّ فاطمۀ زهراعليهاالسلام
    عمده ترسی که هست این است که فردا محکمه تشکیل بشود. در این صورت از یکی از دو شق خالی نیست: یا برای من و شما محکمه در دنیا تشکیل می‌شود، یا در عُقبی.
    قاضی محکمۀ دنیا، حجة بن الحسن العسکریعجل الله تعالی فرجه است. در این محکمه ما را بازجویی خواهند کرد. این در صورتی است که بمانیم و او را درک کنیم، و اگر نرسیم، محکمۀ دوم عقبی است. در آنجا قاضی خداست. در آن محکمه ترس این است که آیا در حدّ فقه «صحیح بخاری»، نه بیشتر، حقّ فاطمۀ زهراعليهاالسلام را احقاق کردیم یا نکردیم؟
    من هر چه فکر می‌کنم از عهدۀ جواب عاجزم. این مسأله بیش از آن که در فکر من و شما بگنجد، مشکل است. از نظر یک عالم شیعی ما به حقّ حضرت فاطمۀ زهراعليه السلام خدمت نکردیم. این قطعی است و شکی در آن نیست. یعنی ما به اندازۀ اقتضای تشیّع، آن هم برای یک عالم شیعه، حقّ صدیقۀ کبریعليهاالسلام را قطعاً و جزماً احقاق نکردیم.
    با اینکه وقت نیست، به قدر ضرورت می‌گویم. استمداد هم نمی‌کنم، جز از سنّت قطعیۀ اهل سنت؛ آن هم سنّت مقبولۀ نزد متعصّب‌ترین متعصّبین و منقّدترین منقدین، منتهی با فقاهتی که با تسنّن ضمیمه شود، نه سفاهت.
    بضعۀ پیامبرصلی الله علیه وآله
    بخاری( ) از ابوالولید، از ابن عیینة، از عمرو بن دینار، از ابن ابی ملیکة، از مسور بن مخرمة، این کلمات را نقل می‌کند:
    «أَنَّ رَسُولَ اللّٰهِصلی الله علیه وآله قَالَ: فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»( )
    [پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله فرمودند: فاطمهعليهاالسلام پارۀ تن من است. هرکس او را به خشم آورد، مرا به خشم در آورده است]
    این روایت را در دو مرحله مورد نظر قرار می‌دهیم؛ چون بناست با سنّی فقیه حرف بزنیم، نه با سنّی سفیه. باید ببینیم فقاهت تسنّن چه اقتضا می‌کند.
    این روایت دو جنبه دارد: یک جنبۀ دلیلی دارد و یک جنبۀ مدلولی.
    اما از جنبۀ دلیلی؛ روایت در درجۀ صحت اعلائی است که قابل هیچ مناقشه‌ای نیست. انقد المنقدین در علمای عامه که نظیری برای او نیست، ذهبی است.
    ذهبی( ) می‌گوید: این روایت: «أنّ رَسُول اللّٰه صَلَّى اللّٰهُ عَلَيهِ [وَ آلِه] وَ سَلَّم قَالَ: إنِّمَا فَاطِمَة بَضْعَةٌ مِنّي يُرِيبُنِي مَا رَابَهَا وَ يُؤذِيْنِي مَا آذاهَا»( ) صحیح است.
    روایتی که ذهبی بگوید صحیح است، روایتِ صحیحی که بخاری-که از امام جعفر صادقعليه السلام روایت نقل نمی‌کند- به صحتش اعتراف کند، آیا از نظر سند و صحّت مطلب چه حجّتی بر اهل عالم است؟
    علاوه بر آن، روایت در حدّ تواتر اجمالی است، و صدورش از رسول خداصلی الله علیه وآله بدون هیچ تأمل و تردید مقطوع است. قدرت دلیل این قدر است!
    اما قدرت مدلول؛ مدلول این روایت یعنی چه؟ آن روایت که فرمود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»، مقدمه برای روایت دوم است.
    رضا و غضب پروردگار به رضا و غضب فاطمهعليهاالسلام
    روایت دوم این است: «قَالَ رَسُولُ اللّٰهِ لِفَاطِمَةَ إنَّ اللّٰهَ [الرَّبَّ] يَغْضَبُ لِغَضَبِکِ وَ يَرْضَى لِرِضَاکِ».( )
    رضا و غضب چیست؟ از کجا پیدا می‌شود؟ به کجا می‌رسد؟ از چه مایه می‌گیرد؟ از زندگی نباتی دو قوه پیدا می‌شود: یکی قوۀ جذب ملائمات، و دیگری قوۀ دفع منافرات. قوام این موجود زنده به این است. این دو قوه در زندگی حیوانی که رسید، از صورت جذب و دفع در می‌آید و به صورت رضا و غضب می‌شود.
    این رضا و غضب در محدودۀ حیوانی مستمدِّ از طبع است، استمداد از طبع است و بس. به ملاک این‌که رضا و غضب مستمدّ از طبع است، می‌شود حیوان. تا می‌رسد به زندگی انسانی، زندگی انسانی، زندگی ما نیست. تعارف هم این‌جا نیست. محفل ما مجلس تعارف نیست.
    زندگی انسانی آن‌جاست که بشر به جایی برسد که انسان بشود. کی انسان می‌شود؟ «دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ الْعَقْل‏»( ) آن وقتی‌که مبدأ رضا و غضب بالتمام عقل بشود. چه کسی به این مقام رسیده است؟ هر کس عاقل باشد و در اولین درجۀ عقل، به این اندازه می‌رسد که بفهمد که آدم نشده، و این خیلی مهم است. ما هنوز ندیده‌ایم محک انسانیت چیست. اگر رضای ما از ناحیۀ توسعۀ مقام، توسعه پیدا کند، هنوز به مقام انسانیت نرسیده‌ایم، هرچند از شکم و لذائذ جنسی گذشتیم. مهم این است که اگر یک جایی دیدیم آن شخصی که دل به ما بسته بود، در جایی از ما برگشت، آیا منقبض می‌شویم یا نمی‌شویم؟ اگر منقبض شویم، هنوز آدم نشده‌ایم. اگر یک موجود دیگری را همچون خودمان دیدیم که دو قدم از ما بلندتر بود و ناراحت شدیم و چهرۀ ما سرخ شد، هنوز به مقام انسانیت نرسیده‌ایم. رسیدن به آدمیت آنجاست که فقط رضا و غضب از عقل سرچشمه بگیرد.
    در عمر اگر یک‌بار رضای تو از عقل سرچشمه بگیرد، همان یک‌بار آدمی. بار دوم باز اگر از شکم یا دامن یا مقام سرچشمه گرفت، یکی از حیواناتی هستیم که شاخصشان هم یکی از آن صفات خاصه است. عاقل شدن چنین شد. اگر مطلقاً به این حد رسید، نه یک‌بار و دو بار، به قول مطلق، رضا و غضب از عقل مایه گرفت، این می‌شود انسانی عقلانی. «یرضی لرضی العقل، یغضب لغضب العقل».
    فانی شدن اراده، در ارادۀ خدا
    فوق این مرتبه، مقامی است که اراده در ارادۀ خدا فانی می‌شود. وقتی در ارادۀ خدا فانی شد، می‌شود «یرضی لرضی الرّب، یغضب لغضب الرّب». آن درجۀ قبلی را اگر در کرۀ زمین نشان داری، مردانگی کن به ما معرفی‌اش کن، برویم دستش را ببوسیم، بلکه خاک پایش را ببوسیم؛ کسی را که بدانی به جایی رسیده باشد که «یرضی للعقل و یغضب للعقل». او که چنین است، آن کس که «یرضی للرّب، و یغضب للرّب»، چه خواهد بود! آن هم در تمام شؤون وجودش، یعنی اگر پسرش را بکشند، «یغضب للرّب»، اگر پسرش را زنده کنند، «یرضی للرّب». تصوّر مطلب طاقت فرساست، تا چه رسد به تحقّقش.

    مقام عصمت خاتمیّت
    این مقام، مقام عصمت خاتمیت است. عصمتِ آن موجودِ کاملی که در عالم وجود، نظیرش نیست. یعنی کسی‌که حبّ و بغضش، در حبّ و بغض خدا محو شده و دوست ندارد مگر آنچه را خدا دوست دارد و مبغوض ندارد، جز آنچه را خدا مبغوض دارد. این چنین بشری می‌شود (إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى‏ * وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏).( ) از این مرحله به عصمت خاتمیصلی الله علیه وآله تعبیر می‌شود، که غیر از عصمت ابراهیمی و عصمت یونسی است.
    عصمت یونسی عصمت است، اما عصمتی است که (وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً)( ) دارد. عصمت یونسی با این که عصمت است، اما آن نکته هم در زندگانی او هست که عاقبت باید بگوید: (أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين‏)( )؛ هنوز به آن مرتبه نرسیده است.
    یوسفعليه السلام دارای عصمت است. (لَوْلا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّه‏)،( ) آن برهان ربّ عصمت است،( ) امّا در این حدّ است که باز هم می‌گوید: (اذْكُرْني‏ عِنْدَ رَبِّك‏)،( ) تا بعد بگویند: سال‌ها در سجن درنگ کن! ( )
    تسلیم شدن برای حبّ و بغض خدا به قول مطلق، منحصر به پیغمبر خاتمصلی الله علیه وآله است. وقتی به این حدّ رسید، ما می‌توانیم در این مقام بگوییم: «یرضی لرضی الرّب، یغضب لغضب الرّب». تا اینجا فهمیدیم چه گفتیم.
    رضای خدا به رضای حضرت زهراعليهاالسلام
    مقام فاطمۀ زهراعليهاالسلام پشت پرده است.«إنَّ اللّهَ [الرَّب] يَغْضَبُ لِغَضَبِک وَ يَرْضى لِرِضاک»، مگر شما می‌توانید درک کنید که چه خبر است؟!
    گاهی گفته می‌شود: «یرضی لرضی الرّب، یغضب لغضب الرّب». رضا و غضب از طرف ربّ تأثیر می‌کند؛ راضی است به رضای ربّ غضب می‌کند به غضب ربّ. این شخص، صاحب مقام عصمت کبری می‌شود.
    گاهی در افق اعلی به جایی قدم می‌گذارد که گفته می‌شود: «إنَّ اللّهَ [الرَّب] يَغْضَب لِغَضَبِک وَ يَرْضى لِرِضاک»؛ ربّ راضی است به رضای فاطمهعليهاالسلام، و غضب می‌کند به غضب فاطمهعليهاالسلام.
    اینجا نکتۀ ‌کلام فاطمه شناس عالم معلوم می‌شود. فاطمه شناس کیست؟
    فاطمه شناس، امام جعفر صادقعليه السلام است، «إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا».( ) برهانی شد که ما مفطومیم از معرفت، عاجزیم از اینکه درک کنیم او کیست و چیست و در چه افقی است؟
    گوشه‌ای از این پرده، شبِ دفن ظاهر شد. چون او شخصیتی است که هیچ‌کس نمی‌تواند او را بشناسد. فقط کسی او را شناخت که گفت: «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّد».( ) کسی او را شناخت که هم دنیا، هم آخرت، هر دو را زیر پا گذاشت، اما غصۀ مرگ حضرت فاطمهعليهاالسلام او را پایمال کرد؛ چون او می‌دانست که حضرت زهراعليهاالسلام که بود.
    نوری که هنگام تدفین او ظاهر شد
    تعبیرات را نگاه کنید، فقط یک مطلب را می‌‌گویم و بیش از این نمی‌توان گفت. وقتی امیرمؤمنانعليه السلام آمد و جنازۀ فاطمۀ زهراعليهاالسلام را گذاشت و نماز میّت خواند، پای آن جنازه کاری شد که پای هیچ جنازه‌ای نشده بود! آنچه مهم است این است که شما که اهل مطلب هستید، برای وظیفۀ سنگینی که به عهده دارید، به دقت در این قضیه توجه کنید. جنازه را گذاشت و نماز میّت خواند. بعد از نماز دو رکعت نماز خواند. امیرالمؤمنینعليه السلام است، دو رکعت نماز، بعد از نماز میّت زهراعليهاالسلام خواند. دست‌ها را به طرف آسمان بلند کرد. «نادی». نداء غیر گفتن است. «نادی»؛ یعنی: داد زد، فریاد زد. چه ندایی کرد؟ گفت: «هَذِهِ بِنْتُ نَبِيِّكَ فَاطِمَةُ أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ».( ) «أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» یعنی چه؟ او سربسته گفت. مطلبی هم بود که جز به خدا نمی‌شد گفت. و در این فکر کنید که این کلمه را با خدا گفت. گفت: «هَذِهِ بِنْتُ نَبِيِّکَ فَاطِمَةُ أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ». تا این کلمه را گفت، «فَأَضَاءَتِ الْأَرْضُ مِيلًا فِي مِيل»( )؛ زمین یک میل در یک میل نور باران شد. هیچ فکر کردید یعنی چه؟
    خدا خواست به او نشان بدهد، این که گفتی: «أَخْرَجْتَهَا مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»، آن نوری که امیرمؤمنان علیعليه السلام فرمود که خداوند تعالی فاطمۀ زهراعليهاالسلام را از ظلمات به آن نور برد، نوری است که در (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)( ) است.
    (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون‏)( ) برای همه است، امّا برای حضرت فاطمهعليهاالسلام إلی النّور است و آن، (نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) است. خواستند جوابش را بدهند که تو می‌گویی دنیا عالم ظلمت است و او از ظلماتِ دنیا به نور بیرون رفته. چون بدن او اینجاست، نوری که روحش به آنجا رفته، کاری کرده که نقطۀ بدن یک میل در یک میل، در عالم ظلمات به عالم نور منقلب شده. فاطمۀ زهراعليهاالسلام چنین است. روح او به آن نور رفته. شعاع آن نور به گونه‌ای است که با بدنی که در عالم ظلمت است، این معامله را می‌کند. این آن کسی است که به آنجا رسیده که «الرَّبُّ يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَة، وَ يَرْضَی لِرِضَاهَا».
    غضب خدا بر چه کسانی است
    تمام اینها مقدمه بود برای یک کلمه، و آن کلمه چیزی است که خود بخاری در همین «صحیح» می‌نویسد. آن هم روایت معتبره از شخص عایشه. عایشه گفت: فاطمه بر ابی‌بکر غضب کرد: «فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ».( ) تصریح هم می‌کند که حضرت فاطمهعليهاالسلام بر ابوبکر غضب کرد، و شش ماه بعد از رحلت پیغمبرصلی الله علیه وآله زنده ماند. و در این شش ماه با ابی بکر تکلم نکرد. به علیعليه السلام وصیت کرد که مرگ مرا به ابی بکر اعلام نکن و مرا شب دفن کن. همین را هم بخاری آنجا می‌نویسد.
    در اینجا یک صغری و کبری و نتیجۀ قیاسی است.
    صغرای قیاس سنّت است. آن هم چنین سنّتی است که بخاری در «صحیح» خود آورده و می‌گوید: غضب خدا بر ابی بکر حلول کرد. کبرای قیاس هم کتاب خداست. قرآن می‌گوید:(وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبي‏ فَقَدْ هَوى‏).( )
    تو سنی فقیه که شبانه روزی ده مرتبه در فاتحة الکتاب می‌گویی: (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّين‏)، چاره‌ای نداری جز اینکه یا آن سنّت را از دست بدهی، که اگر از دست دادی فاتحۀ بخاری و مسلم و همۀ کتب را خوانده‌ای، و یا باید کتاب خدا را از دست بدهی، و دست از دامن قرآن برداری. (وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبي‏ فَقَدْ هَوى‏). یا سنّت و کتاب را حفظ کنی، ولی فقهی که من به تو گفتم، فراموش کنی.
    آیا جز کتاب و سنت و فقه کتاب و سنّت در این میان خبری بود؟ منفصله سه شق دارد، یا آن،( )، یا این و شق سومش (مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً).( )

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما