الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين وَ صَلّی اللَّهُ عَلَى سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ الطَّاهِرِينَ سِيَّمَا بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي الْأَرَضِينَ وَ اللَّعْنُ عَلَى أَعْدَائِهِمْ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ.
چون ایام مصادف است با شهادت صدیقه کبری است امروز مختصری به قدر میسّور در این موضوع بحث کنیم ولو بسیار مشکل است، چون مراتب معرفت مختلف وموضوع بحث هم فوق ادراک است،
ابن شهر آشوب که مقامش معلوم است عند اهله، او می گوید: برای آن حضرت پنج کنیه است، و بعد نوزده اسم می شمارد، از فاطمه شروع می شود، به هانیه ختم می شود. این اسماء، اَعلام سماتی است الهیه برای مسمیاتی. هر یک از این اسم ها حداقل یک کتاب شرح دارد اگر کسی درک کند.
یکی از این اسماء سماویه است. یعنی چه سماویه؟ زن آسمانی. این کلمه مبین یک حقیقتی است فوق ادراک ما. زنی در قالب مُلک اما جوهر مَلکوت؛ زنی زندگی می کند در زمین ولی روحی آسمانی در آن جسم زمینی. این سماویت و این مَلکوتیت و این گوهر تجرّد مطلق به این سادگی قابل فهم نیست مگر مراجعه به کلمات آن کسانی که معدن علم هستند.
امام و امامت وقتی فهمیده بشود، آن وقت فاطمه زهرا شناخته شده. امامت چیست؟ امام کیست؟ الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ. این کلام امام هشتم است، امام واحد دهر است. هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ. امام، واحد دهر است. علامت او چیست؟ اول علامت این است اِنَّمَا يَعْرِفِ الْإِمَامَ بالْعِلْمَ. اِنَّمَا، منحصراً، امام شناخته نمی شود الا به علم. و این امر برهانی است، چون امامت، امامت اجسام نیست امامت ابدان نیست، امام، امام عقول است، امام افکاراست، امام ارواح است، امام نفوس است، امام انسان است و انسانیت. وَ
نصوصی که وارد است، نحوه بیان، برای علماء محققین نشان می دهد تعریف این گوهر چیست؟ خدا... پنج تعبیر این جاست، این ها را اهلش دقت کنند.
حالا نوبت می رسد به بیان این مطلب که یعنی چه فاطمه زهرا نُوریَّةٌ سَمَاویَّة؟ این روایت دو سند دارد. سندی که در بصائراست، احمد بن محمد از حسین بن سعید است و رجال حدیث موثقند به توثیق قدما از مشایخ رجال و حدیث. در حدی از صحت، سند هست که فقیه محتاط در فقه و دین حتی مثل شیخ انصاری بر طبق این سند در مسائل دماء که مورد اصل احتیاط است فتوا می دهد. سند همچو سندی است؛ و کلینی هم اعلی الله مقامه در کافی متن را با سند دیگری ذکر کرده، و چون در مقدمه کافی ثِقَةُ الْإِسْلَامِ، تصریح کرده که این کتاب حجت است علماً و عملاً، ما حدیثی را با این سند از بصائر با آن سند، به لحاظ مقدمه کافی از کافی نقل می کنیم و حدیث این است:
عدة من أصحابنا، عن احمد بن محّمد، عن عبدالله بن الحجال، عن احمد بن عمر الحلبی، عن ابی بصیر قال دخلت علی ابی عبدالله. فقه حدیث را خوب تأمل کنید، کیفیت را. سائل کیست؟ مسئول عنه کیست؟ سوال چیست؟ کیفیت سوال چیست؟ بحث در فاطمه زهرا به این سادگی نیست که ما تصور کردیم.
همه حدیث را وقت نیست بخوانیم، فقط به قسمتی کفایت می کنیم.
ابی بصیر گفت، گفتم هَذَا وَ اللَّهِ الْعِلْمُ، قسم به خدا الْعِلْم همین است بعد امام فرمود: إِنَّهُ لَعِلْمٌ، این علم است اما باز مرحله بعد است، آنجا چه خبر است؟ این بهت آوراست:
بعد فرمود: إِنَّهُ لَعِلْمٌ، اما مرحله بعد است. شق القمر این جاست: سَكَتَ سَاعَةً، یک ساعت باز سکوت کرد آن وقت
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ. چون بحث نوریّه سماویّه عالم امکان است لذا از محکم ترین مبانی علمی با سندی که مشتمل است بر اعاظمی که همه این ها موثقین به شهادت خاصّ یا به شهادت عامّ هستند.
متن حدیث این است: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ إِنَّ عِنْدِي، نزد من جفر ابیض است. قَالَ قُلْتُ، چه چیز در آن جفر ابیض است؟
که بود؟ چه بود؟ این مصحف چه جور نازل شد؟ وقت دیگر نیست. زنی که جبرئیل نازل بشود و از طرف خدا مأمور بشود کنار او بنشیند وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ را برای او شرح بدهد، این است آن نوریّه ای که در زمین است اما جوهر آسمان است، درعالم مُلک است اما جوهر مَلکوت است.
تعریف هر کسی معرفش یا باید اجلی باشد یا مساوی. صدوق در امالی نقل می کند: فَأَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ، این تعریف خاتم است
کسی نفهمیده او که بود؟ و در این عالم چه آورد؟ و چه کرد؟ شرح زیاد است و وقت کم است، آن کسی فهمید که زهرا که بود که هزار ضربت بر بدن او وارد شد در جنگها ولی آهی نکشید. درغزوه احد نود جراحت بر بدن وارد شد، سوراخ شد بدن که فتیله در این روزنه ها می بردند و پیغمبر اشک می ریخت و او ساکت می گفت رضای خدا را می خواهم. صبر، این صبر. همان کسی که گفت:
آن کلمه ای که دلسوز است و امسال باید سوم جمادی الثانیه این مملکت متناسب با مقام فاطمه و مصحف فاطمه قیام کند و به جبران آن شب تار که بدنی برداشته شد اما در تشییع جنازه پسرش بود و دخترش، با چه عقده ای رفت؟ من نمی دانم مصیبت چه ها بوده، گفت يَا عَلِيُ غَسِّلْنِي فِي لَيْلٍ، غسل من باید شب باشد، کفن من هم شب باشد، دفن من هم شب باشد وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً، این عقده بود که این کلمه کافی است، گفت يَا رَسُولَ اللَّهِ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ، عن قریب دخترت به تو خبر خواهد داد، نگفت چه گذشته، خواست بگوید يَا رَسُولَ اللَّهِ من نمی توانم بگویم اما