الحمد لله رب العالمين وصلي الله علي سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين واللعن علي اعدائهم الي يوم الدين
چون روز آخر بحث امسال است ،
در این فرصت تا شروع بحث(جدید در سال جدید)،
بهترین کاری که باید این جمع به آن کار بپردازند،
از خود کلمات ائمهی دین استفاده باید کرد:
گوهری شریفتر از عمر ما نیست.
همین عمر است که (در)یک ثانیه
منقلب کرد مردی را؛
و از اسفل سافلین به اعلا علیین رساند،
به جایی که هیچ عقلی
قدرت ادراک آن مقام را ندارد.
این یک ثانیه ازاین عمر است که
حر بن یزید ریاحی درست کرد.
کسی نفهمید سید الشهدا به او چه فرمود.
وقتی از این عمر استفاده کرد
کما هی، تعبیر این شد: أنت حر.
کسی که سید احرار
به او لقب حریت از همهی قیود بدهد،
این مقامی است که لا یدرک.
این عمر را در این مدت تعطیل در چه صرف کنید
که آن مصرف احسن از جمیع مصارف باشد.
حل هر معضلهای در روایات اهل بیت است.
گفتهای که سندی از کتاب
یا کلمات آنها که حمله علم الکتاب هستند،
نداشته باشند، ارزشی ندارد
این روایت روایتی است عجیب؛
اولا: راوی کیست؟
مروی عنه کیست؟
راوی این روایت کسی است که
خدا در حدیث لوح تعبیرش از او این است:
الخازن لعلمي؛ خزینهدار علم خداست.
این راوی روایت است.
مروی عنه کیست؟
کسی است که روز قیامت
که همهی انبیا نگران هستند،
منادی ندا میکند: أین زین العابدین؟
راوی، امام یازدهم؛
مروی عنه امام علی بن الحسین زین العابدین.
متن روایت بهت آور است
و ما قسمتی را اشاره میکنیم:
أوحی، خدا به موسی بن عمران وحی کرد،
آن وحی چه بود؟ دو کلمه: حبّب...
حبّب خلقي إليّ وحبّبني إلی خلقي.
اصلا متن حدیث برای اهلش حیرتآور است.
ای موسی! دو کار کن:
یکی مرا نزد خلقم محبوب کن. این کار اول.
کار دوم: خلق مرا نزد من محبوب کن.
این کار میشود سیّد الاعمال.
دیگر فوق این دو قابل تصور نیست.
موسی بن عمران را کسی به این سادگی نمیشناسد؛
"وَنَادَيْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا"،
"وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا".
آن مفعول مطلق تکلیم را اگر کسی فهمید،
میفهمد: طرف خطاب در این روایت کیست.
بعد که شنید
-او فهمید این دو کلمه چیست-.
گفت: پروردگارا!
کیف؟ چگونه این دو کار را انجام بدهم؟
نسبت به کار اول
که وظیفهی همهی شماست
در این ایام تعطیل، این است...،
این است سعادتی که لا تدرک و لا توصف.
کاری کن که بشوی دلال محبت.
محبت خلق به خالق، خالق به خلق.
اما خالق به خلق. ذکرهم آلائي ونعمائي.
آنها را متذکر کن به نعمتهای من،
به آلاء من ؛
وقتی فهمیدند که من با آنها چه کردم
خلق من میشود دوستدار من.
این کار اول توست.
به مردم بگویید در مجالس، در منابر،
آنچه را که خدا به موسی فرمود
و در قرآن بیان کرد:
فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ ،
خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ ،
يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ.
اگر تشریح کنید که اول چه بود این انسان:
من ماء دافق؛
همان نطفهی قذره که
در قذارت در این حد بود که
هم پدر، هم مادر، از آن احتراز میکرد
و باید شسته بشود و در چالهای ریخته بشود،
همان نطفه را چه کسی بود که
در آن ظلمات ثلاث
خلقا من بعد خلق،
همان نطفه را به جایی رساند
که خودش فرمود:
ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آَخَرَ
فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ.
بعد نطفهی گندیدهای،
شد فقیهی مثل شیخ الطائفه،
شهید اول، شهید ثانی.
که بود که این چراغ را
در این مغز روشن کرد
و این بشر را به آنجا رساند؟
ذکرهم بنعمائی وآلائی.
اگر مردم خدا را بشناسند از این راه:
راه، این بافتههای روزنامهها نیست،
این ساختههای افکار نیست.
راه، قرآن است و کلمات اهل بیت عصمت.
طریق سعادت و هدایت این است.
دیگر تارک الصلاتی نمیماند،
بیگانهی از خدایی نمیماند.
اگر بشر بفهمد که هر شب، نیمهشب
کیست که به یک چرت
تمام این مدارک، مشاعر،
علوم، افکار،همه را قبض می کند.
سیاستمداران عالم ( در حال خواب)
نه خبر دارند سیاست با سین است یا با صاد!
فقهاء عالم وقتی یک چرت عارض شد
نه خبر دارند فقه با قاف است یا با غین است!
علم از علما، حکمت از حکما،
امارت از امراء همه گرفته می شود.
نیمهی روز ادعا می کند
من با بمب اتم می توانم دنیا را زیر و رو کنم،
نیمه شب اختیار روده اش از دستش در می رود .
این است: ذکرهم آلائي ونعمائي.
اما از آن طرف
اگر بخواهی خلق مرا به من محبوب کنی
که این بندگان من،
بشوند محبوب من
که کار دوم توست،
این جا به قدری اهمیت داد
فرمود: ای موسی!
اگر صد سال همهی روزها را روزه بگیری،
همهی شبها را تا به صبح
به نماز به درگاه من سجده کنی،
آن صد سال در مقابل این دو عمل ناچیز است.
مطلب به قدری مهم بود
که موسی متحیر شد،
پرسید: پرودگارا!
آن دو کار چیست که
صد سال نماز و روزهی من به آن نمیرسد،
-آن هم نماز موسی!
روزه موسی! در مدت صد سال
اما دو تا عمل ممکن است
به یک ساعت محقق بشود-
. پرسید: پرودرگارا!
آن دو کار چیست؟
فرمود: ان ترد آبقا عن بابی
و ضالا عن فنائي
آن دو کار این است که
یک آبقی را به درگاه ما برگردانی.
کار دوم این است که
گمراهی را به فنا و دربار ما هدایت کنی.
باز پرسید از تفسیر این دو تا:
فرمود: اما آن آبقی که رد کنی،
العاصی المتمرد،
آن کسی که به عصیان
و تمردش از در خانه ما گریخته،
او را برگردانی،
گنهکاری را توبه بدهی،
از گناهی پاکیزه کنی.
پرسید: آن ضالی که هدایت کنم، کیست؟
جواب آمد: آن کسی است که
امام زمانش را نشناخته،
او را به امام زمانش، آشنا کنی.
چون همه چیز در این کلمه است.
اگر آشنا به او شد
انتم السبیل الاعظم
والصراط الاقوم.
او سبیل اعظم است
و صراط اقوم است.
مبدأ اوست، منتها ماییم.
او اول، خدا آخر
.معرفت او این است.
اگر سعادت نصیب شما بشود،
چون بحث با شماست،
دورهی سال چه کردید؟
تعلّمتم، آموختید،
ولی از اول تعطیل بیکار ننشینید،
معلم بشوید. این روایت در کافی است:
من تعلّم لله وعمل لله وعلّم لله؛
یاد بگیرد برای خدا،
به کار ببندد آن یاد گرفته را برای خدا.
آنی که کار را تمام میکند
کار شماست در این تعطیلات.
یاد بدهد برای خدا.
عدّ فی ملکوت السّماوات عظیما.
اینها عقل را مبهوت میکند.
ملکوت سماوات، نه ملک سماوات.
ملکوت سماوات،
آنجایی که حملهی عرش،
کسانی که خارجة از اقطار علی اکنافهم
همچو کسانی در مقابل این عظمت ناچیز اند .
عدّ فی ملکوت السماوات عظیما.
اگر موفق بشوید یکنفر را
از گمراهی در بیاورید،
تارک الصلاتی را نماز خوان کنید،
شرابخواری را توبه بدهید،
چشم چرانی را عفت نظر بدهید،
از یک گمراهی در بیاورید،
اثرش این است:
او را محبوب خدا میکنی،
وقتی محبوب خدا کردی
مقامت و مرتبهات
می شود: صد سال نماز و روزهی موسی بن عمران.
حالا اگر دامن همت به کمر بزنی...
چقدر جمعیت است این جا؟
هر یک از این شما در این تعطیلات،
آن هم در این ایام.
این ایام بهاری است که قلبها منقلب میشود؛
این ماه، ماه رجب است،
هفت روز روزه اش
هفت در جهنم را می بندد،
هشت روز روزهاش
هشت در بهشت را باز می کند،
این جور ماهی است!
بعد ماه شعبان، ماه رسول الله،
بعد از شهر ولی الله،
بعد هم منتهی میشود به شهر الله.
اگر هر یک از شما ده نفر را
آشنا به امام زمان بکنید،
بین او و بین ولی عصر رابطه برقرار کنید،
به این عمل اجر هزار سال
روزهی موسی بن عمران
و هزار سال احیاء شب موسی بن عمران را داری.
این است سعادت.
آن وقت خاتمه حدیث این است:
بعد که امام چهارم این قضیه را نقل کرد،
یک جمله دارد...
شما یک عمر جان کندید،
به جایی رسیدید که
کلمات اعیان فقه را درک میکنید،
این حدیث را بفهمید.
بعد که قضیه را نقل کرد زین العابدین،
فرمود: ابشروا...
ابشروا علماء شیعتنا
بالثواب الاعظم والجزاء الاوفر
بشارت بدهید علماء شیعهی ما را
به ثواب اعظم.
آن ثوابی که صاحب صحیفهی سجادیه
بفرماید: الثواب الاعظم، چه ثوابی است؟
آن ثوابی است که حجت خدا فرمود:
کسی که مردم را دوست ما بکند - این کار اول.
کار دوم:- از دشمنان ما بیزارشان بکند،
همچو کسی روز قیامت
تاجی به سرش میگذارند که
یضیء لجمیع اهل العرصات.
ثواب اعظم این است
اما دو کار: تولی، تبری.
کاری کنید که
مردم امام زمان را بشناسند،
از دشمن او بیزاری بجویند.
افسوس که نفهمیدیم:
امام زمان کیست؟
او را اول بشناسید،
بعد بشناسانید.
مقام او را از مقام کسانی که
درغیبت او دست به دامن او زدهاند، بفهمید.
بهتر این است متن حدیث قرائت بشود:
عن یونس بن عبد الرحمن،
عن موسی بن جعفر،
فقلت له: یا بن رسول الله!
أنت القائم بالحق؟
فقال: أنا القائم بالحق،
اما و لکن آن قائمی که
پاکیزه میکند زمین را
مِن اعداء الله
و پر میکند زمین را
از عدل کما ملئت جورا
او من نیستم،
او کسی است: الخامس من ولدی،
پنجمین از اولاد من است.
مهم این است: طوبی...
بعد بیان امام هفتم این است:
طوبی لشیعتنا.
اما کدام طبقه؟
المتمسکین بحبّنا فی غیبة قائمنا.
این مقام شیعهی اوست.
کسانی که در این زمان هستند
اما دو صفت دارند:
الثابتین علی موالاتنا
والبرائة من أعدائنا.
حالا مقام چه مقامی است؟
اگر مقام نوکر این است مقام آقا چیست؟
أولئک منّا ونحن منهم.
اصلا عقل مبهوت است.
همین بازاری، همین زارع، همین کاسب
که بر این موالات ثابت قدم است،
از آن اعدا بریء و متبری است،
اینها منّا ونحن منهم.
این عبارت
در اصحاب احدی از ائمه نیست.
ما از آنهاییم.
این مقام شیعهی اوست.
قد رضوا بنا أئمة
ورضینا بهم شیعة.
آنها راضی شدند به امامت ما،
ما هم راضی شدیم به تشیع آنها.
طوبی لهم.
باز دو مرتبه فرمود
و مهم این جمله است...
اینها را بشنوید، بعد فکر کنید،
بعد ببینید چه وظیفه دارید:
هم والله ....
اگر موسی بن جعفر که کلامش کلام خداست
و عصمت مطلقهاش تضمین است،
قضیه را به این اهمیت ببیند
که بفرماید: هم والله مَعَنا.
آنهایی که در غیبت او
بر موالات او ثابت،
از اعداء بیزار،
آنها مَعَنا،
اما معیت دو جور است:
از این جا برو بیرون، زیر آفتاب،
با آفتاب هستی اما این نیست.
آنچه مهم است که امام
برای دفع این شبهه...
فقه حدیث این است
: أولئک مَعَنا
- اما- فی درجاتنا.
نه با آفتاب است،
کنار آفتاب است،
یعنی آن شیعه ای که در این زمان
متمسک به ولایت این چهارده نفر است
و برائت از آن اعداء
در قلب او راسخ است،
این در درجهی خود موسی بن جعفر است،
در درجه ي خود پیغمبر خاتم است.
اگر شیعه امام زمان این مقام را دارد،
خود او چیست؟ کیست؟
برای این که او را بشناسید،
این جمله را خاتمهی کلام می گویم
که همتان دامن به کمر بزنید
و هر چه می توانید
در این ایام مردم را به او آشنا کنید.
روایت این است: علی بن جعفر،
عن اخیه موسی بن جعفر،
نعمانی در غیبت از کلینی،
صدوق در علل و در اکمال الدین،
نقل می کند.
یک جمله اش بس است
برای همه تا آخر عمر.
امام فرمود:
إذا فقد الخامس من ولد السابع
فالله الله فی ادیانکم.
این جملهی اول است.
بعد علی بن جعفر پرسید:
یا سیدی من الخامس من ولد السابع؟
آن پنجمی از اولاد هفتمی کیست؟
بیان موسی بن جعفر
به علی بن جعفر این است:...
علی بن جعفر کیست؟
در دامن امام ششم
تا زیر دست امام دهم
اکسیر اعظم شده.
به همچو کسی حضرت موسی بن جعفر
بیانش این است:
یا بنیّ! عقولکم تصغر من هذا
وأحلامکم تضیق من حمله.
شرح این جمله(باشد برای) وقت دیگر.
فرمود: عقل شما کوتاه است
که درک کنید حجت بن الحسن کیست.
اگر عقل علی بن جعفر قاصر است،
آیا عقول بشر
در مقابل آن شمس الشموس
چه جور خاموش است؟
این است ولی عصر ،
این است امام زمان.
اللّهمّ كن لوليّك الحجّة بن الحسن
صلواتك عليه وعلى آبائه
في هَذه السّاعة
وفي كلّ ساعة
وليّاً وحافظاً
وقائداً وناصراً
ودليلًا وعيناً
حتّى تسكنه أرضك طوعاً
وتمتّعه فيها طويلا