الا این که از خدا استیذان می کند،
یعنی درخواست اذن می کند که خدا اذنش بدهد.
برای چه؟
برای زیارت سید الشهداء.
حالا آدم صفی الله،
نوح نجی الله،
ابراهیم خلیل الله،
موسی کلیم الله،
عیسی روح الله،
در انتظار اذن خداست برای زیارت سید الشهداء،
این عظمت امام حسین است.
آن وقت کسی که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آرزوی زیارت او را دارند،
خودش هر شب جمعه کارش این بود که برود به زیارت قبر امام حسن،
بالاخره این آقایان یا اثر لقمۀ پدرشان بوده،
یا اثر شیر مادرشان بوده.
قضیۀ امام حسن قابل تصور نیست.
ما غفلت کردیم تا حالا،
ان شاء الله باید بعد از این غیر از این شود.
امام حسن اگر کسی بخواهد بداند کیست، باید در همین مطلب فکر کند.
هیچ ملک مقربی نیست و هیچ پیغمبر مرسلی
الا این که از خدا استیذان می کند،
یعنی درخواست اذن می کند که خدا اذنش بدهد.
برای چه؟
برای زیارت سید الشهداء.
حالا آدم صفی الله،
نوح نجی الله،
ابراهیم خلیل الله،
موسی کلیم الله،
عیسی روح الله،
در انتظار اذن خداست برای زیارت سید الشهداء،
این عظمت امام حسین است.
آن وقت کسی که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر آرزوی زیارت او را دارند،
خودش هر شب جمعه کارش این بود که برود به زیارت قبر امام حسن،
از اینجا باید فهمید چه خبر است؟
سید الشهداء جزء برنامه اش این بود،
تا در مدینه بود هر شب جمعه به زیار ت امام حسن مجتبی می رفت.
کسی که صد و بیست و چهار هزار پیغمبر در حسرت زیارت او هستند،
باز خود او زائر امام حسن است.
این است که کسانی که توفیق خدمت به حضرت مجتبی را پیدا کردند،
باید قدر این نعمت را بدانند.
اجر و مزد قابل تصور نیست،
شماها خسته شده اید، رنج کشده اید
اما برای چه کسی کار کردید؟
آمد بگذرد،
دید یک غلام سیاهی یک گردۀ نان دارد، یک سگی هم مقابلش.
یک لقمه از این نان را خودش می خورد و یک لقمه را به سگ می دهد.
حضرت ایستاد تا گردۀ نان تمام شد،
غلام را خواست،
فرمود: این رفتاری که کردی
که یک لقمه خودت خوردی و یک لقمه به این سگ دادی،
این رفتار از کجا بود؟
چه جور بین خودت و این سگ این گردۀ نان را قسمت کردی؟
گفت یابن رسول الله وقتی نگاه به چشمانش می کردم، حیا مرا گرفت.
آن شرمی که از چشم این حیوان کردم که نگاهش را به این گردۀ نان دوخته بود
باعث شد که من یک لقمه خودم بخورم،
یک لقمه به این سگ بدهم.
وقتی این کلمه را این غلام سیاه گفت،
حضرت قسمش داد.
فرمود: تو که هستی؟
من غلامی هستم.
پرسید غلام چه کسی هستی؟
گفت غلام ابان بن عثمان.
فرمود: تو را به خدا قسم می دهم از همین جا نرو تا من برگردم.
غلام نشست،
حضرت رفت و بعد از اندکی برگشت.
فرمود: من تو را از مولایت خریدم،
تا فرمود: تو را از مولایت خریدم،
غلام ایستاد، گفت سَمعَاً وَ طَاعَتَاً یابن رسول الله.
فرمود: تو را آزاد کردم،
این باغ را هم از مولایت خریدم،
به تو بخشیدم.
حالا کرم را ببین،
عنایت را ببین،
وقتی نگاه می کند می بیند یک غلام سیاه با یک سگ این جور معامله می کند
از همه کار دست می کشد تا برود آقای این غلام را پیدا کند،
او را بخرد آزاد کند،
آن باغ و مزرعه را هم بخرد،
همان جا به این غلام ببخشد.
حالا اگر کسی برای چنین کسی قدمی بردارد،
آیا با او چه خواهد کرد؟
این است که شماها و بزرگتر از شماها نمی دانید چه توفیقی نصیب شما شده؟
اجر، مزد این عالم نیست.
کسی که برای او کار کند با نیت خالص،
خواه ناخواه سه جا، جایی است که او کرم کند.
جای اول دم جان دادن است.
این روزی است که در انتظار همۀ ماست،
منتها یکی زودتر اما عاقبت این است.
إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ،
كَانَ النَّبِيُّ وَ لَمْ يَخْلُدْ لِأُمَّتِهِ * لَوْ خَلَّدَ اللَّهُ خَلْقاً قَبْلَهُ خَلَدَا.
وقتی پیغمبر خاتم باید برود از این دنیا،
دیگر کسی انتظار ماندن نباید داشته باشد.
همه آن پیشامدی که داریم پیشامد مردن است، آن هم چه پیشامدی
اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْت،
اگر آدم تصور کند که مرگ چیست؟
و مردن چه غوغایی است؟
آن وقت عوض می شود.
این درختان که می بینید یک علف است
و تا دست به آن بزنید از زمین کنده می شود.
یک نهالی است،
او ریشه دوانده به این سادگی کنده نمی شود،
همچنین مراتب دارد
تا برسد به آن درخت چناری که ریشه هایش در همۀ اعماق زمین رسوخ کرده،
حالا اگر بخواهی آن را از زمین بکشی
به چه مهنتی است که این ریشه ها از این دل این خا ک ها در بیاید،
مردن این است،
پنجاه سال، شصت سال، هشتاد سال،
صد سال این درخت ریشه دوانده،
آن وقت این همه علاقه،
زن، فرزند، برادر، خواهر، ارحام، علائق،
همۀ این ها ریشه هایی است که روح این آدم به همۀ این ها دمیده،
این درخت چنار ریشه کرده،
دم مردن باید از همۀ این ها بریده بشود.
حالا شما فکر کنید ببینید جان کندن چقدر مشکل است.
کندن آن درخت چنار را و کشیدنش را از زمین،
اعماق زمین تصور بکنید،
کندن این روح را از تمام این علایق ببینید،
این سکرات مرگ است.
حالا این یک قلمش است،
قلم های دیگری هم هست که گفتنی نیست.
آن دم است که تمام گناه ها که در عمر آدم کرده همه هجوم می آورد.
از این طرف فشار این ذنوب و گناهان یک عمر،
از یک طرف تعلق این روح به این علایق،
این است که سکرات مرگ گفتنی نیست.
حالا در همچین وقتی آن کسی که به فریاد می رسد کیست؟
نه پدر است،
نه مادر است،
نه فرزند است.
همه می خواهند کاری کنند،
اما کاری از دست کسی ساخته نیست،
آن کسی که کار از او ساخته است چهارده نفر است.
هر کس در درگاه این ها یک راهی دارد،
درون دم جان دادن امیدی دارد.
این است که هر کس در فاطیمه خدمت کند،
در مولود امام حسن زحمت بکشد،
برای بیست و یکم جان بکند،
برای شهادت امام ششم کار کند،
این ها نمی فهمند چه نعمتی به آنها اقبال کرده.
قدر این نعمت را دم مرگ می فهمند.
آن کریمی که قدم از قدم بر نمی دارد
تا آن غلام را از مولایش بخرد و آزاد کند،
بعد هم آن باغ را به او ببخشد.
اگر همچین کسی راضی می شود که دم مردن این کسی که برای او
بیدار خوابی کشیده، رنج دیده، خدمت کرده،
با آن همه بار معصیت و گناه از این عالم برود.
این است که باید قدر این نعمت ها را بدانید.
همه آماده شوید،
چند مورد است؛
یکی شهادت صدیقۀ کبری است.
یکی میلاد امام حسن مجتبی است.
شهادت صدیقۀ کبری از غربت درآمد،
مولود امام حسن باید از غربت در بیاید،
این کاری نیست که ما می کنیم،
منتها بیشتر از این در امکان ما نیست،
اگر بیشتر از این در امکان ما بود غیر از این راه بود.
باید سال به سال این رقم بهتر و بالاتر هم از جهت کمیت هم از جهت کیفیت،
باید جوری شود که مردم امام حسن را بشناسند
و بدانند که امشب شب مولود کیست؟
آن کسی است که خاتم انبیاء،
کسی که سید اولین و آخرین است
به این پسر خطاب کرد،
فرمود: إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ.
این پسر من آقاست،
کسی که آقای عالم امکان او را به آقایی معرفی کند،
آقایی او، مولویت او، عنایت او وقتی ظهور کند
آنجا روشن می شود جلوۀ کرم امام حسن چیست؟
این است که افراد خدمتگذار این قضیه کم هستند،
هر کسی توفیق ندارد،
باید جوری شود که در همۀ شهرها افراد زیاد باشند
که معطل نشود تقسیم این هدیه،
آن هم این کار خصوصیاتی دارد.
اولاً کاری است به اسم چنین کسی،
بعد آن وقت باید دید در چه موردی است؟
یعنی این هدیه ولو ناچیز از نظر مادی،
اما از جهت انتساب به او،
هر یک از این بسته ها به قدر دنیایی ارزش دارد.
اضافۀ به او این کار را می کند،
آن وقت مهم این است که این هدیه می رود کجا؟
می رود به دست مریضی دل شکستۀ می رسد در تخت بیمارستان،
وقتی آدم می فهمد مطلب را که خودش گرفتار درد شود.
آن کسی که روی تخت بیمارستان خوابیده، کسی از او خبر نمی گیرد.
وقتی در باز شد یکی آمد همان بسته را به او داد،
خود حالت انبساطی که برای این مریض پیدا می شود،
همۀ ابا و اجداد شما را زنده می کند،
این است قدر این عمل ها منتها کیست که بفهمد؟
نه مردم خودشان لیاقت دارند نه مالشان که بفهمند در چه راهی صرف شود.
آن وقت این می رود این بسته کنار آن مریض
به آن دست آن پرستار داده می شود او عوض می شود،
یعنی وقتی او این را گرفت بعد دید در این چه نوشته،
رفتار او با آن مریض عوض می شود.
به آن طبیب داده می شود، نظر او بر می گردد.
این است که این اعمال ارزشش فوق تصور است.
ان شاء الله همه شما دامن همت به کمر بزنید،
دیگران را ترغیب کنید بیایند اسمشان را در این دفتر بنویسند
و این سعادت نصیب همه شود.
بخل نباید باشد در اعمال خیر،
آنچه مهم است این است که باید جمعیت زیاد شود،
هم برای بیست و یکم،
هم برای شهادت حضرت صادق،
هم برای شهادت حضرت زهرا،
هم برای خدمت به میلاد امام حسن مجتبی،
ان شاء الله ابواب رحمت و برکت الهی به روی مردم باز شود.
ما چه خبر داریم که یک وقت آه یک مریض دل شکسته ای
که هیچ کس از او خبر نمی گیرد،
او همین اندازه که ابتهاج پیدا کند
که از طرف حضرت مجتبی همچون لطفی به او شده،
یک وقت می بینی همان ابتهاج او در درگاه خدا،
ارزشش از همۀ درس هایی که من خوانده ام و گفته ام بالا تر است.
ما خبر نداریم آنجا چه خبر است؟
علی ایّ حال توفیق این خدمت را پیدا کردید،
باید کاری کنید که اسمتان از این دفتر قلم نخورد.
شرطش تقواست.
چون دستگاه، دستگاه عصمت است.
یعنی باید دید امام حسن چه کسی بود؟
کسی که چشمش به در مسجد می افتاد، رنگ زرد می شد.
چشم به در مسجد می افتاد رنگ زرد می شد،
یعنی چه؟
اتصال روح او به مبداء وجود جوری بود که از نگاه به در مسجد،
این انقلاب روحی برای او پیدا می شد.
کسی که جزء خدام امام حسن است،
باید نماز را بر هر کاری مقدم بدارد.
اگر می خواهید اسمتان در این دفتر ثبت شود، راه این است.
نماز عظمتش این قدر است.
وقتی ایستاد به نماز اعضاء و بدن آن قدر می لرزید
که همۀ بیننده ها مبهوت می شدند.
همچین مقامی در مرحلۀ عبودیت پروردگار این بود.
وقت رفتن از دار دنیا کلماتش عقل را مبهوت می کند،
فرمود: یا جُنَادٌه اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِك،
ای جناده آماده باش برای سفر آخرتت،
توشۀ این راه را تحصیل کن قبل از حلول عجلت،
بدان که تو در طلب دنیایی، اما مرگ در طلب توست.
این وصیت ها دم جان دادن است.
کسانی که خدمت گذار آن حضرت هستند،
راهشان باید راه بندگی خدا باشد، پرهیز از گناه باشد.
هر روز سعی کنید مقداری قرآن بخوانید،
حتماً هیج روزی نگذرد
مگر اینکه به اندازه ای که بتوانید و وقتتان اجازه بدهد
کلام خدا را بخوانید و به امام زمان هدیه کنید،
آن حضرت بپذیرد.
ان شاء الله با این نماز و با این قرائت قرآن و دعای عهد بعد از نماز صبح،
اسم همۀ شما از دفتر امام مجتبی محو نخواهد شد.
اللَّهُمَ كن لوليِّك الحُجَّةِ بن الحسن، صلواتُكَ عليه و على آبائهِ، في هذه السّاعة و في كلِّ ساعةٍ، وليّاً و حافظاً، و قائداً و ناصراً، و دليلًا و عيناً، حتى تسكنه أرضك طوعاً، و تُمتّعَهُ فيها طويلًا.