• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    نتيجۀ بحث اين شد كه مراد از روايت كه رحمان، اسم خاص است به صفت عامه، مراد اين است كه اسم، مخصوص است به يك مسمی و او ذات قدوس خداوند است. اما صفت، عام است؛ چون رحمتی كه در اين هيئت است، رحمتی است كه وسعت كل شيء؛ قهرا مدلول از جهت اسمی، خصوص است؛ از جهت وصفی، عموم. و اما در رحيم، به عكس است؛ اسم عام است؛ قابل اطلاق بر غير خداوند است و لكن صفت كه مادۀ در ضمن اين هيئت است، مخصوص به مؤمنين است. و اين مطلب در روايت كافي و توحيد هم هست كه «الرحمان بجميع خلقه [و] الرحيم بالمؤمنين خاصة».
    اشكالی كه در اين مورد است، اين است كه اولا: اين مدلول معارَض است و در خود روايات، باز دال بر عموم رحمت رحيميه بالنسبه به مؤمن و كافر هست؛ قهرا با اختصاص رحمت به مؤمنين تعارض مي‌كند.
    آن روايت كه معارِض است، [اين است]:
    «الرحمان العاطف علی خلقه بالرزق، لا يقطع عنهم مواد رزقه، وإن انقطعوا عن طاعته». اين بيانی است كه در تفسير امام است، بالنسبه به «رحمان».


    تفسير سوره يس - جلسه سی و چهارم
    نتيجۀ بحث اين شد كه مراد از روايت كه رحمان، اسم خاص است به صفت عامه، مراد اين است كه اسم، مخصوص است به يك مسمی و او ذات قدوس خداوند است. اما صفت، عام است؛ چون رحمتی كه در اين هيئت است، رحمتی است كه وسعت كل شيء؛ قهرا مدلول از جهت اسمی، خصوص است؛ از جهت وصفی، عموم. و اما در رحيم، به عكس است؛ اسم عام است؛ قابل اطلاق بر غير خداوند است و لكن صفت كه مادۀ در ضمن اين هيئت است، مخصوص به مؤمنين است. و اين مطلب در روايت كافي و توحيد هم هست كه «الرحمان بجميع خلقه [و] الرحيم بالمؤمنين خاصة».
    اشكالی كه در اين مورد است، اين است كه اولا: اين مدلول معارَض است و در خود روايات، باز دال بر عموم رحمت رحيميه بالنسبه به مؤمن و كافر هست؛ قهرا با اختصاص رحمت به مؤمنين تعارض مي‌كند.
    آن روايت كه معارِض است، [اين است]:
    «الرحمان العاطف علی خلقه بالرزق، لا يقطع عنهم مواد رزقه، وإن انقطعوا عن طاعته». اين بيانی است كه در تفسير امام است، بالنسبه به «رحمان».

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله رب العالمين وصلي الله علی سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله في الارضين واللعن علی أعدائهم إلی يوم الدين
    نتيجۀ بحث اين شد كه مراد از روايت كه رحمان، اسم خاص است به صفت عامه، مراد اين است كه اسم، مخصوص است به يك مسمی و او ذات قدوس خداوند است. اما صفت، عام است؛ چون رحمتی كه در اين هيئت است، رحمتی است كه وسعت كل شيء؛ قهرا مدلول از جهت اسمی، خصوص است؛ از جهت وصفی، عموم. و اما در رحيم، به عكس است؛ اسم عام است؛ قابل اطلاق بر غير خداوند است و لكن صفت كه مادۀ در ضمن اين هيئت است، مخصوص به مؤمنين است. و اين مطلب در روايت كافي و توحيد هم هست كه «الرحمان بجميع خلقه [و] الرحيم بالمؤمنين خاصة».
    اشكالی كه در اين مورد است، اين است كه اولا: اين مدلول معارَض است و در خود روايات، باز دال بر عموم رحمت رحيميه بالنسبه به مؤمن و كافر هست؛ قهرا با اختصاص رحمت به مؤمنين تعارض مي‌كند.
    آن روايت كه معارِض است، [اين است]:
    «الرحمان العاطف علی خلقه بالرزق، لا يقطع عنهم مواد رزقه، وإن انقطعوا عن طاعته». اين بيانی است كه در تفسير امام است، بالنسبه به «رحمان».
    اما بالنسبه به «رحيم»: «الرحيم بعباده المؤمنين في تخفيفه عليهم طاعاته وبعباده الكافرين في الرزق لهم وفي دعائهم إلی موافقته». مستفاد از روايت اين است كه صفت در «رحيم» خاصه نيست به مؤمنين؛ هم بالنسبه به اهل ايمان است و هم بالنسبه به كفار. و نسبت به كفار، آن رحمت رحيميه، از جهت تكوينی و از جهت تشريعی، هر دو تاست. از جهت تكوينی، «في الرزق لهم»؛ از جهت تشريعی «في دعائهم إلی موافقته».
    در روايت ديگری هم كه قبلا آن روايت مفصل طرح شد، تتمه اين است:
    «فـقولوا عند افتتاح كل أمر صغير أو عظيم "بسم الله الرحمن الرحيم" أي أستعين علی هذا الأمر بالله الذي لا تحق العبادة لغيره المغيث إذا استغيث والمجيب إذا دعي، الرحمان الذي يبسط الرزق علينا، الرحيم بنا في أدياننا ودنيانا وآخرتنا». اين روايت هم دال است كه رحمت رحيميه هم عام است، هم بالنسبه به دين، هم بالنسبه به دنيا، هم بالنسبه به آخرت؛ مخصصی براي موطنی و شخصی نيست.
    قهرا روايات متعارض مي‌شود؛ بعضی دال است بر اختصاص رحمت رحيميه، هم از جهت مورد ترحم، هم از جهت مكان رحمت؛ يعني هم دال است كه رحمت رحيميه اختصاص به مؤمنين دارد، از جهت مورد؛ اختصاص به آخرت دارد، از جهت محل. اين مضمون بعضی از روايات است. مضمون بعضی تعميمِ در هر دو جهت است كه رحمت رحيميه هم در دنيا است، هم در آخرت؛ هم بالنسبه به مؤمن در دنيا، هم بالنسبه به كافر؛ قهرا می‌شود مورد تعارض روايات.
    اما از جهت قرآن؛ در قرآن مجيد، در سورۀ احزاب، [آمده]: « وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا ». به حسب اين جمله، رحمت در مورد مؤمنين است؛ ولی اين آيه، جهت اثبات را متكفل است، اما از جهت صناعی، مورد، مورد لقب است و لقب مفهوم ندارد. اثبات رحمت برای مؤمنين می‌كند، اما نفی رحمت از غير مؤمن نمی‌كند. «وكان بالمؤمنين رحيما»؛ آيه رحمت رحيميه است، بالنسبه به مؤمنين است، ولی نه قضيه‌ قضيۀ شرطيه است، نه هم موردِ مفهوم وصف است از جهت فنی كه بر مسلكي مفيد عدم عموم نيست؛ فقط از نظر قاعده مورد لقب است و لقب لا مفهوم له.
    اما در دو سورۀ از قرآن همين رحمت، عام است:
    يكی در سورۀ بقره، «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ». اين آيه نص است در عموم رحمت رحيميه بالنسبه به ناس، اعم از اين كه مؤمن باشد، كافر باشد؛ خلاصه آن ناسی كه در سورۀ كريمۀ ناس است، همان ناس، به همان سعه، مورد رحمت رحيميۀ خداست.
    در سورۀ حج هم باز اين چنين است: بالنسبه به ناس رؤوف و رحيم است. اين هم به لحاظ قرآن مجيد.
    در موارد ديگری هم كه طرف خطاب خود كفار اند، باز مسأله از اين قرار است: « وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ ». شبهه‌اي نيست كه اينجا مورد خطاب، منكرين خدا هستند؛ « وَمَا لَكُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ »، بعد « إِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ ». در اينجا آيه نص است در شمول رحمت رحيميه، بالنسبه به قدر متيقنِ كفار؛ و آن‌ها كسانی هستند كه ايمان به خدا ندارند.
    مقتضای قاعده چيست؟
    در درجۀ اول، چون بحث بايد از جهت علمی تمام بشود...، ما براي استيعاب بحث، آن روايات منافيه را ذكر كرديم و الا از جهت علمی، مسأله از صغريات تعارض خبرين، و ترجيح به كتاب نيست؛ بلكه مقتضی حجيت در رواياتی كه دال است بر اختصاص رحمت به مؤمنين، تمام نيست و چون اين بحث، بحثی است فنی، محتاج است به توضيح.
    در مرحلۀ تعارض و ترجيح به موافقت قرآن، توقف دارد بر اين كه مقتضی حجيت تمام بشود، بعد نوبت برسد به مانع؛ چون تعارض عبارت است از تمانع الدليلين در شمول دليل حجيت. پس فرعِ بر تماميت مقتضی است. اگر روايتي مخالف بود با قرآن، به تخالف تباينی، در اين تقدير، قصور، در اقتضای حجيت است. مورد می‌شود مشمول «ما خالف قول ربّنا لم نقله»، «ما خالف قول ربّنا زخرف... باطل».
    پس از جهت فنی، طرح معارضه درست نيست؛ آن روايتين كه دال است كه رحمت رحيميه‌ خاص است به مؤمنين، می‌شود مخالف با قرآن، و بعد المخالفه، بالضروره ساقط است و اقتضای حجيت تمام نيست.
    بله، بر فرض تنزل و وصول نوبت به معارضه، قهرا نوبت می‌رسد به ترجيح؛ باز ترجيح با روايات دالۀ بر عموم رحمت است بالنسبه به مؤمنين و كافرين؛ چون مي‌شود مصداق «خذ بما وافق الكتاب».
    اين تمام تحقيق در مسألۀ خصوص صفت و عموم صفت، در كلمۀ «رحيم».
    بحث ديگری كه باقی مانده كه مسأله از جهت علمی تمام بشود، روايتی است كه شيخ صدوق اعلي الله مقامه نقل می‌كند در ثواب الاعمال از عبد الله بن مسعود. روايت از عبد الله بن مسعود مشتمل است بر اين مطلب؛ چون ديگر وقت بايد ملاحظه بشود كه مطلب بيشتر تمام بشود، همۀ روايت را نمی‌خوانيم. آنچه مربوط است به بحث، اين است:
    از عبد الله بن مسعود، از رسول صلی الله عليه وآله ،عن جبرئيل، عن اسرافيل، در نماز شب عيد فطر، در ركوع و سجود، دعايی است و در آن دعا اين است: «يا رحمان الدنيا ورحيم الآخرة».
    نتيجه اين مي‌شود كه به حسب اين روايت… باز اين‌ها را دقت كنيد. اين غير از آن است كه آنجا گفتيم: مفهوم ندارد. اينجا از موارد مفهوم است؛ چون مقابله انداخته «يا رحمان الدنيا ورحيم الآخرة»؛ اگر تعميم بود، مقابله باطل بود. پس اين روايت باز دال است بر تخصيص رحيميت به آخرت. اين مشكله هم بايد حل بشود.
    خوب دقت كنيد: اين روايت باز با قسمتي از آن روايات معارض است. ديگر بر نمي‌گرديم. چون در آن روايات رحمت رحيميه در دنيا هم بود. نسبت به كفار در خود دنيا هم بود. قهرا اين روايت باز با آن روايات معارض است. حل مشكل بايد كرد كه بحث از نظر فنی، در كلام خدا تمام بشود.
    از نظر سند، اين روايت ضعيف است؛ چون مشتمل است بر رجالی كه شيخ صدوق كه روايت از او نقل شده از مشايخی است كه مورد ترحم است و مشايخ صدوق، مترحم عليهم، با آنچه كه ترضی می‌كند از آن‌ها، قهرا فرق دارد. اين شيخِ بلا واسطه است.
    بقيۀ رجال حديث مشتمل است بر عده‌ای كه اِما مجهول اند، اصلا طرح حالشان نشده و از جهت رجالی حالشان معلوم نيست، يا ضعيف اند.
    پس روايت از جهت مقتضی ساقط است. علاوه بر جهت مقتضی، روايات صحيحه در قبال است.
    رواياتی كه باز مشتمل است كه هر دو اسم و هر دو رحمت، هم در دنيا است،و هم در آخرت، زياد است، ولی ما به دو اصل معتبرِ معتمد تكيه می‌كنيم. در روايات متعدده، در ادعيه، «يا رحمان الدنيا والآخرة ورحيمهما» است كه قهرا می‌شود نقطۀ مقابل؛ هم رحيم دنيا، هم رحيم آخرت.
    عمده دو نقطه است:
    يكی صحيفۀ سجاديه: «يا فارج الهم وكاشف الغُم، يا رحمان الدنيا والآخرة ورحيمهما». اين روايت كه دعای حضرت است، به عنوان «رحيم الدنيا والاخرة» است.
    روايت ديگر: علی بن حاتم، موثق به توثيق شيخ و نجاشی. چون مطلب مهم است، لذا ما جهات وثاقت را هم تعرض مي‌كنيم. شخص اول موثق است به توثيق نجاشی و شيخ طوسی؛ شخص دوم موثق است به توثيق نجاشی؛ شخص سوم در سند، موثق است به توثيق شيخ؛ شخص چهارم موثق است به توثيق شيخ و نجاشی؛ شخص پنجم، نجاشی در موردش، تعبيرش اين است: وكان ضعيفا في الحديث. شيخ طوسی تعبيرش اين است: وكان ثقة. ازجهت رجالی، بين توثيق شيخ و تضعيف نجاشی تعارض نيست؛ چون نجاشی ضعف را به حديث نسبت داده؛ شيخ وثاقت را به شخص. نتيجه اين است كه اين شخص هم ثقة بلا اشكال. شخص آخر حديث، ثقۀ به توثيق نجاشی است.
    عن الرضا عليه السلام: «ورحمان الدنيا والآخرة ورحيمهما».
    نتيجه بحث اين شد كه همۀ اشكالات و شبهاتی كه برای عمدۀ مفسرين پيدا شده، ساقط است. و حق در مسأله اين است كه هم «رحمان» عام است و هم «رحيم»، هم بالنسبه به مؤمن، هم بالنسبه به كافر؛ هم بالنسبه به دنيا، هم بالنسبه به آخرت.

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما