روايتي كه خوانديم مضمونش از امام ( عليه السلام ) در توحيد صدوق اين بود كه اين حروف- با تداول بين الناس- قرآني نازل شد به اين حروف و عاجز شدند جن و انس. فقه اين حديث از تدبر در خود آيات روشن ميشود.
مجموع حروف در قرآن از نظر تركيب پنج قسم است: از پنج حرفي تا يك حرفي. در همهي اين اقسام خمسه، در هر يك ذكري از قرآن شده: از وحي به نحو عموم، از وحي به نحو خصوص. و بعبارة اُخري، خود وحي مقول به تشكيك است. مطلق اين مراتب، آنچه به عنوان وحي... كه فوق عقل است؛ حقيقت وحي حقيقتي است ما فوق تمام ادراكات بشري؛ لذا حامل وحي مختص است به روح زائد كه ان شاء الله در بحث حقيقت وحي بايد روشن بشود. در همهي اين حروف خمسه تذكر به اين امر است، آن هم با بياناتي حيرتانگيز، از حرف پنجم تا حرف يكم.
آيات از اين قرار است ـ خوب دقت كنيد در ما بعد حرف ـ :
سورهي شوری: «حم ، عسق ، كَذَلِكَ يُوحِى إِلَيْكَ وَإِلىَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الحْكِيمُ ، لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَمَا فىِ الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلىُّ الْعَظِيمُ ، تَكاَدُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلاَئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بحمْدِ رَبهّمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فىِ الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ».
تا اين آيه به خوبي فهميده نشود، سرّ روايت روشن نميشود. اين در آيهي ما بعد حروف خمسه.
در حروف اربعه: « المص ، كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُن فىِ صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ». اين ذكری چيست؟
الحمد لله رب العالمين وصلی الله علی سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله في الأرضين واللعن علی أعدائهم إلی يوم الدين
چون سورهي «يس» مصدَّر است به حرف مُعجم: «يس». بحث در حروف مقطعهي قرآن بود كه بيست و نه سوره تصدير شده به اين حروف.
روايتي كه خوانديم مضمونش از امام ( عليه السلام ) در توحيد صدوق اين بود كه اين حروف- با تداول بين الناس- قرآني نازل شد به اين حروف و عاجز شدند جن و انس. فقه اين حديث از تدبر در خود آيات روشن ميشود.
مجموع حروف در قرآن از نظر تركيب پنج قسم است: از پنج حرفي تا يك حرفي. در همهي اين اقسام خمسه، در هر يك ذكري از قرآن شده: از وحي به نحو عموم، از وحي به نحو خصوص. و بعبارة اُخري، خود وحي مقول به تشكيك است. مطلق اين مراتب، آنچه به عنوان وحي... كه فوق عقل است؛ حقيقت وحي حقيقتي است ما فوق تمام ادراكات بشري؛ لذا حامل وحي مختص است به روح زائد كه ان شاء الله در بحث حقيقت وحي بايد روشن بشود. در همهي اين حروف خمسه تذكر به اين امر است، آن هم با بياناتي حيرتانگيز، از حرف پنجم تا حرف يكم.
آيات از اين قرار است ـ خوب دقت كنيد در ما بعد حرف ـ :
سورهي شوری: «حم ، عسق ، كَذَلِكَ يُوحِى إِلَيْكَ وَإِلىَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الحْكِيمُ ، لَهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَمَا فىِ الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَلىُّ الْعَظِيمُ ، تَكاَدُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالْمَلاَئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بحمْدِ رَبهّمْ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِمَن فىِ الْأَرْضِ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ».
تا اين آيه به خوبي فهميده نشود، سرّ روايت روشن نميشود. اين در آيهي ما بعد حروف خمسه.
در حروف اربعه: « المص ، كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُن فىِ صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ». اين ذكری چيست؟
در سورهي «ص» كه يك حرفي است، « ص وَالْقُرْءَانِ ذِى الذِّكْرِ ». آن ذكر در سورهي «ص» كه قرآن، صاحب آن ذكر است، در سورهي اعراف بيان شده و ارتباط اينها از عجائب قرآن است. در اين آيه دقت كنيد، طرف ميشود مؤمنين، «وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ».
در سه حرفي، سورهي لقمان: « الم ، تِلْكَ ءَايَاتُ الْكِتَابِ الحْكِيمِ ، هُدًى وَرَحْمَةً لِّلْمُحْسِنِينَ ، الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُم بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ، أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وأُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ». خوب در اين آيه بايد تأمل بشود. ما اگر بخواهيم خصوصياتي که إعمال شده، به دقت تعرض کنيم، به این جلسات ميسر نيست. فقط گفتن و تذكر دادن، و كار كردن از خود شما. آن جا مؤمنون بود، اين جا محسنين است. بايد ديد ربط ايمان به احسان چيست و خود اين ها است كه اعجاز قرآن را براي اهلش محقق ميكند.
بعد باز رجوع كنيد به سورهي بقره: « الم ، ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ، الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمما رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ، والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بما أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ». باز در آن جا متقين است.
ارتباط سه آيه در يك موضوع، اما يك جا ايمان، يك جا احسان، يك جا تقوا. افتراق اينها چيست؟ اجتماع اينها چيست؟ ما به الاشتراك در خواص چیست؟ ما به الاختصاص والامتياز چيست؟
آنچه براي اهلش مورد تأمل است، اين دو سه نكته است كه الآن ميگوييم:
در سورهي بقره « ذَلِكَ الْكِتَابُ » است. «ذلك»، اسم اشارهي بعيد است.
نكتهي ديگر اين است در هر دو آيه...- خوب اينها را کار کنيد- « أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَان ». اينها تو اين تفسيرها هست يا نيست ؟ نميدانم؛ چون ما مراجعهاي به تفسيري نداريم. كساني كه اهل تتبع اند، ببينند تعرض شده يا نشده.
بعد در هر دو آيه يقين به آخرت است؛ ولي در يك آيه « وَهم بِالاَخِرَةِ يُوقِنُونَ » ، در يك آيه « وَهُم بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ».سرّ اين چيست كه در آن جا يك «هم» است و در اين جا دو «هم» است؟ وقتي موضوع عوض شد، اين دقائق هم پيش ميآيد. بعد معلوم ميشود براي كمّل بشر كه در مدارج عاليه علم اند و حكمت، كه كجا بشر ميرسد كه يقين به آخرت به او نسبت داده ميشود، اما به اين هم نسبت داده ميشود. آن طائفه كه مندرج در آن كبری اند، « وَهم بِالاَخِرَةِ يُوقِنُونَ »؛ آن طائفهاي كه مندرج در اين كبري هستند، « وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ».
آن وقت بحث عميقي پيدا ميشود: آن، چه احساني است كه اين يقين را از آن مرتبه به اين مرتبه ميرساند! آن هم در كلام حكيمي كه حكمتش لا يتناهی است، هر كلمهاي حساب دارد.
آن وقت مشتركات و مختصات در هر دو، آخر آيه، يكي است، « أُوْلَئكَ عَلىَ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »؛ اما در يكي بالنسبه به يقين به آخرت هر دو مشترك، اما آن با اين، تفاوت از کجا تا به کجاست؟!
« الم ، ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ » در سورهي بقره. اما در سورهي سجده همين حقيقت است، ولي عوض شده؛ «الم…»خوب هم دقت كنيد، اينهايي كه به هم كمال ارتباط دارد، همه پشت سر «الم» است و مهم اين جهت است. در سورهي سجده: « الم ، تَنزِيلُ الْكِتَابِ ». در آن جا خود «كتاب» است، در اين جا تنزِيل كتاب است. آن وقت از اين تنزيل استفاده ميشود رمز اشاره بعيد و قريب؛ حالا سرّ «ذلك» بعد با يك روايت بايد حل بشود؛ چون اين جا جاي خطابه نيست؛ جاي مطالب مستند به دقائق عقلي و فقه روايي است.
در آن جا داشت فقط: « لَا رَيْبَ فِيهِ »؛ اما در اين جا « لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ». خود استعمال اسماء خدا ـ اينها را خوب دقت كنيد ـ در هر موردي حسابي دارد. هيچ كلمهاي در قرآن در مقام اوصاف فعلي…؛ اين جا اين مقدمه لازم است؛ اوصاف الهيه دو قسم است: يكي اوصاف ذاتيه؛ يكي اوصاف فعليه.
اوصاف ذاتيه هم دو قسم است: يك قسم اوصاف ذاتيهي غير ذات اضافه؛ يك قسم اوصاف ذاتيهي ذات اضافه. و همهي اينها در قرآن است. بعد هر صفتي باز حسابي دارد.
وصف ذاتي غير ذات اضافه، حيات [است]؛ « الم ، اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ »؛ اين اسم ذات بلا اضافه است. پشت سر: «القيوم». القيوم اسم ذات است مع الاضافه؛ چون قيوم، ما يقوم به ميخواهد؛
اين است كه هر آيهاي سرّي دارد؛ خواندنش هم اثري دارد. و اينها دقائقي است كه بر بكارت خودش باقي مانده و عقول بشر به اسرار اين مطالب بعد از اين همه جان كندن در قرآن نرسيده.
آن وقت چه جور ميشود كه اسم ذات با اسم فعل وقتي ضميمه شد، آن همه غوغا دارد، اسم حي قيوم براي اهلش!
بين اسماء فعليه ـ كه نمونهاش القيوم است، الخالق، الرازق، همهي اينها صفات فعليه است ـ بين همهي اسماء دال بر صفات فعليه، اعظم، رب العالمين است؛ چرا؟ چون در اين كلمه تمام فعل خدا و مراتب فعل ـ عمده اين است ـ همه مندرج است؛
رب العالمين از كجا شروع ميشود؟ به كجا ختم ميشود؟ رب العالمين شروع ميشود از آن نطفهي قذره كه در رحم مادر قرار ميگيرد، بعد تربيت ميشود تا ميرسد به اين دستگاه بهتانگير. اين مندرج است در رب العالمين. تا ميرسد به آن جايي كه بذر عقل را تربيت ميکند، بعد ميشود آن بذر عقل، عقل الکل، کل العقل. دائرهي رب العالمين اين قدر است!
آن وقت در اين آيه، مهم اين است كه رب العالمين به كار گرفته شده و عظمت اين اسم روشن ميشود از سورهي حمد: «الحمد لله…». ام الكتاب، سورهي حمد است كه «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب». آن جا اسم ذات توأم شده به اسم صفت، آن هم صفت فعل؛ آن «الله» ي که در «الحمد لله» سوره حمد است، منتهي شده به «رب العالمين»؛ آن رب العالمين در تنزيل كتاب آمده.
وقت هست يا نه؟… تا بعد ان شاءالله.