مقدمةً: دو کتاب، مَجلای علم و حکمت خداست: یکی کتاب تکوین و یکی کتاب تدوین ، لله کتابان. کتاب تکوینی مظهر علم و حکمت در ترکیب و در مفردات کائنات است . مَجلای دوم ، کتاب تدوینی است ، لذا مقابله این دو کتاب از این آیه روشن می شود: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ. قهرا تمام اشیاء بدون استثناء همه منعکس است در این کتاب . همان طوری که در کتاب تکوین ، آنچه هست برای همه نیست ، و این نکته از جهت تطابق مهم است . به جایی می رسد که افکار آنجا خاموش است . فحص و بحث و قدرت فکری بالنسبه به جمیع بشر بالنسبه به همه خلقت ممکن نیست ؛ قهرا اسراری است در نظام تکوین که آن اسرار فقط مخصوص است به خدا و شهدای خلقت . در کتاب تکوینی هم که این چنین بود، به حکم آن قاعده که کتاب تدوینی انعکاس کتاب تکوینی است ، قهرا سه قسمت می شود : یک قسمت برای عامه خلق ؛ یک قسمت برای خواص ؛ یک قسمت برای اخص خواص. آن قسمتی که مربوط است به اخص الخواص در فواتح سور است . این بحث از نظر قاعده .
اما حجت بر این مطلب مهم باید اقامه بشود ؛ وحجتی که فصل الخطاب است ، این روایت است ، واین روایت باید از دو جهت مورد دقت واقع بشود : یکی از جهت سند ؛ یکی از جهت دلالت و فقه حدیث، تا تفسیر بشود برهانی؛ نه خطابی ، و فهم دقائق قرآن مستند بشود به اقوی البراهین. آن روایت که مثبت آنچه هست که در آن قاعده بیان شد این روایت است :
علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن جميل بن صالح، عن جابر، عن أبي جعفر- عليه السلام، قال : «الم» وكل حرف في القرآن، مقطعة من حروف اسم اللّه الأعظم الذي يؤلفه الرسول والإمام[عليهما السلام] فيدعو ، فيجاب.
این روایت فصل الخطاب است . ۲۲ وجه در حروف مقطعه مفسرین گفته اند ، ولی آنچه همه اوهام را باطل می کند و حق حقیق به تصدیق را تمام می کند، آن برهان است و این بیان.
الحمد لله رب العالمين وصلی الله علی سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله في الأرضين واللعن علی أعدائهم إلی يوم الدين
بحث ما منتهی شد در فواتح سور به وجه اخیری که در این مسئله هست.
مقدمةً: دو کتاب، مَجلای علم و حکمت خداست: یکی کتاب تکوین و یکی کتاب تدوین ، لله کتابان. کتاب تکوینی مظهر علم و حکمت در ترکیب و در مفردات کائنات است . مَجلای دوم ، کتاب تدوینی است ، لذا مقابله این دو کتاب از این آیه روشن می شود: وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ. قهرا تمام اشیاء بدون استثناء همه منعکس است در این کتاب . همان طوری که در کتاب تکوین ، آنچه هست برای همه نیست ، و این نکته از جهت تطابق مهم است . به جایی می رسد که افکار آنجا خاموش است . فحص و بحث و قدرت فکری بالنسبه به جمیع بشر بالنسبه به همه خلقت ممکن نیست ؛ قهرا اسراری است در نظام تکوین که آن اسرار فقط مخصوص است به خدا و شهدای خلقت . در کتاب تکوینی هم که این چنین بود، به حکم آن قاعده که کتاب تدوینی انعکاس کتاب تکوینی است ، قهرا سه قسمت می شود : یک قسمت برای عامه خلق ؛ یک قسمت برای خواص ؛ یک قسمت برای اخص خواص. آن قسمتی که مربوط است به اخص الخواص در فواتح سور است . این بحث از نظر قاعده .
اما حجت بر این مطلب مهم باید اقامه بشود ؛ وحجتی که فصل الخطاب است ، این روایت است ، واین روایت باید از دو جهت مورد دقت واقع بشود : یکی از جهت سند ؛ یکی از جهت دلالت و فقه حدیث، تا تفسیر بشود برهانی؛ نه خطابی ، و فهم دقائق قرآن مستند بشود به اقوی البراهین. آن روایت که مثبت آنچه هست که در آن قاعده بیان شد این روایت است :
علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير، عن جميل بن صالح، عن جابر، عن أبي جعفر- عليه السلام، قال : «الم» وكل حرف في القرآن، مقطعة من حروف اسم اللّه الأعظم الذي يؤلفه الرسول والإمام[عليهما السلام] فيدعو ، فيجاب.
این روایت فصل الخطاب است . ۲۲ وجه در حروف مقطعه مفسرین گفته اند ، ولی آنچه همه اوهام را باطل می کند و حق حقیق به تصدیق را تمام می کند، آن برهان است و این بیان.
اما سند روایت : علی بن ابراهیم از ابراهیم بن هاشم شیخ القمیین که هر دو غنی از توثیق اند ، از محمد بن ابی عمیر که اجمعت الطائفه علی تصحیح ما یصح عنه ، از جمیل بن صالح – موثق به توثیق قدمای اصحاب - از جابر – این جابر ، جابر بن یزید جعفی است ؛
ممکن است برای مبتدی شبهه بشود از جهت تضعیف جابر بن يزيد در کلمات بعضی از مشایخ ، لذا برای تمامیت مطلب باید وثاقت این شخص از نظر قاعده تمام بشود.
شیخ مفید در رساله عددیه عبارتش بالنسبه به جابر بن یزید این است: هو ممن لا مطعن علیهم ولا طریق لذم واحد منهم. این شهادت شیخ مفید است.
ابن شهر آشوب که یعتمد علیه بیانش این است : من خواص أصحاب الصادق علیه السلام.
علامه در خلاصه روایت دال بر صدقش را نقل می کند.
ابن عقده روایت معتبره در تصدیق امام نسبت به جابر ذکر می کند.
کشی در رجال از زیاد بن أبی الحلال از امام ششم ذکر می کند ، قول امام بالنسبه به جابر بن یزید این است که انه یصدق علینا وابن مغیرة یکذب علینا ؛ و تصدیق امام فوق هر توثیقی است .
علاوه از شهادات خاصه ، شهادت عام دارد از رجال تفسیر علی بن ابراهیم است ، قهرا قول بعضی بالنسبه به ضعف جابر بن یزید از نظر موازین دقیق علمی در رجال و درایه ساقط است.
شهادت شیخ مفید، کافی است علاوه بر آنچه ابن شهر آشوب و علامه و ابن عقده و کشی ذکر کردند؛ و فصل الخطاب، روایت صحیحه تام السند است که امام فرمود: جابر بن یزید صادق است. جمیع آنچه به سند معتبر از جابر ثابت شود مشمول تصدیق امام است. این بحث سندی .
خوب دیگر شبهه ای در سند نیست ، سند هم تا جابر قطعی است . علي بن ابراهيم و ابراهیم بن هاشم ، محمد بن أبي عمير و جميل بن صالح .
اما فقه حدیث: قال: الم وکل حرف... . این جمله برای اهل نظر مورد دقت باید شود . وکل حرف في القرآن از حروف مقطعه... . قهرا در بحث قبلی قسمت کردیم : ۵ حرفی ، ۴ حرفی ، ۳ حرفی ، ۲ حرفی ، یک حرفی. هر یک از این حروف ، مثل طاء در «طه» ، هاء در «طه» ، یاء در «یس» ، سین در «یس» ، نون در « ن والقلم » ، «ص» ، «ق» ، هر یک از این حروف از حروف اسم الله الاعظم تقطیع شده . این حروف مقطعه قهرا می شود سِرّ . آن روایتی که لکل کتاب سِرّ و سرّ القرآن در این حروف است . سرّ هم برای اهل سرّ است . اهل سرّ الله منحصر است به خاتم و وصی خاتم ؛ لذا روایت علاوه بر صحت سند ، لبّ برهان است ؛ غیر این از نظر عقلی نمی شود.
این حروف تألیف می شود یستجاب . این تألیف است که به این تألیف به یک اشاره شق القمر می شود ، این تألیف که به این تألیف رد شمس می شود ، اين تاليف است كه در مجلس هارون نقش پرده شیر می شود، در مجلس مأمون مجسم می شود . بعد که یلقف ، باز به همان حرف برمی گردد به حال اول . این قدرت این اسم است .
یؤلفه الرسول والإمام فیدعوا فیجاب . این فاء ها همه حساب دارد . اول تألیف است ، خود حرف تا ضم نشود ، آن اثر را که خرق عادت است و انقلاب در وجود است محقق نمی کند . اثر مال آن مرکّب است . یؤلفه الرسول . کلمه تألیف باز بحثی دارد. یؤلف ، یعنی چه یؤلف ؟ ماده یؤلف از الفت است ، قهرا این است که به این دقائق اگر کسی برسد، آن وقت می فهمد که همه قرآن لطایفش از ما مخفی مانده . یؤلفه الرسول والإمام . بین این حروف باید آن الفت محقق بشود . آن تألیف از عهده احدی برنمی آید مگر آنهایی که خزان علم خدا هستند ؛ آنها قدرت این تألیف را دارند .
نتیجه این می شود که در هر دعایی ، در هر اجابتی ، تألیفی خاص است که مخصوص است به آن طبقه که اخص الخواص حق متعال اند .
این آنچه مربوط است به این وجه ؛ اما تتمه این بحث و فقه اساسی این حدیث از حدیث دیگر ثابت می شود که ان شاء الله در جلسه بعد .