اولا: یک آیه فقط در اسم او نازل کرده: يس . خود این یک آیه شدنش عقل کمّل را متحیر میکند، بعد هم انتخاب کرده این اسم را.
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الارضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین
بحث ما در این آیات به اینجا رسید: لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ... و لکن نکته ای که مهم است، این است که ولو مفصل بحث شد در این دو سه آیه اما حق مطلب ادا نشد و نخواهد شد. آنچه باید توجه شود این است که در این سوره که قلب قرآن است، خدا کاری کرده که با هیچ پیغمبری نکرده؛
اولا: یک آیه فقط در اسم او نازل کرده: يس . خود این یک آیه شدنش عقل کمّل را متحیر میکند، بعد هم انتخاب کرده این اسم را.
در قرآن اسمایی برای آن حضرت است؛ اسم زمینی: محمد. آن اسم را هم وقتی ذکر کرده باز توأم کرده با یک مقامی که کلی منحصر به فرد است. "مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ"؛ اسم آسمانی را ذکر کرده - این نکتهها را باید اهل نظر کار کنند- آن اسم آسمانی را هم وقتی بیان کرده... نکتهی مهم این است که اسم عیسی را آورده و مسیح را مقدمه کرده؛ عیسی بن مریم کلمة الله، روح الله، با آن همه مقام: محیی موتی، مبرء اکمه و ابرص، ولی در عین حال منصبش این است: إنّی مبّشر... إنّی مبّشر، مورد بشارت چیست؟ بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ. این سیر بحث نشان میدهد که مقام مقامی است که نه عقلی قدرت درک دارد، نه احدی از جن و انس و ملک میتواند بفهمد.
وقتی رفت در مقام عروج - این مطالب ظاهری دارد[و] باطنی- جبرئیلی که شَدِيدُ الْقُوَى ، ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى، جبرئيلی که بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى، جبرئیلی که تمام مدائن قوم لوط را بر یک پر از بال خودش گرفت و سرنگون کرد، متوقف شد، فرمود: چرا مرا تنها میگذاری؟ گفت: برو که در این جا نه ملک مقربی، نه پیغمبر مرسلی میتواند قسم یاد کند.
آن کاری که خدا در این سوره [يس] کرده که با احدی از انبیاء نکرده، این است: موسی را فرستاد با تورات، عیسی را فرستاد با انجیل، ابراهیم را فرستاد با صحف، ولی به کتاب احدی از انبیاء قسم یاد نکرد اما به این جا که رسید، فرمود: يس ، وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ؛ قسم به قرآن حکیم! تو مرسل مایی. این رسالت چه رسالتی است؟ این گوهر نشناخته چه گوهری است؟ باید کسانی که اهل فکر اند، در بحث دقت کنند و مجهز بشوند و او را آن چنان که خدا معرفی کرده، تعریف کنند. ولو وقت کم است اما به اندازهی وقت[تعریفی می آوریم].
معرِّف باید اجلا باشد از معرَّف یا مساوی، لذا تعریف او غلط است الا از دو مقام: یکی ذات قدوس پروردگار؛ یکی هم آن کسی که در خود قرآن وجود تنزیلی او است. به اتفاق عامه و خاصه: وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ.
اما خدا چه فرموده؟ مطالبی است که ذات قدوس حق در وصف او گفته، فقط به یک کلمه اکتفاء میکنیم. یک سوره نازل کرده به اسم سورهی شمس، یک سوره نازل کرده به اسم سورهی ضحی؛ و مهم این است که در یک سوره قسم خورده به خود آن خورشید و به ضحی و نوری که از او در عالم پخش شده، باز در یک سوره دیگر بالنسبه به نوری که از او منتشر شده، قسم مستقلی یاد کرده.
در این سوره فرموده: وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا. منظومه دو منظومه است: یکی منظومهی مُلک، یکی منظومهی ملکوت. قرآن مجید ظاهرش ناظر به مُلک است، باطنش ناظر به ملکوت است. مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُت. اگر در این منظومه برای پرورش معادن، خورشید [را] آفریده، در آن منظومه هم برای پرورش معادن انسانیت... الناس معادن... الناس معادن کمعادن الذهب والفضة. مستخرج این معادن، شمس منظومهی ملکوت است.
لذا حجت خدا فرمود: تأویل آیه این است: قسم به آفتابی که احمد مصطفی است، اوست آفتاب منظومهی ملکوت، و ضحای او دینی است که از او در عالم منتشر شده. حالا خود او چه گوهری است، ضحای او که باز در آن سوره دیگر فرموده: والضحی، آن ضحی چه ضحایی است، باید رجوع کرد به کلمات آن کسی که وجود تنزیلی او[یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام] است. قسمتی از آن کلمات[او] - چون همان طوری که ابن ابی الحدید تا حدی که فهمید- دون کلام خالق است و فوق کلام مخلوق، لذا نمیشود ترجمه کرد، ترجمه قاصر است، متن روایت که اهل دقت این را درک کنند، آن هم نهج البلاغه، بیان این است:
اجعل شرائف صلواتك ، ونوامى بركاتك ، على محمد عبدك ورسولك - افسوس که وقت نیست- الخاتم لما سبق ، والفاتح لما انغلق؛ کسی که مهرِ ختم زده بر آنچه که گذشته، کسی که کلید بر قفل هر منغلقی زده، والفاتح لما انغلق والمعلن الحق بالحق . اصلا عقل بشریت مبهوت میشود. این است کلی منحصر به فرد. والمعلن الحق بالحق ، دیگر ختم کلام، در حق است؛ حق و بالحق منتهی به او است. این است ذهاب او. والمعلن الحق بالحق، فهو أمينك، او امین تو است. امین اگر امین خدا بود، دیگر کافی است ولی نکتهی مهم این است که باز ضمیمه کرده. این کلام کیست؟ کلام کسی است که عقل مبهوت است در بلاغت و فصاحت و حکمت او؛ فهو أمينك المأمون. این مقدمه است. ذی المقدمه این است: وخازن - پیغمبر را بشناسید - وخازن علمك المخزون. دو علم دارد ذات قدوس او: یک علمی که تحمیل کرده به انبیاء، اولیاء؛ آن علم به صورت کتب سماوی آمده ،اما غوغا این جا است: - این است کسی که ثانی برای او قابل تصور نیست- آن خدایی که علم مخزون دارد، خزینهی آن علم، قلب خاتم النبیین است. وخازن علمك ، اما نه علم مشهود، علم مخزون. ابراهیم این جا به زمین افتاده! از آدم تا عیسی سر به پایش نهاده! خزینهدار علم مخزون، او است.
منصب آخر: وشهيدك يوم الدين؛ او کسی است که شاهد تو است روز قیامت. روز قیامت که میشود به حکم قرآن: لَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ ، هم از مرسل سؤال میشود، هم از مرسل الیه. از امم سؤال[می شود]، از رسل هم سؤال. آن روز استثنا بردار نیست. وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ. اول کسی که مسئول است خود پیغمبر خاتم است. سؤال میشود: هل بلّغت؟ آیا تبلیغ کردی آن تبلیغی که اعلان حق است به حق؟ می گوید: بلی! خطاب میآید: شاهد تو کیست؟ کیست که این جور قدرت حرف زدن آن روز داشته باشد؟ جوابش این است: شاهد من تویی. خدا شهادت میدهد. بعد میآورند ابراهیم خلیل را: هل بلغت؟ میگوید: نعم! شاهد تو کیست؟ شاهد من پیغمبر خاتم است. او را به شهادت میطلبند برای ابراهیم. خودش نمیآید، دو نفر را میفرستد: یکی امیر المؤمنین، یکی جعفر طیار. این دو تا به نیابت او شهادت میدهند بر رسالت ابراهیم. نوح آورده میشود، موسی، عیسی، همهی انبیاء. شاهد از آنها می خواهند، منحصرا شاهد اوست. این است: وشهیدک یوم الدین. این در نهج البلاغه.
اما در قرآن: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا ، وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيرًا. دیگر به بقیهی کلمات آن حضرت نمیرسیم. مسئله این است: خلقت[ رسول الله] اولش چه بوده، بعد ولادت چگونه بوده، بعد رضاع چه جور بوده، بعد بعثت چه جور بوده، بعد وفات چه جور بوده، هر یک قیامتی است. خلق الله محمدا من نور عظمته . دیگر این جا کُمِیت اولین و آخرین لنگ است. مبدأ خلقت، نور عظمت خدا. کی خلق شده؟ تا عالم خلق شده چقدر فاصله بوده؟ "اول ما خلق" او است، آن هم مبدأ خلقت این. بعد اهل بیت او از نور او. بعد بقیهی انوار از نور اهل بیت او. سیر مسئله این است.
آنچه درکش برای ما قابل نیست، فقط گفتنش میّسر است: هزار دهر... دهر چیست؟ عالَم، سه عالَم است: زمان، دهر، سرمد. هزار دهر فقط او بود و خدا؛ خدا بود و او. هزار دهر... بعد از هزار دهر، ارواح انبیاء را خلق کرد. از وقت خلقت ارواح انبیاء تا زمان خلقت آدم دوهزار سال فاصله است، نه به سالی که در این عالم است، سنین ربوبی! یک روزش عند الرب پنجاه هزار است. به همچو سالی دو هزار سال قبل از خلقت آدم ارواح انبیاء را آفرید. بعد که ارواح انبیاء را آفرید، این آیه پیدا شد: وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ - این است پیغمبر خاتم- وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ ،[در] جمع محلی به ال، از آدم تا به عیسی همه مأخوذ. مورد میثاق چیست؟ کتاب و حکمتی است که به آنها داد. بعد عمده این است: ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ. میثاق از صد و بیست و چهار هزار پیغمبر گرفت که همه باید ایمان به او بیاورید، وَلَتَنْصُرُنَّهُ، همه باید یاور او باشید؛ خلاصه معنای اسمی اوست، همه معنای حرفی هستید. قَالَ... شدت امر این است: این خطاب به ابرهیم است، به موسی بن عمران و عیسی بن مریم است؛ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ؛ این است پیغمبر خاتم. اگر بخواهی بدانی او کیست، آیه نور را بخوان: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ ، وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَى. خدایی که مِثل ندارد، خودش را به او مَثَل زده.
این آفتاب میتابد، احدی قدرت دارد پا روی شعاعش بگذارد؟ هر کسی پا بگذارد نور می افتد روی پای او. اگر نور این آفتاب پامال شدنی نیست، نور آن آفتاب هم پامال شدنی نیست. يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ. این نور خدا است. نور خدا به پف تو [ای] بشر! خاموش شدنی نیست. قرآن او را مسیحیت جاهل، نادان که آن کشیش اگر عرضه دارند جواب این کلمه را بدهند: قرآن او را میسوزاند اما این قدر نمی فهمد اگر قرآن او سوخته شد، نتیجهاش این است که عیسی بن مریم میشود ولد الزنا. وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ . کسی که دامن مریم را از زنا پاک کرد و طهارت مولد عیسی را ثابت کرد، قرآن او است.
ای پاپ وامانده! که سکوت می کنی، عرضه داری جواب این را بدهی؟ اگر این قرآن نبود به حکم تورات و انجیلی که الان هست، عیسی بن مریم ولد الزنا است و ولد الزنا محروم از ملکوت خدا است پس هم نسب عیسی، هم حسب عیسی به برکت نفس خاتم انبیاء است. اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ.