• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    کتاب حکمت، این است. این سوره دریایی است، اولاً: قسم به عصر، عصر چیست؟ آنچه منصوص است و مروی است، این است: که مراد از عصر ، عصر ظهور ولی عصر است. قسم به آن عصر؛ آن عصری است که خلقت و بعثت ثمرش ظاهر می شود و نتیجۀ خلقت و ثمره بعثت و ارسال رسل و انزال کتب همه آن وقت ظاهر می شود، چرا؟ چون اوست که محقق كل حق ومبطل كل باطل. این خصوصیت فقط در عصر اوست و به دست او ؛ برای احدی از انبیاء و اوصیاء این جمله محقق نشده. ابطال باطل کردند اما نه موجبة کلیة ، احقاق حق کردند همه ، اما نه موجبة کلیه، اوست که باید این کار را بکند، قسم هم به آن عصر است. این مضمون نص است که مراد از عصر آن عصر است.


    دیدار با اساتید سطوح عالی حوزه علمیه قم
    کتاب حکمت، این است. این سوره دریایی است، اولاً: قسم به عصر، عصر چیست؟ آنچه منصوص است و مروی است، این است: که مراد از عصر ، عصر ظهور ولی عصر است. قسم به آن عصر؛ آن عصری است که خلقت و بعثت ثمرش ظاهر می شود و نتیجۀ خلقت و ثمره بعثت و ارسال رسل و انزال کتب همه آن وقت ظاهر می شود، چرا؟ چون اوست که محقق كل حق ومبطل كل باطل. این خصوصیت فقط در عصر اوست و به دست او ؛ برای احدی از انبیاء و اوصیاء این جمله محقق نشده. ابطال باطل کردند اما نه موجبة کلیة ، احقاق حق کردند همه ، اما نه موجبة کلیه، اوست که باید این کار را بکند، قسم هم به آن عصر است. این مضمون نص است که مراد از عصر آن عصر است.
    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالْعَصْرِ ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ ، إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
    کتاب حکمت، این است. این سوره دریایی است، اولاً: قسم به عصر، عصر چیست؟ آنچه منصوص است و مروی است، این است: که مراد از عصر ، عصر ظهور ولی عصر است. قسم به آن عصر؛ آن عصری است که خلقت و بعثت ثمرش ظاهر می شود و نتیجۀ خلقت و ثمره بعثت و ارسال رسل و انزال کتب همه آن وقت ظاهر می شود، چرا؟ چون اوست که محقق كل حق ومبطل كل باطل. این خصوصیت فقط در عصر اوست و به دست او ؛ برای احدی از انبیاء و اوصیاء این جمله محقق نشده. ابطال باطل کردند اما نه موجبة کلیة ، احقاق حق کردند همه ، اما نه موجبة کلیه، اوست که باید این کار را بکند، قسم هم به آن عصر است. این مضمون نص است که مراد از عصر آن عصر است.
    إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ . انسان ، طبیعی بشر است، تمام، محققاً ، آن هم با لام تاکید ، لَفِي خُسْرٍ ، فقط یک استثنا است: إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ، این از جهت فردی ، وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ،از جهت اجتماعی.
    اگر این سوره فهمیده بشود، به کار بسته شود، دنیا منقلب می شود ؛ چون انسان خصوصیتش این است: یکی احوال شخصیه ، دوم: مدنیٌ بالطبع و حیات، حیات انفرادی نیست، اجتماعی است . تمام آنچه لازم است در کمال فرد و جامعه همه را به دو جمله تمام کرد، نسبت به قسمت اولی: إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ، چون (انسان) مرکب است باز از جسم و روح؛ کمال روحی در ایمان، کمال تعلق جسمانی به عمل ، آن هم عمل: الصالحات، جمع محلی به ال . بعد می رسد به حیات اجتماعی : وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ ، غوغا است. خود حق : أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ ، دین حق ، مبدا حق ، منتهی حق ، وسط هم حق، وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ ، بعد ختم کلام: وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ؛ الصبر حبس النفس ، حبس النفس علی الطاعات، عن المعاصی ، علی المصائب والبلایاء.
    آیا حکمتی دیگر غیر از این در عالم وجود دارد؟ إِنَّ هَذَا الْقُرْآَنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ. اگر ما یک جمله را به کار می بستیم: وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ ، اما مهم این است که باید ترتیب حفظ بشود ، چون کتاب ، کتاب حکمت است. غوغا است! اول باید از خود شروع بشود: اولش ایمان ، بعدش عمل صالحات، رتبه سوم: وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ . چرا اثر نمی کند حرفها؟ چون آن دو تا که مقدم است، نیست. کلمه به کلمه حساب دارد. حکمت چیست؟ وضع کل شی فی موضع، پس آن آمنوا در موضع خود ، عملوا الصالحات در موضع خود ، تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ در موضع خود. این فِرَقی که پیدا شده، بلاهایی که به وجود آمده، همه منشأش در این سوره جمع است.
    ما همه مسؤول ایم، اولاً کسی که کاری را تصدی کرد، باید آن کار را به خوبی بشناسد، علی بصیرة من أمری ، این بصیرت کی پیدا می شود؟ سه مطلب است باز که آن کار شناخته بشود: یکی خود کار است، یکی مبدأ کار، یکی منتهای کار. راه بصیرت و معرفت هم این است؛ هم درخت را باید شناخت،هم ریشه و زمین را ، هم ثمر و نتیجه را. مبدأ، منتها، وسط.
    شما همه جمع اساتید اید ، اما چه استادی ؟ متعلَق چیست؟ بعد در کجاست؟ وظیفه این شخص چیست؟ استاد اید ؟ استاد چه؟ استاد فقه ، فقه چیست؟ فقه: فقه اکبر، فقه اصغر. غوغایی است. مبدأ ، معاد ، احکام از طهارت تا دیات ، این فقه است ، آن هم فقهی که قرآن هر کلمه اش، نهج البلاغه هر جمله اش ، روایات اهل بیت هر خبرش . در معرفت وقتی وارد می شود، غوغا می کند: یا هو ، یا هو ، این کلام ولی خداست، وقتی با خدا حرف می زند، این است: یا هو ، یا من لا هو الا هو ، جمله اول بحری است - قل هو الله ، (هو) مقدم است بر الله، و الله اسم ذات مستجمع جمیع صفات حسنی و امثال علیا، آن هو باز مقدم است، قل هو الله احد .
    بعد با خدا که حرف می زند: یا هو ، یا من لا هو الا هو ، هیچ هویی نیست الا هو، یا من لا یعلم ما هو الا هو ، غوغا است. این است فقه این دین . خدایی که معرفی می کند این است؛ آنچه به اوهامتان ،به افکارتان ، به عقولتان، همه برسید، مخلوق مثلکم ، مردود إلیکم.
    الله اکبر، بعد پرسید: یعنی چه الله اکبر؟ (گفت:) الله اکبر من کل شیء، فرمود: أهناک شیء؟ آیا آنجا شیء ای هست که افعل تفضیل آنجا جا داشته باشد، گفت: یعنی چه؟ فرمود: الله اکبر من أن یوصف.
    این، فقه این دین است. از خدا گرفته تا برسد به آنچه که مربوط به عمل است. اصلا فقه مذهب شیعه قیامتی است.
    کسانی که متصدی استادی حوزه هستند...، اولا حوزه چه حوزه ای است؟ این حوزه امروز مرکز روحانیت و علمیت مذهب شیعه شناخته شده است، باید حوزه متناسب با این باشد. این است که کارتان را خوب بشناسید ، بعد سنگینی این کار را ، بعد هم استمداد کنید؛ مدد می رسد. مدد، هر روز هست، منتها ما اهلش نیستیم. اللهم إن لم أكن أهلا أن أبلغ رحمتك فان رحمتك أهل أن تبلغني وتسعني لأنها وسعت كل شئ . این رحمت او . بعد پرتو وجود ولی عصر، آفتاب عالمتاب او ، اشراقش، تمام نفوس را منور می کند، منتهی راهش این است:
    وظیفه شما چیست ؟ وظیفه این است: امام حسن عسکری از آبائش روایت کرده. مبدأ امام یازدهم ، منتهای حدیث، شخص عقل کل و ختم رسل . تعبیر بهت انگیز است، : أشد من يتم اليتيم الذي انقطع عن أبيه يتم يتيم انقطع عن إمامه . اصلا بیان خاتم، ختم بیانات است.
    اولا: سخن از یتیم به میان آورده. قرآن را ببینید ، توصیه به حفظ ایتام چقدر است؟ خودش فرمود: أنا وکافل الیتیم کهاتین(اشاره به انگشت اشاره و انگشت وسطی). این کفالت یک یتیم است، دستی که به سر یتیم کشیده بشود، هر مویی که از زیر آن دست در برود، خدا یک درجه به آن شخص می دهد. باز اشد از یتم این یتیمی که از آن پدر جسمانی منقطع شده، یتم یتیمی است که انقطع عن إمامه.
    تمام این شیعه ، ایتام هستند امروز. شما در مقام کفالت این ایتام هستید. این کار شما است، این کار چقدر مهم است؟ بعد اجر چقدر است؟ بعد که اهمیت مطلب را فرمود، آن وقت فرمود: ألا فمن كان من شيعتنا عالما بعلومنا - ألا از پیغمبر خاتم برای تنبیه است که متعلق این کلام چقدر عظیم است - آن کسی که از شیعه ما عالم باشد به علومی که از ما صادر شده است...، بعد چه بکند؟ کار او این است: اگر یکی از این ایتام را از حیرت در آورد، از یک جهالت در دین نجات بدهد، كان معنا في الرفيق الأعلى . کار شما سنگینی اش آن ، ثمره اش این . كان معنا ، عقل مبهوت است. شما همه اهل فضل اید، محتاج به بیان نیستید. معیت با خاتم النبیین محیر العقول است، کار شما به اینجا منتهی می شود.
    معیت با او ... اما نکته این است، فهم روایت و فقه حدیث مهم است، ... كان معنا . معیت اعم است با نور . معیت دو قسم است: با اجسام کثیفه ؛ با انوار لطفیه. کسی که در پرتو آفتاب است، با آفتاب است، اما فاصله با آفتاب چقدر است ؟ هشت دقیقه و هجده ثانیه، سیر نور است، آن هم سیر نور هر ثانیه ای پنجاه هزار فرسخ؛ فاصله این است، اما "با" آفتاب است، ولی این معیت اخص است، آن معیت اعم است. کان معنا ، اما في الرفيق الأعلى ، معیت در زمین با پرتو آفتاب، معیت است، کنار قرص خورشید، هم معیت است. اما معیت آن کسی که آن یتیم منقطع از امام عصر را کفالت کرده در دفع شبهه، در حل مشکل دینی، با خود خورشید است، در همان جایی که خود اوست، كان معنا في الرفيق الأعلى.
    حقائق این مذهب اگر بر مردم روشن بشود، ریشه تمام افکار را می کند. منتها هم قرآن، هم ائمه معصومین محجوبند به اوهام ما، به اعمال ما . دم از دین می زنیم، اما خبری نیست.
    حکومت علی(علیه السلام) را ببین، اگر آن حکومت سر کار بیاید، آیا دنیا تسلیم می شود یا نه؟ فکر کنید : حرف می زند، سخن دون کلام خالق ، فوق کلام مخلوق:
    بتشعيره المشاعر عرف ان لا مشعر له وبتجهيره الجواهر عرف ان لا جوهر له ، ضاد النور بالظلمة ، والوضوح بالبهمة.
    در هر جمله ای شق القمر می کند . این علم. (اما) عمل : وقتی حکومت به دستش می رسد، ذخایر دنیا در قبضه اوست، سیم و زر تمام اقالیم در حیطه اقتدار اوست، اما خوراک چیست؟ سه لقمه نان جو با نمک ، چرا؟ چون وقتی در این مقام قرار گرفتم، لعلّ بالحجاز او اليمامة من لا طمع له فى القرص ؛ مبادا در حجاز یا یمامه کسی باشد که سفره من از او رنگین تر باشد. این است حکومت اسلامی.
    بعد سپهسالارش، کسی که حکومت مصر را به نام او قلم زده، فرستاده است او را به مملکت مصر ، تمام مصر در قبضه اقتدار اوست، جوری در بین مردم راه می رود که یکنفر مسخره اش کرد، تا گذشت ، به او گفتند: شناختی این کیست ؟ گفت :نه ، این یک آدم معمولی است با این لباس. خبری نیست، گفتند : این مالک اشتر است، فرمانروای تمام مصر است. تا شنید ، بیچاره شد، دوان دوان دنبال او که پیدا کند عذرخواهی کند ؛ هر جا گشت دید خبری نیست، گفتند: آنی که می گویی با این نشانه ها، رفت توی این مسجد. آمد تو مسجد، تا نگاه کرد دید مشغول نماز است، ایستاد، نمازش تمام شد. رفت عذرخواهی کند گفت: چرا عذر می خواهی من آمدم به این مسجد، نماز بخوانم دعا کنم که خدا از تو بگذرد، این هم عامل او . حکومت اسلامی این است، اگر این باشد، آیا دنیا منقلب می شود یا نه؟ اگر آن معارف منتشر بشود، آیا این مذاهب باطله باقی می ماند یا نه؟
    ان شاء الله به حول و قوه خدا... - فقط خدا و امام زمان - حوزه ، حوزه خدا است، امام زمان است، نه حوزه زید و عمرو ؛ من و تو کی هستیم ، اینها همه باید قلم بطلان بر آن کشیده بشود. در حوزه فقط دو کلمه: خدا؛ ولی عصر، صاحب امر .
    شما میراث بر کی هستید؟ تاریخ فقه و دین را بخوانید، زندگی شیخ مفید را ، زندگی شیخ طوسی را ، واقعا غوغا است. چه کردند اینها! چه جور خدمت کردند! از طوس رفت به بغداد ، فرا گرفت تمام فنون دین را. زندگی این است، بعد آثارش را ببینید، فقه می نویسد، کتاب مبسوط؛ تفسیر می نویسید، تبیان ؛ حدیث می نویسد، تهذیب و استبصار. فروگذار نمی کند، بعد اصول می نویسد ، عده ؛ رجال می نویسد، رجال شیخ . در آن عصر ، فهرست کتب شیعه را می نویسد ، فهرست. قیامتی است، بعد از همه اینها ، مصباح المتهجد را می نویسد برای اهل عبادت . بعد نتیجه هم این است: قبر بوعلی سینا باز شد ، دیدند خاک است، استخوانهایش هم الان هست اما قبر این مرد باز شد در نجف، دیدند کفن - کفن هم شیر و شکری بود- دیدند کفن همچنان باقی است، بدن هم بالتمام. این اثر مال آن فداکاری در راه این مذهب است. شما میراث او را دارید، وظیفه شما چیست؟
    بعد زندگی شیخ صدوق را ببینید . من که واقعا شرمنده ام بدون تعارف ، چون غیر از قصور و تقصیر نمی بینیم، این مرد چه می کند؟ از ری می رود به بغداد، در سن جوانی تمام مشایخ پای کرسی او حاضر می شوند، سعه علم این قدر! آن وقت با این علمیت، با این مقام، کتب او را ببینید، قیامتی است، غوغایی است، اصلا بهت انگیز است، از شماره خارج است، تا به مدینة النور او که الان در دست نیست، آن وقت با این مقام همچو مردی مسافرت کرده به نیشابور ، در نیشابور بزازی کرده؛ شغل، این است، چرا با این زحمت ، با این مشقت؟ برای خاطر این که در نیشابور فقط یک نفر است ، و آن یک نفر شاگرد فضل بن شاذان است، برای این که اخبار امام هشتم را از آن شاگرد فضل بگیرد، چند سال در نیشابور بزازی کرده، تا جمع کرده "عیون اخبار الرضا" را. شما با این حوزه وارث این هستید.
    آن وقت همچو مردی از دنیا می رود، بعد از هزار سال قبر شکافته می شود، می آیند علمای تهران، همه می بینند، از طرف حکومت وقت هم می آیند می بینند: بدن سالم ، ناخن ها را که گرفته یک ناخن مانده ، از آن معلوم می شود، کی فوت شده، روز پنجشبه بوده، چون مستحب این است. تا این اندازه این مرد هنر کرده. وعملوا الصالحات به این حد. آن وقت مهم این است: بدن مثل گل نوشکفته ، بعد از هزار سال. آنچه مهم تر است این است که عنکبوت دور عورت تنیده. چون همه حساب شده است که این قبر خراب می شود، می آیند می بینند، برای این که حرمت او حفظ بشود، عنکبوت را خدا می فرستد، دور عورت او بتند تا این عورت دیده نشود، آن وقت فحل الفحول فلسفه وقتی چشمش به آن بدن می افتد نظرش در بدایع الحکم بر می گردد . آقا علی مدرس زنوزی، انقلاب فکری اش از دیدن جنازه صدوق بوده است.
    حوزه قم وارث اینها است، این حوزه باید مستقل از کل شخص، از کل شخصیت ، از تمام سیاسات، از تمام مقامات، برکنار؛ فقط فانی در خدا و امام زمان. راه این است و الا همه تان مؤاخذ اید، حساب هم دقیق است، چون همه اینها را حساب می کنند که آنها چه کردند، ما چه کردیم.
    بعد ما فوق همه یک کلمه دیگر، و آن کلمه کیست؟ آن کلمه این است که با خون حسین بن علی چه کردید؟ چه خونی ! برای چه ریخته شد؟ ختم کلام به نام او باید باشد.
    یک روایتی است: عدة من اصحابنا، این نص کلام کلینی است، شیخ المحدثین: عدة من اصحابنا ، عن سهل ، و احمد بن محمد ، عن ابن محبوب، عن اسحاق بن عمار. اولا: سند را باید دید، عده که فوق توثیق هستند، چهار نفر هستند از ارکان حدیث . ثقات مشایخ کلینی این عده هستند، آن وقت این عده از سهل. سهل مورد کلام است، ولی آن کس که مورد کلام نیست در طبقه اولی، احمد بن محمد است. احمد بن محمد مطلق ، در روایات کافی ، مردد است بین دو نفر: احمد بن محمد بن خالد، احمد بن محمد بن عیسی . هر دو موثق هستند به توثیق قدماء ، مثل شیخ و نجاشی. بعد نوبت می رسد به ابن محبوب که فوق توثیق است و موثق است به توثیق اعاظم قدماء، مثل شیخ و نجاشی ، بعد می رسد به اسحاق بن عمار.
    سند همچو سندی از نظر فقهی : قلت واسطه ، این یک ؛ دوم : موثق بودن ، آن هم به توثیق شیخ در رجال و فهرست و نجاشی که علم الاعلام توثیق اند. سوم: قلت وسائط ؛ در روایت هر چه واسطه کمتر ، از نظر حساب علمی ، احتمال خلاف واقع اضعف. با قلت وسائط . آخر نکته: مشتمل بر حسن بن محبوب ؛ حسن بن محبوب کسی است که اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنه. همچو روایتی، با این سند که شیخ انصاری ، فقیهی مثل او در احتیاط فقهی... ، چون احتیاط دو احتیاط است، یکی: احتیاط اصولی ، آن یک راه دارد. یکی: احتیاط فقهی، که منصوص است به نص در فروج و دماء؛ مثل شیخی به این سند از آن احتیاط دست بر می دارد. آن وقت مدلول روایت چیست ؟ عن اسحاق بن عمار ، که او هم باز مقامش فوق وصف ما است، به رجال شیخ و فهرست مراجعه باید کرد.
    عن اسحاق بن عمار ، عن ابی عبدالله ، ان... ان لموضع قبر حسین بن علی حرمة معلومة ، موضع قبر او حرمت معلومه ای دارد. آن حرمت چیست؟ قابل وصف و بیان نیست. اسحاق بن عمار از فقهای اصحاب است ، گفت: صف لي موضعها ، آن موضع قبر را برای من توصیف کن، فرمود: ۲۵ ذراع از طرف پا ، ۲۵ ذراع از طرف راست، ۲۵ ذراع از طرف چپ ، ۲۵ ذراع بالای سر، موضعی است من استجار بها اجیر. هر کس، من استجار، اطلاق "من" را فکر کنید، هر کس به آنجا پناه ببرد، پناه داده می شود.
    بعد جمله آخر، که مسؤولیت ما چقدر است، در مقابل فداکاری چه کسی هستیم؟ آن جمله ای که من لایق گفتن و فهمیدنش نیستم، این است، فرمود: لیس، نیست در سماوات هیچ ملکی و هیچ پیغمبری ، الا این که یک آرزو دارد، آن آرزو این است که خدا اذن بدهد به او که بیاید به زیارت قبر حسین. چه خبر است؟ ابراهیم خلیل ، موسی بن عمران، حاجتش این است که اذن گرفته بشود. معلوم می شود آنجا حتی برای انبیاء ،جبرئیل ،میکائیل و مقربین باید اذن صادر بشود تا مشرف بشوند.
    چه کرد؟ اصحابش چه کردند؟ خودش چه کرد؟ اما اصحابش ، اما خودش، دو جمله بس است. اما اصحابش : بعد که آفتاب غروب کرد، همه را جمع کرد، گفت : من كان... من کان فينا باذلا مهجته ، موطّنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا إن شاء الله . هر کس توطین نفس کرده است که با خدا ملاقات کند، هر کس آماده کرده خودش را که خون قلبش را در راه ما بدهد، صبح من حرکت می کنم، او هم با من حرکت کند. اصحابش اینان اند: من کان فينا باذلا مهجته.
    اما خودش : بذل مهجته فیک ، تعبیر امام این است: بذل مهجته فیک ، اصحابش بذل مهجه کردند در او ، او خودش بذل مهجه کرد در خدا.
    بعد به کجا رسید؟ پیغمبر فرمود: شب معراج که رفتم ؛ از آسمان ها گذشتم، موسی را در آسمان پنجم دیدم، عیسی را در آسمان چهارم، ابراهیم را در آسمان هفتم؛ از همه گذشتم، تا رسیدم به لوح ، به قلم ، گذشتم به کرسی، رسیدم به حجب ، بعد از حجب رسیدم به عرش ، به طاق عرش که نظر کردم ، دیدم نوشته: ان الحسین مصباح هدی وسفینة نجاة .
    همچو خونی در راه خدا رفت که این دین و این مذهب بماند. خدایا! به حرمت آن خون به ما و به این جمع کمک کن که به قدر میسور به خون او خدمت کنیم. فقط حاجت ما این است: - خوشا به حالتان. قدر خودتان را بدانید - ان شاء الله این دهه هم بیکار نمانید، سعی کنید: نشر کنید عظمت عاشورا را ، بفهمانید به این مردم: او که بود، چه کرد، و به کار او چه شد که اگر او و روز او نبود، اثری از قرآن و از زحمات تمام انبیاء نبود، بعد اجر شما حساب ندارد.
    می دانید چه خبر است؟ یک کلمه بس است. امام هشتم کیست؟ کسی است که امام ششم به فرزندش فرمود: فرزند من! در صلب تو عالم آل محمد است. بعد یک جمله ای حضرت دارد که محیر العقول است: لیتنی ادرکتُه . آرزوی حضرت صادق این بود که امام هشتم را ببیند، آن وقت یک همچو کسی تعبیرش این است : إن يوم الحسين أقرح جفوننا ، وأسبل دموعنا .
    اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن صلواتک عليه وعلی آبائه، في هذه الساعة وفي کل ساعة وليا وحافظا وقائدا وناصرا ودليلا وعينا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتعه فيها طويلا

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما