این سفر توفیقی است منتهی مهم دو مطلب است: یک مطلب این است که اسم در دفتر آن حضرت نوشته بشود؛ و مطلب دوم که اهم است، این است که اسم قلم نخورد.
ما قضیه عاشورا را درک نکردیم؛ نه ما، از شیخ طوسی تا شیخ انصاری عاجزند از ادراک عظمت این مطلب. قضیه سیدالشهداء بهت انگیز است. قضیه ای که نُقل مجلس تمام انبیا بوده است، از آدم تا خاتم. این قضیه چه قضیه ای است؟
به برکت آن حضرت، وسائل تبلیغ برای اهلش فراهم می شود. چون ایام عاشورا بهار دلهاست. مواعظ، نصایح در دلها کمال اثر را دارد. البته مهم این روایت است:
سید الشهداء فرمود: - این قضیه ای است که امام یازدهم از خود آن حضرت نقل می کند- کسانی که ایتام ما را کفالت کنند در زمانی که غیبت ولی وقت است و آنها بی صاحب هستند، روز قیامت که می شود، اینها بر بال ملائکه سوارند، بی حساب هم وارد بهشت می شوند، به عدد هر حرفی که تعلیم کرده اند، ازاله شبهه ای از قلبی کردند، به عدد هر حرفی دو هزار هزار قصر در بهشت دارند.
این، عقل را مبهوت می کند. لذا از این سفر فرصت را غنیمت بشمارید. منتظر نباشید مردم بیایند به سراغ شما. طبیب دوار بطبّه . طبیبی باشید که خودش برود مریض را پیدا کند. اجر، آن وقت است که بی حساب است.
هر جا رفتید، روز، وقت را به بطالت نگذرانید. دو وقت خطر حسرت ذکر شده است. یکی بیان خداست. یکی بیان حجت خدا. اما بیان خدا نص قرآن این است. وأنذرهم یوم الحسرة إذ قضی الأمر . خطاب، به پیغمبر خاتم است: انذار کن آنها را از روز حسرت، که کار گذشته ، آن وقت است که حسرت می خورند. آن اهل علم می بیند: این رفیقش قصری دارد لا یدرک ولا یوصف؛ حسرت این است: او رفته گمراهی را به راه آورده، شاکی را در امام زمان از شک و وسوسه بیرون آورده، این، آن کار را نکرده است. این حسرت تمام شدنی نیست. ایام عاشورا فرصت را غنیمت بشمارید. در مدارس بروید. فرزندان شیعه را که ایتام آل محمد هستند، ارشاد کنید. عظمت ائمه را در این چند روز که مسافرت اید، برای مردم بگویید که وقتی آمدید اهل آن آبادی امام دهم شناس باشند، امام یازدهم شناس باشند.
در منهاج، مقدمه ای ما نوشتیم. حالات دوازده امام، در آن مقدمه هست، زحمت هم ندارد، آن را پیدا کنید، هر شب حال یک امام را، کلمات آن حضرت را، کرامات آن حضرت را، به مردم تبلیغ کنید. روزها هم بگردید، افراد با استعداد را پیدا کنید، این ها را مسائل: از قرائت نماز، از اعمال و افعال نماز، یاد بدهید که در غیاب شما هم حسنات در نامه عمل شما مستدام باشد. من سنّ سنة حسنة کان له أجر من عمل بها.
پیشآمد عاشورا بسیار مغتنم است. اولا تمام همتتان این باشد: شبهاتی که القاء کردند به طبقات نادان، از دل آنها بزداید. این، کفالت ایتام آل محمد است. اگر یکنفر را... یکنفر را از گناهی توبه بدهید، ارشاد کنید به ولی عصر، امام زمان شناس کنید، اجرش چقدر است؟ حدیث معتبر است. خدا به موسی فرمود: ای موسی! دو کار اگر بکنی، هر یک از این دو، از صد سال که شبها تا به صبح به نماز بایستی و روزها روزه بگیری، نزد ما بالاتر است. موسی بن عمران مبهوت شد؛ صد سال روزه کلیم الله؟!!! ونادیناه من جانب الطور الأیمن وقربناه نجیا. همچو کسی صد سال روزه هر روز، بیداری هر شب تا صبح، به این دو عمل نمی رسد! پرسید: پروردگارا! آن دو کار چیست؟ خطاب آمد: یک عمل این است: أن ترد آبقا ؛عمل دوم این است: أن ترشد ضالاً . تفسیر این دو تا را پرسید. خطاب آمد : رد آبق این است که بگردی، گنهکاری را پیدا کنی و از گناهش توبه بدهی، او از در ما رانده شده است، او را به در گاه ما برگردانی. پرسید: ارشاد ضال چیست؟ خطاب آمد: مردم را به امام زمان شان آشنا کنی.
کار شما این دو کار باید باشد: یکی: بگردید مردم جاهل را در مسائل تعلیم بدهید. بعد اجرتان چقدر است؟ روایت در احتجاج طبرسی است: به عدد هر حرفی که از دهانت در بیاید در ارشاد مردم، در حفظ ایتام اهل بیت، دو هزار هزار قصر در بهشت به تو داده می شود.
خطر در این ایام این است: اسم از دفتر، قلم بخورد. این قضیه ای است که خود من از مرحوم فقیه عالی مقام، آن کسی که... - افراد، شناخته نیستند مگر برای اهلش . بعد از مرحوم سید که مرجع عام بود، آل یاسین که از اکابر علما نجف بود، مردم را ارشاد کرد در تقلید به مرحوم آسید عبدالهادی شیرازی. یک وقتی من در مسجد شیخ نگاه کردم، دیدم: پنج مجتهد مسلم پای درس سید هست. همچو مردی! مرحوم آسید جعفر بود، برادر مرحوم آقا سید مهدی که در کربلا بود. اینها برادر زن های مرحوم آسید عبدالهادی بودند. آمد به ایران، بعد در تهران فوت شد. جنازه اش را در شاه عبدالعظیم دفن کردند. من خودم سر قبر او رفتم. مرحوم سید که چشمش نابینا شده بود، مرحوم آسید جعفر متن را می خواند، بعد سید بحث می کرد. آن هم در همچو مجلسی که مرکب بود تلامذه اش از مجتهدین عظام. بعد که آسید جعفر آمد به ایران و فوت شد. مرحوم سید عبدالهادی کم حرف می زد.- ما پهلویش نشسته بودیم. سر در گوش من کرد و گفت حالا که آسید جعفر فوت شده، من این قضیه را می گویم. تا زنده بود، نگفتم. ما خوب حواسمان را جمع کردیم. قضیه چیست، آن هم همچو کسی این جور اهمیت می دهد. واقعا بهت انگیز است. هرگز من فراموش نمی کنم عظمت این مطلب را. گفت: من در همین بیرونی خوابیده بودم. یک وقت در عالم رؤیا دیدم دو کرسی آوردند، گذاشتند، بعد دیدم دو نفر وارد شدند. یکی جلو: سیدالشهداء ؛ یکی هم پشت سر: حضرت عباس. روی دو صندلی نشستند. - خطر این است - حضرت عباس دفتری باز کرد، من هم می دیدم اسم ها را. مرحوم آسید عبدالهادی خودش گفت، منتهی ما نپرسیدیم چون می دانستیم اگر بپرسیم هم، او نخواهد گفت. حضرت عباس دفتری باز کرد. حضرت سیدالشهداء اشاره کرد به یک اسم، فرمود: این اسم را قلم بزن. واقعا بهت آور است. کیست امام حسین؟. السلام علیک یا رحمة الله الواسعة ویا باب نجاة الأمة. حالا او چه بدبختی است؟! چه کرده است که او به حضرت عباس دستور می دهد که اسم این را از دفتر ما محو کن؟! حضرت عباس اسم را قلم زد. بعد فرمود: به جای این اسم، اسم آسید جعفر را بنویس. حضرت عباس هم اسم آسید جعفر را نوشت. بعد دفتر را بستند. حضرت سیدالشهدا حرکت کرد جلو، حضرت عباس پشت سر، رفتند. من از خواب بیدار شدم تا صبح قدم می زدم که کی آسید جعفر بیاید، بپرسم.
خوب گوش بدهید این قضیه ای است که خود من از مرحوم آسید عبدالهادی شیرازی شنیدم . تکلیف همه تان را تمام می کند. صبح شد، طبق هر روز آسید جعفر آمد. گفتم: آسید جعفر من دیشب همچو خوابی دیدم، تا صبح هم قدم زدم. منتظر که تو بیایی، بپرسم که چه قضیه ای رخ داده. خواب را گفتم. مرحوم سید خودش برای من گفت. خواب را برای آسید جعفر گفتم که من همچو خوابی دیدم: دو صندلی آوردند، بعد حضرت سیدالشهدا و حضرت عباس هر دو آمدند و نشستند، حضرت عباس دفتری باز کرد. حضرت سیدالشهداء دستور داد اسم این شخص را قلم بزن، به جای اسم او اسم آسید جعفر را بنویس. آیا چه خبر است؟ چه اتفاق افتاد؟ ببینید چه حسابی است. واقعا بهت انگیز است. تا گفتم، حال آسید جعفر منقلب شد. گفت: من دیشب از حرم حضرت امیر بیرون آمدم. این فکر مرا بیچاره کرد که من برای سیدالشهداء گریه زیاد کردم اما کسی را نگریاندم، اجر کسانی که بگریانند در مصیبت آن حضرت در نظر من آمد. روایات، معتبر است: اگر کسی کسی را بگریاند در عزای سیدالشهداء، به قدر بال پشه ای چشم تر بشود، غفر له الذنوب ؛ گناهانی که به قدر کف دریا باشد آمرزیده می شود. این احادیث من را بیچاره کرد.
رفتم در خانه رفقا و این در زدم و آن در را زدم، کتاب مجلسی را پیدا کردم . آمدم در خانه ام و گفتم از امشب شماها جمع بشوید، من برای شما از روی این کتاب مقتل می خوانم، شما هم گریه کنید. من همچو کاری کردم. حالا فکر کنید، همان شب مرحوم سید خواب می بیند که سیدالشهداء دستور داد به ابوالفضل العباس اسم آسید جعفر را در این دفتر بنویس. حالا آن بدبخت چه کرده که همان شب اسم او قلم خورده است. نه ما پرسیدیم و نه هم اگر می پرسیدیم سید می گفت. اما بیانش این چنین بود: من دیدیم اسمی را قلم زدند، به جایش اسم او را نوشتند.
ایام عاشورا این است. سعی کنید اسمتان نوشته بشود. مبادا کاری بشود که اسم قلم بخورد. این ایام قابل درک نیست. عاشورا چه قضیه ای است؟ قضایا سه قسم است: یک قسم هم قابل درک است هم قابل بیان. یک قسم، قابل درک هست اما بیان قاصر است. قسم سوم، قسمی است که نه قابل درک است نه قابل وصف.عاشورا این است.
اول کسی که روضه او را خوانده، ذات قدوس خدا بوده است. او روضه خوان، آدم ابوالبشر مستمع. نُقل مجلس انبیا ذکر اوست. چه کرده ؟ أشهد لقد طیب الله بک التراب وأوضح بک الکتاب وجعلک... عبرة لأولی الألباب.
شیخ صدوق رأس المحدثین در مزار فقیه، من لایحضر، می نویسد: این زیارت اصح زیارات است، لذا من به او اکتفا کردم. زیارتی که صدوق آن هم با روش ابن ولید در اسناد احادیث، این روایت را أصح زیارات بداند، متن آن زیارت این است: أشهد لقد اقشعرت لدمائکم أظلة العرش ... وبکی علیه ما یری وما لا یری. آن کلمه ای که عقل همه فقها را مبهوت می کند، این جمله است: بکی علیه ما یری وما لا یری؛ آنچه دیدنی است بر تو گریه کرد، آنچه هم ندیدنی است بر تو گریه کرد. قضیه عاشورا این است.
إن شاء الله در این سفر عظمت قضیه را و مقام سیدالشهداء را برای مردم تشریح کنید تا مردم عارف بشوند به مقامی کسی که عظمت او به حدی رسید.... ابوحمزه ثمالی که از حواریین زین العابدین است.- دعای ابی حمزه را در ماه رمضان بخوانید، بعد ابوحمزه ثمالی را بشناسید.- او نقل می کند که در ایام حکومت آل مروان، من شبها عازم شدم برای زیارت قبر سیدالشهداء، تا خودم را رساندم به حائر حسینی. تا خواستم نیمه شب وارد حائر بشوم، یکی جلوی من ایستاد، گفت: احدی امشب حق ندارد که قدم در این بقعه بگذارد. من از هیبت او کنار رفتم. باز پاسی از شب گذشت، آمدم، دیدم همان پیدا شد. دست رد به سینه من گذاشت، گفتم: من در حکومت آل مروان آمدم به زیارت آن حضرت، چرا مانع می شوی؟ تو که هستی؟ گفت: ما تو را می شناسیم، تو ابوحمزه ثمالی هستی، از حواریین زین العابدین هستی، اما من از ملائکه موکّل به این قبر هستم، امشب احدی حق ورود در این حرم ندارد. پرسیدم: چه خبر است؟ - شما اهل فضل هستید. بروید فکر کنید، ببینید چه خبر است. اولا: قرآن را بخوانید. موسی را بشناسید. پیغمبر اولوا العزم خدا. ونادیناه من جانب الطور الأیمن و قربناه نجیا... و کلم الله موسی تکلیما. همچو موسایی!!! قضیه این است. گفت امشب این حرم قرُق است برای موسی بن عمران. مدت هاست که موسی حاجتی به درگاه خدا دارد، امشب خدا به او اذن داده است، بیاید کنار این قبر، دعا کند تا حاجتش برآورده بشود. چون امشب این حرم قرق اوست، احدی حق ورود ندارد.
حدیث صحیح السند است: ما من ملک مقرب ولا نبی مرسل، نه ملک مقربی و نه پیغمبر مرسلی. ابراهیم خلیل، موسای کلیم، عیسای مسیح، فقط یک حاجت دارند. و آن حاجت این است که خدا به آنها اذن بدهد، بیایند به زیارت قبر حسین بن علی . چه کرده ؟ این مقام ، عقل هر حکیمی را، فهم هر فقیهی را متحیر می کند. ما من ملک مقرب ولا نبی مرسل الا این که حاجتش فقط این است: خدا اذن بدهد، بیاید به زیارت قبر او. چه کرد؟ کار را به کجا رساند؟
ان شاء الله در این سفر عظمت واقعه عاشورا را برای مردم تشریح کنید، سعی کنید مجالستان مشتمل بر سه امر باشد: تحکیم عقائد؛ تهذیب اخلاق؛ تعلیم احکام. پیغمبر فرمود: إنما العلوم ثلاثة: آیة محکمة، سنة قائمة، فریضة عادلة. آیه محکمه، تحکیم عقاید مردم است. سنت قائمه، تهذیب اخلاق مردم است. فریضه عادله، تعلیم مسائل حلال و حرام است. سعی کنید مجالستان مشتمل بر این سه مطلب باشد.
خلاصه... چه کردند؟!!! کارهایی که بزرگان دین کردند... یک قضیه برایتان نقل کنم:
میرزای شیرازی کسی است که از نظر علمی مرحوم نائینی ترتب را در اصول از او گرفته است، بعد پر و بال داده است، و ریشه این فکر از میرزای شیرازی است. میرزا در اواخر عمرش، عظمتش از جهت تقلید، از جهت درس به حدی بود که فرصت ملاقات با کسی نداشت. یک وقت یک شخصی با لباس های عادی آمد در خانه میرزا ؛ گفت: من می خواهم میرزا را ببینم. خادم گفت: ارکان، اعیان، اشراف، فرصت ملاقات میرزا را ندارند. گفت: شما بروید، بگویید: فلانی دم در است، می خواهد شما را ببیند. آمد نوکر میرزا به میرزا گفت: همچو کسی می گوید: من اینم. میرزا یک مرتبه پریشان شد.- این جور کار کردند برای دین.- لباس هایش را خواست. گفت: بیاید و احدی هم نیاید. خود میرزا حرکت کرد به استقبال. همه متحیرند که این کیست. آورد او را و صدر مجلس نشاند. خودش دو زانو در مقابل او با کمال ادب نشست مدتی؛ ... تا او حرکت کرد رفت.
ارکان شاگردان میرزا مثل محمد تقی شیرازی، آسید محمد فشارکی استاد حاج شید عبدالکریم، همه اینها متحیرند که این کیست . پرسیدند از میرزا که ما همچو رفتاری ما از شما ندیده بودیم. آهی کشید. گفت: من آرزو دارم همه اعمال من برداشته بشود، عملی که این شخص انجام داده است در دفتر من ثبت بشود. متحیر ماندند که او چه کرده است. ارکان تلامذه میرزا پرسیدند: قضیه چیست؟ گفت: این شخص، هم بحث من بود. آن وقتی که با من مباحثه می کرد از من قوی تر بود - این کلام میرزا است!- یک مرتبه ول کرد. رفت به منطقه ای؛ آن منطقه همه سنی بودند، یک شیعه نبود. گفت: اعلان کرد ایها الناس! من آخوند مکتبی هستم، حاضرم بچه هایتان را درس بدهم مجانی.- اینها کار کردند. ما چه کردیم برای این دین؟- این اعلان را کرد. بعد می رفت نان خشکی که مردم دور می ریختند، اینها را جمع می کرد و می خورد و بچه های آن مردم را درس داد. این بچه ها به ثمر رسیدند. تمام آن منطقه همه شیعه شدند. کاری که او کرده، این است. حالا همچو قدمی من و تو برای این دین برداشتیم؟ افسوس که عمر گذشت و کاری نکردیم! خوشا به حال مردمی که فهمیدند. میرزای شیرازی گفت: آرزوی من این است که تمام علم من، عمل من، همه در نامه عمل او، فقط کاری که او کرده، در نامه من ثبت بشود.
شهید اول چه کرد؟ عقل مبهوت است. دروس شهید را بخوان. بیان شهید اول را بخوان. ببین شهید کیست. آن وقت همچو کسی مذاهب پنجگانه را مثل موم داشت، حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، فقه تمام اینها... در دمشق، درس می گفت برای علمای حنابله ،برای علمای حنفیه، شافعیه ، برای جعفریه. بعد عاقبت به زندان افتاد، در زندان لمعه را در هفت روز نوشت. بعد هم سرش را از بدن جدا کردند، بدن را به دار آویختند. اینها برای این مذهب اینجور جان کندند. حالا من و تو ایام شهادت حضرت زهرا، حضرت سیدالشهدا تنبلی می کنیم، به مناطق محروم نمی رویم، ایتام آل محمد همه در شبهات. فردای قیامت آیا شهید اول را اگر بیاورند، به من و تو نشان بدهند، چه خاکی به سر کنیم.
قدر این ایام را بدانید. سعی کنید دفع شبهات، تحکیم عقائد، تهذیب اخلاق، تعلیم احکام، معرفت ائمه مذهب. در هر محلی که رفتید این یادگارها از شما بماند.
اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن صلواتک عليه وعلی آبائه، في هذه الساعة وفي کل ساعة وليا وحافظا وقائدا وناصرا ودليلا وعينا حتی تسکنه أرضک طوعا وتمتعه فيها طويلا.