• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    فاطمۀ زهراعليهاالسلام علّت بقای وحی

    7 November 1992 ۱۱ جمادى الأولى ۱۴۱۳ ۱۶ آبان ۱۳۷۱

    00:00:00

    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم


    فاطمۀ زهراعليهاالسلام علّت بقای وحی
    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم

    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین و اللعن علی اعدائهم الی یوم الدین

    ادای حقّ مصیبت
    مرحوم میرزای شیرازی - أعلی اللّٰه مقامه- یا در منزل خودش، یا در منزل مرحوم حاج شیخ حسنعلی تهرانی بود - تردید از ماست- مرحوم تهرانی که از اعاظم تلامذۀ میرزا بود، در آن مجلس این مقتل را خواند که: «دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَی إبنِ زيادٍ».( ) میرزا از شنیدن این جمله بی تاب شد. مرحوم حاج شیخ خواست جملۀ دوم را بخواند، میرزا داد زد که بگذار حقّ این جمله ادا بشود!
    خلاصه در مجلس میرزای شیرازی، مجلس به جملۀ «دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَی إبنِ زيادٍ» منقضی شد. درجۀ فکر و فهم وقتی ارتقاء پیدا کرد، تلقّی مطالب عوض می‌شود.
    یک مطلب است، امّا این مطلب نسبت به اختلاف دقّت نظر و حدّت فکر دریافت کننده‌ها مختلف می‌شود. میرزا در این جمله چه مطالبی را می‌بیند که دیگران نمی‌بینند؟! قهراً نحوه تلقّی فرق می‌کند.
    دفن شبانه
    ما همه می‌شنویم و شنیده‌ایم که «دُفِنَتْ فَاطِمَةُعليهاالسلام لَيْلاً».( ) این یک جملۀ مختصر است. عامه و خاصه اتفاق دارند بر این که «دُفِنَتْ فَاطِمَةُعليهاالسلام فِی اللَّيْلِ».
    این قضیه یک قضیه‌ای است که اگر مثل میرزای شیرازی تلقّی کند، روشن می‌شود که یعنی چه.
    مطلب چه بود که فاطمۀ زهراعليهاالسلام در وقت وصیّت به امیرالمؤمنینعليه السلام عرض کرد: اگر شما از انجام این وصیت معذورید، این کار را به دیگری وابگذارم. وصیت این است که غسل من باید در شب باشد و کفن من هم در شب باشد و دفن من هم در شب باشد و به احدی هم اعلام نشود.( )
    خلاصۀ کلام این است که اگر این وصیّت بر شما تحمیل است، مطلب قابل گذشت نیست. من این وصیّت را به دیگری وا می‌گذارم. دیگر روشن است که چه شد، محتاج به بیان نیست. حقی ضایع شد که چنین حقی در عالم ضایع نشده و نخواهد شد. شخصیتی محزون شد که در عالم نظیر ندارد، و حزنی که سابقه ندارد و نخواهد داشت.
    خلاصه، فکرهای کوتاه، لایق درک مطلب نیست. وقتی ما می‌توانیم مطلب را درک کنیم که مثل میرزا در مطلب دقت نظر شود.
    حضرت زهراعليهاالسلام محور دعا
    ما این مطالب را نمی‌فهميم، مگر وقتی بفهميم که امامعليه السلام وقتی دستور می‌دهد که اگر خواستی استخاره کنی، بگو: «اَللَّهُمَّ اِنِّي اَسْألُکَ بِفَاطِمَةَ وَ أبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا وَ السِّرِّ المُسْـتَودَعِ فِيهَا»،( ) این‌ چنین بگو، بعد استخاره کن. استخاره چیست؟ طلب خیر از خدا. این چه دعائی است؟ اوّل دعا چیست؟ آخر دعا چیست؟
    محوریّت حضرت فاطمۀ زهراعليهاالسلام
    فاطمۀ زهرا کسی است که جهت محوری دارد، آن هم بین عدّه‌ای که خدا در قرآن دربارۀ آنان چنین فرموده: (فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا.وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبين‏).( ) در چنین قضیه‌ای که همین پنج نفرند و نفر ششمی ندارد و اصلاً به وسیلۀ آنان ابتهال به خدا درست می‌شود، و اصلاً در عالم غیر از این پنج چهره، آبرویی نبود و چهره‌ای نبود که رو به خدا برود. از این پنج نفر یکی محور و مرکز می‌شود و دائره دور این مرکز است.
    در خود این مرکز هم سرّی هست؛ «بِفَاطِمَةَ وَ أبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا وَ السِّرِّ المُسْتَودَعِ فِيهَا» قضیّۀ رفتن به معراج عجائب و از آن درخت میوه خوردن و از آن میوه نطفه درست شدن، برای این نیست که یک زن به وجود بیاید، بلکه برای این است که خزینۀ سرّاللّٰه موجود بشود.
    بالاتر از حدّ درک
    چه حقیقتی بوده؟ ما به قدر عقلمان حرف می‌زنیم، نه به قدر معقول.
    بین درک ما و آن مُدرَک فرق است، حدّ درک بیشتر از این نیست. یعنی ما از این بیشتر نمی‌فهمیم که جسمی بوده است آنچنان تسویه شده، پس این چنین روحی به آن جسم و بدن تعلق گرفته. اما روح چه بود و چه تعلّقی از چه نفسی به چه بدنی بوده؟ این برای ما قابل درک نیست.( )
    علّت بقای وحی
    این عظمت وقتی معلوم می‌شود که ما بفهمیم «ارادة اللّٰه» به این تعلّق گرفته که علت بقای تمام وحی و تفسیر وحیی که بر تمام انبیا از آدم تا به خاتم نازل شده، باید وجود فاطمۀ زهراعليهاالسلام باشد. علت مبقیه اوست. وقتی این دقت را می‌کنیم، می‌بینیم مقامی پیدا می‌شود که در عالم عدیل ندارد!
    غرض از بیان این امور یک مطلب است و آن این است که بدانیم وظیفۀ من و شما در مقابل این مسأله چیست؟ هر کسی وظیفه‌ای دارد. وظیفۀ من و شما تنها گریه و زاری نیست، مطلب دیگری هم است.
    کشف یک راز
    این قضیه‌ای را که الآن می‌گویم، چیزی است که همه بر آن اتّفاق نظر دارند.
    بخاری در کتاب «بدء خلق» و در کتاب «استیذان» و غیر بخاری این قضیه را نقل می‌کنند؛ از نظر سند هم همۀ محدثین و ناقدین بر صحّت روایت اتفاق نظر دارند.
    اصل قضیه به طور اختصار این است: عایشه گفت: تمام زنان پیغمبرصلی الله علیه وآله بودند. فاطمهعليهاالسلام وارد شد. جوری وارد شد که وقتی من نگاه کردم، دیدم راه رفتن، راه رفتن پیغمبر است. - این تعبیرات اوست- آمد و پهلوی پدر نشست. با اینکه تمام زنان پیغمبر بودند، پیغمبر با فاطمه مسارّه کرد و سر به گوش دخترش برد و کلمه‌ای گفت که ما نشنیدیم. «فَبَکَتْ بُکَاءً شَدِيداً»؛ فاطمه با شدّت گریه کرد. بعد پیامبر دوباره سر به گوش فاطمه برد و کلمه‌ای گفت که فاطمه خنده کرد. مجلس که تمام شد، من پرسیدم: چرا بین همۀ ما پیامبر فقط با تو مسارّه کرد و سرّی سخن گفت؟ فرمود: سرّ پدرم را فاش نمی‌کنم. این داستان گذشت تا پیغمبرصلی الله علیه وآله از دنیا رفت. وقتی پیامبر از دنیا رفت، به سراغ فاطمهعليهاالسلام رفتم که آن قضیه چه بود، آن بکاء شدید و آن خندۀ متصل به بکاء چه بود؟ فرمود: حالا می‌گویم. معلوم بود که چرا حالا می‌گوید؛ چون دیگر می‌خواست جان بدهد! چند روزی بیشتر نمانده بود. این وقت، وقت کشف راز بود. گفت: وقتی که نشستم، پیامبرصلی الله علیه وآله سر به گوش من برد و به من فرمود: هر سال جبرئیل یک ‌بار می‌آمد و قرآن را بر من عرضه می‌کرد. امسال دو بار آمد. پرسیدم: مطلب چیست که دو بار آمد؟ فرمود: سال آخر عمر من است. این را به دیگران نگفت و به فرزندش گفت. از این جهت گریه کردم. بعد به من فرمود: «فَاتَّقی اللّٰه وَاصْبِرِي»!
    می‌دانید این کلمه یعنی چه؟ چرا دنبال آن کلمه گفت: صبر کن؟ یک «اصبری» پیغمبرصلی الله علیه وآله به فاطمۀ زهراعليهاالسلام خیلی مطلب است. پیامبرصلی الله علیه وآله دید این گفته ممکن است آن‌قدر اثر بکند که این دختر تحمل نداشته باشد. بعد این کلمه را گفت. گفت: در مقابل این دو صبر کن؛ یکی مرگ من که مرگ آن پدر بر این دختر از ثقل سماوات و ارضین بیشتر بود، و دیگری حادثۀ بعد از مرگ من که مستلزم آن «اصبری» است، و بعد فرمود: آیا راضی نمی‌شوی که در مقابل این دو «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أهْلِ الْجَنَّةِ» باشی؟ در عبارت کتاب بخاری «نِساءِ المُؤمِنِينَ» هم هست. «نِسَاءِ هَذِهِ الأمَّةِ» هم درنصوص آمده است. «سَيِّدَةُ نِسَاءِ أهْلِ الْجَنَّة»، «سَيِّدَةُ نِسَاءِ هَذِهِ الأمَّةِ» است، و بعضی از روایات «سَيِّدَةُ نِسَاءِ المُؤمِنِينَ» آمده است.( )
    در قلّۀ رفیع انسانیّت
    در عالم خلقت، انسانیّت زوج است؛ (مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏).( ) در آن قلّه رفیع انسانیّت، نقطه‌ای که ما فوق آن نقطه‌ای نیست، در یک ناحیه شخص پیغمبر خاتمصلی الله علیه وآله است که به مقام سیادت مطلق رسیده، و در یک طرف دیگر، در نقطۀ مافوق تمام نقاط که مافوق آن نقطه‌ای نیست، فاطمۀ زهراعليهاالسلام است. این موقعیت، موقعیتی است که شخص سومی به آن نرسیده است؛ یعنی دیگر هیچ بشری به این قلّۀ آدمیّت و انسانیّت نرسیده است. در قلّۀ کمال انسانیّت در سلسلۀ‌ رجال یک نفر هست و او شخص خاتمصلی الله علیه وآله است و در سلسلۀ نساء یک نفر است و او شخص فاطمۀ زهراعليهاالسلام است. آن هم چنین انسان و چنین موجودی ناشناخته‌.
    صبری آزموده
    مطلب فوق این است. وقتی ما می‌فهمیم که فاطمۀ زهراعليهاالسلام که بوده که متن زیارت آن حضرت خوانده شود: «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللّٰه الَّذی خَلَقَکِ قَبْلَ اَنْ يَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً»( ) کجا آن زیارت خوانده شود؟ آنجایی که معلوم نیست و مجهول باقی مانده است.
    آیا خدا چه امتحانی نموده است که «وجدها صابرة»؟ آیا آن حبس نفس چه حبس نفسی بود و دنبال او چه مقامی بود؟ چنین کسی از دار دنیا رفت و شب دفن شد و پای جنازۀ او کسی نبود.
    قبر مجهول دختر خاتمصلی الله علیه وآله
    از همه بگذریم. در تمام عالم یک خاتمصلی الله علیه وآله هست، و از خاتمصلی الله علیه وآله هم یک اثر در دنیا مانده، و این یک اثری که از خاتم در دار دنیا مانده، از قبر او برای احدی اثری باقی نمانده! به پروردگار قسم، این مصیبتی است که اصلاً قابل درک و قابل وصف نیست!
    وظیفۀ ما در قبال این مصیبت
    وظیفۀ ما در مقابل این مصیبت چیست؟ وظیفه این است که شما طبقه‌ای که اهل فضل و اهل فکرید، عده‌ای از شما متجاوز از ده یا پانزده سال در درس خارج زانو به زمین زده‌اید، شما دیگر به حدّ نبوغ فکری رسیده‌اید. تنها کار جنبی که مهم است انجام دهید، این است که اهل قلم و اهل زبان، قلم‌ها را به دست بگیرید و زبان‌ها را باز کنید و در مقابل این جنایتی که نظیر آن در عالم دیده نشده و در مقابل این مظلومه‌ای که چنان مظلومی مثل شوهرش و چنین مظلومه‌ای مثل خودش پیدا نشده، پرده از این راز بردارید. چه شد که شب دفن شد؟ چه بود که باید چنین بشود؟ مگر چه اتفاق افتاد؟
    این حادثه، حادثه‌ای نیست که کسی مسلمان باشد و بتواند از او بگذرد، مگر در اسلام او خللی باشد. آیا می‌توان به پیغمبر ایمان آورد و در مقابل (این جنایت چشم بر هم گذاشت) و این جنایت را پشت پرده نهاد؟ این جنایتی است که باید در تمام عوام و خواص محور بحث باشد که آیا چه بود، و چه شد، تا کار به اینجا رسید.؟!
    خدایا! بر ما ببخش که در مقابل ظلم به فاطمۀ زهراعليهاالسلام شریک نباشیم!
    خدایا! بر ما ببخش که در مقابل آن ناله‌ها و اشک‌ها و آه‌ها مسئولیّت نداشته باشیم!
    «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِکَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي ... وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضَافُرِ [بِتَظافُرِ] أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا»؛ ( ) مصیبت این است و وظیفۀ ما هم این است.

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما