• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    لرزیدن اظلّۀ عرش و گریۀ جمیع خلائق

    24 May 1995 ۲۴ ذو الحجّة ۱۴۱۵ ۳ خرداد ۱۳۷۴

    00:00:00

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله رب العالمين وصلی الله علی سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله فى الارضين واللعن علی اعدائهم الى يوم


    لرزیدن اظلّۀ عرش و گریۀ جمیع خلائق
    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله رب العالمين وصلی الله علی سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله فى الارضين واللعن علی اعدائهم الى يوم

    بسم الله الرحمن الرحيم
    الحمد لله رب العالمين وصلی الله علی سيدنا محمد وآله الطاهرين سيما بقية الله فى الارضين واللعن علی اعدائهم الى يوم الدين

    سید الشهدا-علیه السلام- فوق تعریف

    بعضی خواستند به مناسبت عاشورای حسینی-علیه السلام- چند کلمه‌ای صحبت کنیم. اگر توفیق نصیب شما بشود و نظر لطف حضرت ولیّ ‌عصر-عجل الله تعالی فرجه- شامل حالتان گردد، که اسمتان در این دهه در دفتر سید الشهدا-علیه السلام- نوشته شود، به فوزی بس عظیم نائل شده‌اید که فوق آن قابل تصوّر نیست و به وظیفه‌ای بسیار مهم و تکلیفی بی‌اندازه سنگین عمل نموده‌‌اید. و آن تکلیف سنگین این است که باید در ایام محرّم، سیّد الشهدا-علیه السلام- را معرفی کنید و عاشورا را تعریف کنید. مهم این است که باید به برهان فهمیده شود سید الشهدا-علیه السلام- فوق تعریف است و همچنین کار او ماورای مرحلۀ وصف است. این امر مهمی است که باید فهمید.
    جمع حاضر کسانی نیستند که ما برای آنها خطابه بگوییم، بلکه از علما هستند و خودشان اهل تدبّرند، ولی چون مسأله بسیار مهم است و بیش از آن است که ما از عهدۀ تقریر برآییم، ملزمیم که این جمع را به یک پرده از دقّت در کلمات اهل بیت-علیهم السلام- توجّه بدهیم و مهم این است.

    معرفی سید الشهدا-علیه السلام- در زیارت آن حضرت

    امام ابوعبداللّٰه جعفر بن محمد-علیهما السلام- به یونس بن ظبیان دستوری داد که ما آن را به صورت اجمال مطرح می‌کنیم، و لکن شما را با زحماتی که در مطالب علمی کشیده‌اید، به فقه حدیث و به درایت در این روایت شریفه متوجه می‌کنم، که منازل افراد به حسب درایت آنهاست نه بر طبق کثرت روایاتشان.( )
    وقتی یونس به امام-علیه السلام- گفت که من قلبم هنگام یاد ابوعبداللّٰه حسین بن علیّ-علیه السلام- به تپش می‌افتد و این استعداد را از خود نشان داد، امام-علیه السلام- فرمود: سه مرتبه بگو: «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» بعد دستور داد و فرمود: وقتی خواستی به آن حرم بروی با آب فرات غسل کن و لباس های پاکیزه‌ات را بپوش، هنگامی که قصد آنجا را کردی پابرهنه برو، چه آنکه تو در حرمی از حرمهای الهی هستی. بین راه هم فراوان تسبیح، تکبیر، تحمید و تهلیل خدا را بگو و بر محمد و اهل بیت او-علیهم السلام- درود و سلام بفرست.
    مهم اینجاست: بعد که به مقابل وجه آن حضرت-علیه السلام- رسیدی، پشت به قبله و رو به صورت امام-علیه السلام- بایست و بگو: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ»! بعد بگو: «السَّلَامُ عَلَيْكَ‏ يَا قَتِيلَ‏ اللَّهِ‏ وَ ابْنَ قَتِيلِهِ»! بعد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ»! بعد: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَتْرَ اللَّهِ الْمَوْتُورَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرضِ»!
    خوب دقّت کنید! دو نوع سلام است: اول، سلام عام است و بعد سلام خاص.

    منصب اختصاصی سیدالشهدا-علیه السلام-

    یک سلام، سلام عام است و سه سلام بعدی ، سلام خاص. این است که حکمت، معرفت و لباب علم در بیانات ائمۀ دین-علیهم السلام- افتاده مگر خداوند مددی و نظری کند تا عقل بشر بتواند به برقی از آن خورشیدی که در آن کلمات است، برسد.
    سلام اول: «يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ ابْنَ حُجَّتِهِ» این سِمت عام است، در بقیه هم هست. ولی از اینجا به بعد منصب اختصاصی است، اصلاً شریکی برایش نیست، حتّی پدرش. آن منصب چیست؟ «قَتِيلَ‏ اللَّهِ‏ وَ ابْنَ قَتِيلِهِ». در سرتاسر عالم خلقت، بشری پیدا نمی‌شود که از عالم غیب، هم خودش معنون به این عنوان باشد که کشتۀ خداست و هم پدرش کشتۀ خدا باشد. لطافت تعبیر در این است: «السَّلَامُ عَلَيْكَ‏ يَا قَتِيلَ‏ اللَّهِ‏»! آن چیزی که این سلام را اختصاص می‌دهد این است که تو دو سِمَت داری که پدرت هم این دو سِمَت را ندارد؛ تو هم خود قتیل اللّهی و هم پسر قتیل اللّٰه. تـو هم خود ثـار اللّهی و هم پسر ثار اللّٰه . دنبال این مطلب، تو وتر اللّٰه موتوری در سماوات و در ارض.

    مَسکن خون امام حسین-علیه السلام-

    اینجا جای حیرت کمّل است. بعد از این‌که این سه منصب ذکر می‌شود، آن‌وقت بیان امام-علیه السلام- این است که: «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ»او را باید معرفی کنید که کیست چه کرد و که بود. تا مردم بفهمند که این گوهر طاق وجود، هم از جهت وجود منحصر به فرد است، و هم از جهت عمل کلّی منحصر به فرد است. در هر یک از اینها بحث بیش از این جلسات است. خود کلاسی لازم دارد و دقت نظری.
    مهم این است که ابتدا بفهمیم چه شده که خون در خلد ساکن شده است. آنجا جای تجرّد است. روح اگر در خُلد برود، بر طبق اصل است. اگر انقلابی پیدا بشود که روح فوق خلد، و خلد جای خون بشود، این فوق ادراک بشر است. معنای این کلمه این است که حسین بن علی-علیه السلام- به جایی رسیده که حدّ خلد این است که مسکن خون او باشد؛ اما جان او کجاست؟ او را باید جست و جو کرد. «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ». دنبال سکون، اقشعرار است. آن هم چه اقشعراری؟ «وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ»، خون تو در خلد ساکن شد، اما برای خون تو اظلّۀ عرش به لرزه درآمد. اِسناد سکون به خون، اسناد اقشعرار به اظلۀ عرش، غوغایی از بحث دارد و دنبال این دو کلمه: «بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلَائِقِ»( ) است.
    کجایند متفکّرین، کجایند اهل نظر، کجایند آن ادقّاء در فکر که توجّه کنند که امام-علیه السلام- با اینکه جمع محلّی به «أل» آورده، باز بر سر «الخلائق» لفظ «جمیع» را آورده، و سپس این اجمال را تفصیل داده و فرموده تمام سماوات سبع و ارضون سبع و ... بر آن خون گریه کرده اند. حالا خود او کجاست؟ این‌ها همه بحث خون است، و خون چیزی است که در رگ است و آن روحی که به این بدن متعلّق است، بحث آخری دارد.

    لرزیدن اظلّۀ عرش و گریۀ جمیع خلائق

    خون تو وقتی در آنجا ساکن شد، اظلۀ عرش به لرزه در آمد. برای او جمیع خلائق گریستند، دنبال جمیع خلائق، امام-علیه السلام- باز می‌فرماید سماوات، ارضین، اهل سماوات، اهل ارضین، همه گریستند. مهم این است که تأثیر و انقلاب در نقطۀ صعود و در نقطۀ نزول از کجا به کجا رسیده، و آنجا که امام در علم و معرفت برای اهل فقه اکبر، شقّ القمر کرده اینجاست. امام صادق-علیه السلام-، ابا عبد اللّٰه حسین بن علیّ-علیهما السلام- را نه به خودش، بلکه به خونش معرّفی کرده، تا به اهلش بفهماند که اگر خون فوق تعریف است، صاحب خون در چه حدّ و در چه منزلت است.

    انقلاب قوس نزول و صعود

    این خون از قوس صعود تا قوس نزول را منقلب نمود. به «کافی» با نظر تحقیق مراجعه کنید. با این نظر که اشاره کردم. بعد از اجمال، در تفصیلِ علامۀ وجود امام جعفر بن محمد-علیه السلام- این کلمات است که: اهل بهشت برای این خون گریه کردند. اهل جهنّم گریه کردند. پس هم صعود را منقلب کرد و هم نزول را. از نقطۀ صعود اعلی الوجود تا نازل ترین نقطۀ وجود همه در مقابل این خون، خودشان را باختند. چه غوغایی است!؟
    امام-علیه السلام- تنها به این قناعت نکرده است، دنبال آن کلمه‌ای آورده که هر که را خدا روزی کند، باید بفهمد چه خبر است؟ امام-علیه السلام- فرمود: «وَ مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى‏»؛ هر آنچه که دیدنی است و هر آنچه که نادیدنی است، برای خون تو گریه کرد.
    عاشورا چه واقعه‌ای بود؟ قضیه و واقعۀ امام حسین-علیه السلام- این چنین است! وقتی اسم او را می‌برید ادب نموده و دیگر نام آن حضرت را بدون القاب نگویید.

    هزار مرتبه شستن دهان به عطر و گلاب *** هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است

    هر وقت خواستید نام او را ببرید بگویید: سیّدُ الشهدا، امامُ الاولیا، ابو عبد اللّٰه حسین بن علیّ بن ابی‌طالب-علیه السلام-.

    اضافۀ فانی به مفنیّ فیه

    اگر بتوانم به قدر میسور از این کلمه پرده‌ای بردارم. «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ». مطلب باید روی نظام برهان باشد. اینجا جای خطابه نیست.
    اضافه، نکره را به معرفه، منقلب می‌کند. هر نکره‌ای از اضافه، کسب تعریف می‌کند. این خاصیت علمی اضافه است. حالا اگر طرفِ اضافه فوق تعریف شد، اضافه به مافوق تعریف، مضاف را، فوق تعریف می‌کند.
    کلمۀ اولی که گفتم برهانی است، این است که حسین بن علیّ-علیه السلام- فوق تعریف است. برهانش این است: اضافه برهاناً نکره را معرفه می‌کند. آن نکره آنچه را که در آن معرفه است کسب می‌کند. اگر طرف اضافه فوق تعریف شد، مضاف فوق تعریف می‌شود. این خاصیت اصل اضافه است.
    اضافه گاهی اضافۀ فنائی است. اگر اضافه، اضافۀ فانی به مفنی فیه باشد، این‌جا احکام مفنی فیه به فانی تعدّی می‌کند و آثار مفنی فیه روی فانی می‌آید. این اثر اضافۀ فنائی است.

    کشتۀ خدا

    حالا باید ببینیم اضافۀ حسین بن علیّ-علیه السلام- به خدا چه اضافه‌ای است. بعد معلوم شود چرا فرمود: «السَّلَامُ عَلَيْكَ‏ يَا قَتِيلَ‏ اللَّهِ‏ وَ ابْنَ قَتِيلِهِ»؛ ای کشتۀ خدا! آیا این کسی که کشته شده کیست؟
    به دعای علقمه مراجعه کنید. آنجا جمله‌ای است که غوغایی از معارف است. بعد که خدا را به پنج نفر قسم می‌دهد می‌گوید: «بِاسْمِكَ‏ الَّذِي جَعَلْتَهُ عِنْدَهُمْ وَ بِهِ خَصَصْتَهُمْ دُونَ الْعَالَمِينَ»؛( ) به آن اسمی که پیش این پنج نفر است و به این اسم، این عدّه از تمام عالمین جدا شدند. آن خون از اینجا ریشه می‌گیرد.

    حامل اسم اعظم

    خونی که ریخت، از بدنی ریخت که این بدن حامل اسم اعظم خداست. تا چه حدّ تا چه اندازه؟ آن اسم هفتاد و سه حرف دارد. یک حرفش به مقام حضرت «هو» مختص است که لا شریک له در آن حرف. هفتاد و دو حرف دیگر می‌ماند. از این هفتاد و دو حرف، دو حرف را فقط به عیسی-علیه السلام- دادند. احیاء موتی، ابراء اکمه و ابرص، خلق طیر بإذن اللّٰه، همه اثر این دو حرف بود.
    به ابراهیم-علیه السلام- که رسید به هشت حرف رسید. دیگر در ابراهیم-علیه السلام- از هشت حرف تجاوز نکرد. اما تمام هفتاد و دو جزء اسم اعظم، همه در قلب حسین بن علیّ بن ابیطالب-علیه السلام- است.( )

    خونی که ریخته شد

    این خون، حامل چنین گوهری است. اوّل باید دید شخصیت، چه شخصیتی است؟ و خونی که با بدن حامل اسم اعظم، همنشین است، چگونه ریخته شد؟ و مهم این جهت است. خونی که ریخته می‌شود، حساب‌ها دارد. خون، خونِ کیست؟ از چه معرفتی مایه گرفته؟ از چه ملکاتی برخاسته؟ آن خون برای چه ریخته شده؟ کیفیت ریخته شدن این خون چه بوده؟ مهم این است که چه قدر جراحت بر بدن وارد شده؟ دیگر اینها گفتنی و بیان کردنی نیست. فقط مقصد این است که پردۀ «أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ»، کمی کنار برود. این همه زخم بر این بدن! کنار میدان ایستاد، «يَسْتَرِيحُ‏ سَاعَةً». این وضع و حال اوست. در چنین هنگامه‌ای، و در چنین حالی. خستگی تا چه حدّ است؟! علی أیّ حال بشر است. این آزمایش الهی باید در افق بشریت تمام بشود. از کنار بدن ابوالفضل العباس-علیه السلام- آمده، از کنار نعش علی بن الحسین-علیه السلام- آمده، این غوغا را در این میدان به راه انداخته. «فَوَقَفَ يَسْتَرِيحُ‏ سَاعَةً».( ) خوب دقت کنید در چنین هنگامه‌ای، سنگ آمد به جبین خورد، دامن پیراهن را بالا زد تا خون را پاک کند دیگر چه شد؟ آن گفتنی نیست.
    در این نکته دقت کنید: دست‌ها را زیر خون قلبش گرفت، چرا گرفت؟ وجه این دست گرفتن چه بود؟ اگر این خون به زمین می‌ریخت، نه زمینی می‌ماند و نه اهل زمینی! این است معنای «رحمة اللّٰه الواسعة»( ) و «بَابُ‏ نَجَاةِ الْأُمَّةِ».( ) دست‌ها را گرفت، نگذاشت خون بریزد.
    ای جعفر بن محمد-علیهما السلام- شما باید بگویید که این خون چه خونی بود!
    وقتی تیر بر قلب مبارکشان نشست فرمودند: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ»( ) و با دست خون را گرفت و نگاهی به آن نموده و به طرف آسمان پاشید؛ یعنی (إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّب)‏.( ) این قیامت را سرپا کرد. یک قطره از خون به زمین بر نگشت. این خونی است که «سَكَنَ فِي الْخُلْدِ».( )

    خوابی که ابن عباس دید

    احمد بن حنبل، تو در مسندت نوشتی. ابن عبد البر، تو در استیعابت نوشتی. ابن حجر، تو در اصابه‌ات نوشتی. ترمذی، تو در سننت نوشتی. جلال الدین سیوطی، تو در کتب تفسیر و تاریخت نوشتی. بیهقی، تو در تاریخت نوشتی. خطیب بغدادی، تو هم در تاریخت نوشتی. ای ائمه تفسیر، ای ائمه حدیث، شما همه تان نوشتید که ابن عبّاس گفت: پیغمبر-صلی الله علیه وآله- را پریشان و غبار آلود در خواب دیدم. یک شیشه در دستش بود. پرسیدم این چیست؟ فرمود: این خون حسین-علیه السلام- است. جمع کردم به عرش ببرم. ( ) .
    ای احمد بن حنبل! تو فهمیدی یعنی چه؟ تو دانستی این کلمه معنایش چیست؟ این خون را که نه تنها خون حسین-علیه السلام- بلکه خون اصحاب او هم هست به عرش می‌برند. معنای این ‌که این خون را به عرش می‌برند [چیست؟] یعنی من باغبان آدمیت بودم، آمدم باغ را به ثمر رساندم. وقتی گل پیدا شد، گلاب این گل‌ها را جمع کرده و به آنجا می‌برم که: (فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ).( )
    «أَشْهَدُ لَقَدْ طَيَّبَ‏ اللَّهُ‏ بِكَ‏ التُّرَابَ‏ وَ أَوْضَحَ بِكَ الْكِتَابَ».( )

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما