وقتی قرآن شناخته می شود که بحث قرآن در این موضوع فهمیده بشود، این از یک جهت . جهت دوم ، تمام ادیانی که در کره زمین است، باز بحث آنها نسبت به خدا سنجیده بشود، البته این بحث ، بحث عمومی نیست، فقط برای عدهای است که مدت ها کار کردند در اصول ، فقه ؛ چون دامنه بحث بسیار عمیق است. " تعرف الأشیاء بأضدادها " ، نور را وقتی کسی می شناسد که ظلمت را بشناسد، وقتی حیات را درک می کند که موت را درک کند، ما اگر بخواهیم بفهمیم حکمت قرآن چیست ؟ باید بسنجیم، که ضلالت و سفاهت میلیارد مسیحی در دنیا چقدر است، و دستگاه کلیسا با آن تشریفات، در چه گردابی از جهل و از ضلال است.
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین
بسم الله الرحَمن الرحَیم « يس ، وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ ».
بحث ما، منتهی شد به وصف . این جمله مشتمل است بر موصوف و وصف. موصوف قرآن است، و بحث ما در قرآن ، عصارهاش این شد که به حکم برهان، قرآن همانطوری که خدا فرموده است، نور خدا است: « اللّهُ نُورُ السّماواتِ وَ اْلأَرْضِ» ، تجلی آن نور در این کلمات است، «إِنّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ ، في كِتابٍ مَكْنُونٍ ، لا يَمَسّهُ إِلاّ الْمُطَهّرُونَ» و بیان مفسر قرآن هم این است که قرآن "بحرٌ لایدرک قعره" ، دریایی است که قعر این دریا قابل ادراک نیست. حالا مهم این است که این قرآن، موصوف است به حکمت: «وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ». باید دید حکمت چیست؟
حکیم هیئتی دارد و مادهای . هیئت ، هیئت فعیل است، مادّه حکمت است. خود حکمت معرفتش از معضلات است. «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثيرًا» . از بیان خدا ، عظمت حکمت روشن می شود . حکمت را به کسی می دهد که مشیّتش تعلق گرفته باشد . هر کسی حکیم نیست، اهل حکمت نیست. این عناوین جعلیه ، یک حساب دارد، اما واقع امر بسیار دقیق است. «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ». بعد می فرماید : «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ» آن کسی که به او حکمت داده شد ، خیر کثیر به او داده شده است . وقتی خدا وصف کند به کثرت ، باید دید حقیقت حکمت چیست ؟
دقایق قرآن و لطائفی که در قرآن است باید مورد توجه بشود . از یک طرف دنیا! باز باید دید دنیا چقدر است ؟ مرجع خود قرآن است : «زَيّنّا السّماءَ الدّنْيا بِمَصابيحَ» این کهکشان هائی که غوغائی است ! میلیاردها کهکشان ! آن هم مشتمل بر منظومه هائی که فاصله ی تا زمین از بعضی، یک میلیارد سال نوری است ؛ یعنی یک میلیارد سال ، که هر ثانیهای ۵۰ هزار فرسخ باشد، فاصله آن ستاره است تا این زمین . آن وقت این دنیای به این عظمت را می فرماید : « مَتاعُ الدّنْيا قلیل» ؛ همه این کم است، اما به حکمت که می رسد، می فرماید : «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثيرًا» .
حقیقت حکمت باز مرکب است از دو کلمه : یک کلمه ، جنبه علمی ، و یک کلمه جنبه عملی . اما از جنبه علمی : درک حقیقت شیء ، ادراک حقیقت اشیاء ، حکمت است، که وهم و تخیل محو بشود و نور عقل نفوذ کند ، حقیقت کائنات را درک کند. این جنبه علمی حکمت است . جنبه عملی اش این است که آن حقیقت را در حد و موضع خودش قرار بدهد ، آن وقت می شود حکمت.
باز بحث مهمی که اینجاست، این است که حکمت به حسب اختلاف موضوعات مختلف می شود : یک وقت موضوع حکمت ، انسان است، یک وقت موضوع حکمت ، حیوان است؛ به نسبت امتیاز انسان بر حیوان ، حکمت متعلق به انسان، بالنسبة به حکمت متعلق به حیوان افتراق پیدا می کند . حالا اگر موضوع حکمت ، تمام عرصهی خلقت شد، یعنی تمام کائنات...، آنجا چه خبر است ؟ جایی که قلم دیگر می شکند و بیان الکن می شود ، آنجاست که موضوع حکمت ، خداوند حکیم باشد. اگر به این دقایق ما برسیم، آن وقت خواهیم فهمید: « وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ » یعنی چه ؟
نتیجه این شد از این بحث ، که بالاترین مقام ، حکمت است : «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ» ؛ و مهمترین حکمت ، حکمتی است که موضوعش ذات قدوس علیِّ عظیم باشد.
وقتی قرآن شناخته می شود که بحث قرآن در این موضوع فهمیده بشود، این از یک جهت . جهت دوم ، تمام ادیانی که در کره زمین است، باز بحث آنها نسبت به خدا سنجیده بشود، البته این بحث ، بحث عمومی نیست، فقط برای عدهای است که مدت ها کار کردند در اصول ، فقه ؛ چون دامنه بحث بسیار عمیق است. " تعرف الأشیاء بأضدادها " ، نور را وقتی کسی می شناسد که ظلمت را بشناسد، وقتی حیات را درک می کند که موت را درک کند، ما اگر بخواهیم بفهمیم حکمت قرآن چیست ؟ باید بسنجیم، که ضلالت و سفاهت میلیارد مسیحی در دنیا چقدر است، و دستگاه کلیسا با آن تشریفات، در چه گردابی از جهل و از ضلال است.
چون بحث ما در حکمت است، قاعده هم این است: «ادْعُ...» - این نص قرآن است- «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ» لذا بر محکم ترین اساس ، ما حکمت قرآن را باید بفهمیم.
این[اشاره به کتاب در دست] متن انجیلی است که مورد اعتراف تمام مسیحیین عالم است، لذا عین متن باید خوانده بشود، بعد فهمیده بشود، بعد مقایسه بشود ضلالت دنیا با هدایت اسلام و قرآن؛ آن وقت روشن می شود که این کتاب برهان باهر خاتمیتی است که جنّ و انس عاجز هستند مثلش را بیاورند .
انجیل یوحنّا ، باب اول ، آیه اول : "در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزد خدا بود، و کلمه خدا بود". - معنی این جمله این است که عیسی ، در ابتدا کلمه بود و نزد خدا بود و عیسی خود خدا بود- "در ابتدا کلمه بود ، و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود، همان در ابتدا نزد خدا بود، همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت ، در او حیات بود و حیات نور انسان بود و نور در تاریکی می درخشید و تاریکی آن را در نیافت".
بعد رشته بحث منتهی می شود به اینجا ، آنچه مهم است این قسمت است: "و اما به آن کسانی که او را قبول کردند" - یعنی هر کسی عیسی را پذیرفت اما به این جور که عیسی نزد خدا بود و عیسی خدا بود . - "کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند"، - یعنی همه مسیحیها که عقیده به عیسی این چنین دارند، همه اولاد خدایند . آن هم مهم این جهت است : این مسیحی به صرف این که عقیده پیدا کند که عیسی کلمه بود، کلمه نزد خدا بود، کلمه خود خدا بود، این چنین می شود ، همین مسیحی ، منقلب می شود، به چه انقلابی ؟ "و اما به آن کسانی که او را قبول کردند، قدرت داد تا فرزندان خدا گردند یعنی" - مهم این است، اینها را بفهمید ، بعد بفهمید چه دارید و این قرآنی که در دست شماست، چیست ؟ و پاپ با آن هیمنهاش در چه ظلماتی به سر می برد – " قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد، که نه از خون و نه از خواهشجسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولّد یافتند ".
این است تمام ملّت مسیحی در دنیا!!! که ان شاء الله این بحث باید آنچنان استیفا بشود و از تمام دقایق عهد عتیق و جدید ، به حول و قوه خدا ، در این مسجد اعظم ، برقی از قرآن بدرخشد و پاپ با تمام دستگاه مسیحیت در مقابل این نور بیچاره شوند، و دنیا باید بفهمد قرآن چه کتابی است ؟ و دنیا در قبال قرآن در چه ضلال مبینی است ؟