• سایت رسمی دفتر حضرت آيت الله العظمى وحيد خراسانى

    حقیقت حکمت باز مرکب است از دو کلمه : یک کلمه ، جنبه علمی ، و یک کلمه جنبه عملی . اما از جنبه علمی : درک حقیقت شیء ، ادراک حقیقت اشیاء ، حکمت است، که وهم و تخیل محو بشود و نور عقل نفوذ کند ، حقیقت کائنات را درک کند. این جنبه علمی حکمت است . جنبه عملی اش این است که آن حقیقت را در حد و موضع خودش قرار بدهد ، آن وقت می شود حکمت.
    وقتی قرآن شناخته می شود که بحث قرآن در این موضوع فهمیده بشود، این از یک جهت . جهت دوم ، تمام ادیانی که در کره زمین است، باز بحث آنها نسبت به خدا سنجیده بشود، البته این بحث ، بحث عمومی نیست، فقط برای عده‌ای است که مدت ها کار کردند در اصول ، فقه ؛ چون دامنه بحث بسیار عمیق است. " تعرف الأشیاء بأضدادها " ، نور را وقتی کسی می شناسد که ظلمت را بشناسد، وقتی حیات را درک می کند که موت را درک کند، ما اگر بخواهیم بفهمیم حکمت قرآن چیست ؟ باید بسنجیم، که ضلالت و سفاهت میلیارد مسیحی در دنیا چقدر است، و دستگاه کلیسا با آن تشریفات، در چه گردابی از جهل و از ضلال است.


    تفسیر سوره یس - جلسه شصت و چهارم
    حقیقت حکمت باز مرکب است از دو کلمه : یک کلمه ، جنبه علمی ، و یک کلمه جنبه عملی . اما از جنبه علمی : درک حقیقت شیء ، ادراک حقیقت اشیاء ، حکمت است، که وهم و تخیل محو بشود و نور عقل نفوذ کند ، حقیقت کائنات را درک کند. این جنبه علمی حکمت است . جنبه عملی اش این است که آن حقیقت را در حد و موضع خودش قرار بدهد ، آن وقت می شود حکمت.
    وقتی قرآن شناخته می شود که بحث قرآن در این موضوع فهمیده بشود، این از یک جهت . جهت دوم ، تمام ادیانی که در کره زمین است، باز بحث آنها نسبت به خدا سنجیده بشود، البته این بحث ، بحث عمومی نیست، فقط برای عده‌ای است که مدت ها کار کردند در اصول ، فقه ؛ چون دامنه بحث بسیار عمیق است. " تعرف الأشیاء بأضدادها " ، نور را وقتی کسی می شناسد که ظلمت را بشناسد، وقتی حیات را درک می کند که موت را درک کند، ما اگر بخواهیم بفهمیم حکمت قرآن چیست ؟ باید بسنجیم، که ضلالت و سفاهت میلیارد مسیحی در دنیا چقدر است، و دستگاه کلیسا با آن تشریفات، در چه گردابی از جهل و از ضلال است.

    بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم
    الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین

    بسم الله الرحَمن الرحَیم « يس ، وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ ».
    بحث ما، منتهی شد به وصف . این جمله مشتمل است بر موصوف و وصف. موصوف قرآن است، و بحث ما در قرآن ، عصاره‌اش این شد که به حکم برهان، قرآن همانطوری که خدا فرموده است، نور خدا است: « اللّهُ نُورُ السّماواتِ وَ اْلأَرْضِ» ، تجلی آن نور در این کلمات است، «إِنّهُ لَقُرْآنٌ كَريمٌ ، في كِتابٍ مَكْنُونٍ ، لا يَمَسّهُ إِلاّ الْمُطَهّرُونَ» و بیان مفسر قرآن هم این است که قرآن "بحرٌ لایدرک قعره" ، دریایی است که قعر این دریا قابل ادراک نیست. حالا مهم این است که این قرآن، موصوف است به حکمت: «وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ». باید دید حکمت چیست؟
    حکیم هیئتی دارد و ماده‌ای . هیئت ، هیئت فعیل است، مادّه حکمت است. خود حکمت معرفتش از معضلات است. «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثيرًا» . از بیان خدا ، عظمت حکمت روشن می شود . حکمت را به کسی می دهد که مشیّتش تعلق گرفته باشد . هر کسی حکیم نیست، اهل حکمت نیست. این عناوین جعلیه ، یک حساب دارد، اما واقع امر بسیار دقیق است. «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ». بعد می فرماید : «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ» آن کسی که به او حکمت داده شد ، خیر کثیر به او داده شده است . وقتی خدا وصف کند به کثرت ، باید دید حقیقت حکمت چیست ؟
    دقایق قرآن و لطائفی که در قرآن است باید مورد توجه بشود . از یک طرف دنیا! باز باید دید دنیا چقدر است ؟ مرجع خود قرآن است : «زَيّنّا السّماءَ الدّنْيا بِمَصابيحَ» این کهکشان هائی که غوغائی است ! میلیاردها کهکشان ! آن هم مشتمل بر منظومه هائی که فاصله ی تا زمین از بعضی، یک میلیارد سال نوری است ؛ یعنی یک میلیارد سال ، که هر ثانیه‌ای ۵۰ هزار فرسخ باشد، فاصله آن ستاره است تا این زمین . آن وقت این دنیای به این عظمت را می فرماید : « مَتاعُ الدّنْيا قلیل» ؛ همه این کم است، اما به حکمت که می رسد، می فرماید : «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثيرًا» .
    حقیقت حکمت باز مرکب است از دو کلمه : یک کلمه ، جنبه علمی ، و یک کلمه جنبه عملی . اما از جنبه علمی : درک حقیقت شیء ، ادراک حقیقت اشیاء ، حکمت است، که وهم و تخیل محو بشود و نور عقل نفوذ کند ، حقیقت کائنات را درک کند. این جنبه علمی حکمت است . جنبه عملی اش این است که آن حقیقت را در حد و موضع خودش قرار بدهد ، آن وقت می شود حکمت.
    باز بحث مهمی که اینجاست، این است که حکمت به حسب اختلاف موضوعات مختلف می شود : یک وقت موضوع حکمت ، انسان است، یک وقت موضوع حکمت ، حیوان است؛ به نسبت امتیاز انسان بر حیوان ، حکمت متعلق به انسان، بالنسبة به حکمت متعلق به حیوان افتراق پیدا می کند . حالا اگر موضوع حکمت ، تمام عرصه‌ی خلقت شد، یعنی تمام کائنات...، آنجا چه خبر است ؟ جایی که قلم دیگر می شکند و بیان الکن می شود ، آنجاست که موضوع حکمت ، خداوند حکیم باشد. اگر به این دقایق ما برسیم، آن وقت خواهیم فهمید: « وَ الْقُرْآنِ الْحَكيمِ » یعنی چه ؟‍
    نتیجه این شد از این بحث ، که بالاترین مقام ، حکمت است : «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ» ؛ و مهمترین حکمت ، حکمتی است که موضوعش ذات قدوس علیِّ عظیم باشد.
    وقتی قرآن شناخته می شود که بحث قرآن در این موضوع فهمیده بشود، این از یک جهت . جهت دوم ، تمام ادیانی که در کره زمین است، باز بحث آنها نسبت به خدا سنجیده بشود، البته این بحث ، بحث عمومی نیست، فقط برای عده‌ای است که مدت ها کار کردند در اصول ، فقه ؛ چون دامنه بحث بسیار عمیق است. " تعرف الأشیاء بأضدادها " ، نور را وقتی کسی می شناسد که ظلمت را بشناسد، وقتی حیات را درک می کند که موت را درک کند، ما اگر بخواهیم بفهمیم حکمت قرآن چیست ؟ باید بسنجیم، که ضلالت و سفاهت میلیارد مسیحی در دنیا چقدر است، و دستگاه کلیسا با آن تشریفات، در چه گردابی از جهل و از ضلال است.
    چون بحث ما در حکمت است، قاعده هم این است: «ادْعُ...» - این نص قرآن است- «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ» لذا بر محکم ترین اساس ، ما حکمت قرآن را باید بفهمیم.
    این[اشاره به کتاب در دست] متن انجیلی است که مورد اعتراف تمام مسیحیین عالم است، لذا عین متن باید خوانده بشود، بعد فهمیده بشود، بعد مقایسه بشود ضلالت دنیا با هدایت اسلام و قرآن؛ آن وقت روشن می شود که این کتاب برهان باهر خاتمیتی است که جنّ و انس عاجز هستند مثلش را بیاورند .
    انجیل یوحنّا ، باب اول ، آیه اول : "در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزد خدا بود، و کلمه خدا بود". - معنی این جمله این است که عیسی ، در ابتدا کلمه بود و نزد خدا بود و عیسی خود خدا بود- "در ابتدا کلمه بود ، و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود، همان در ابتدا نزد خدا بود، همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت ، در او حیات بود و حیات نور انسان بود و نور در تاریکی می درخشید و تاریکی آن را در نیافت".
    بعد رشته بحث منتهی می شود به اینجا ، آنچه مهم است این قسمت است: "و اما به آن کسانی که او را قبول کردند" - یعنی هر کسی عیسی را پذیرفت اما به این جور که عیسی نزد خدا بود و عیسی خدا بود . - "کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند"، - یعنی همه مسیحی‌ها که عقیده به عیسی این چنین دارند، همه اولاد خدایند . آن هم مهم این جهت است : این مسیحی به صرف این که عقیده پیدا کند که عیسی کلمه بود، کلمه نزد خدا بود، کلمه خود خدا بود، این چنین می شود ، همین مسیحی ، منقلب می شود، به چه انقلابی ؟ "و اما به آن کسانی که او را قبول کردند، قدرت داد تا فرزندان خدا گردند یعنی" - مهم این است، اینها را بفهمید ، بعد بفهمید چه دارید و این قرآنی که در دست شماست، چیست ؟ و پاپ با آن هیمنه‌اش در چه ظلماتی به سر می برد – " قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد، که نه از خون و نه از خواهشجسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولّد یافتند ".
    این است تمام ملّت مسیحی در دنیا!!! که ان شاء الله این بحث باید آنچنان استیفا بشود و از تمام دقایق عهد عتیق و جدید ، به حول و قوه خدا ، در این مسجد اعظم ، برقی از قرآن بدرخشد و پاپ با تمام دستگاه مسیحیت در مقابل این نور بیچاره شوند، و دنیا باید بفهمد قرآن چه کتابی است ؟ و دنیا در قبال قرآن در چه ضلال مبینی است ؟

    در خواست شما با موفقیت ثبت شد

    OK
  • صفحه نخست
  • اخبار
  • صوتی و تصویری
  • بیانات
  • بیانات برگزیده
  • مراسم دفتر
  • درس ها
  • تفسیر قرآن کریم
  • احکام شرعی
  • مسائل شرعی
  • سؤالات شرعی
  • ارسال استفتاء
  • ارشادات
  • نکته ها و حکایت ها
  • رهنمود ها و توصیه ها
  • اعتقادی و اخلاقی
  • آثار و تألیفات
  • کتاب ها
  • اشعار معظم له
  • زندگینامه
  • ارتباط با ما
  • دفتر مرجعیت
  • تماس با ما