باید روشن بشود که
در بقیع چه کسانی خوابیده اند
و این غفلتی که برای ماست،
مگر به برکت ذکر این شخصیت کبری و آیت عظمی رفع بشود.
الحمد لله ربّ العالمین، وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین واللعن علی اعدائهم الی یوم الدین.
چون امشب شب شهادت باقر علوم النبیّین است،
باید روشن بشود که
در بقیع چه کسانی خوابیده اند
و این غفلتی که برای ماست،
مگر به برکت ذکر این شخصیت کبری و آیت عظمی رفع بشود.
صدوق هم در علل، و هم درعیون،
این روایت را نقل می کند از امام ششم:
اذا حجّ احدکم فلیختم بزیارتنا
بعد این حکم را معلل فرمود.
فقه حدیث و درایت روایت مهم است.
هر زمانی که احدی از شما حج کند
فلیختم بزیارتنا.
امام اگر در جمله ای تأکید آورد
باید اهل دقت به آن امر مهمی که
در آن جمله نهفته است، توجه کنند.
لام تأکید، لام امر، (فلیختم)
لام، قضیه، قضیه امر است،
اما تفریع این امر بر حج.
نتیجه این می شود:
آن بدون این فرعِ مؤکدِ به این امر تمام نیست،
ختام حج زیارت ائمه بقیع است،
از اینجا باید فهمید که در بقیع چه خبر است؟
اذا حجّ احدکم فلیختم بزیارتنا
بعد علت با لام تأکید این است:
به علت اینکه زیارت ما کمال حجّ بیت خدا است،
مدلول حدیث این می شود که
حج، بدون بقیع و سرسپردن در مقابل آن چهار مرقد،
ناقص است
و ناقص هرگز به ثمر نمی رسد،
آنچه مثمر است متمم امر است.
لانّ زیارتنا من کمال الحجّ،
زیارت این چهار نفر جزء اخیرِ علت تامه ی حجّی است که
اصلا درک عظمت حج برای هر کسی میسّر نیست.
این روایت که الان نقل می کنم
روایتی است صحیح السند از شیخ طوسی،
تا صفوان و ابن ابی عمیر، تا منتهی می شود به معاویة بن عمار
و معاویة بن عمار از جعفر بن محمد
آن حضرت از آبائش تا رسول الله.
حدیث علاوه بر صحت سند
مشتمل است بر دو شخصیت از کسانی که
اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصحّ عنهم که
یکی صفوان است و یکی ابن ابی عمیر.
روایتی که حضرت از پدرانش نقل کرد
اهمیت موضوع را بیان می کند:
مردی آمد نزد رسول خدا، گفت:
یا رسول الله من آماده حج شدم
و حج از من فوت شد،
و کسی هستم متموّل، صاحب اموال زیاد،
آمده ام، بپرسم چه کنم که
جبران این ما فات بشود؟
خوب همه دقت کنید،
همچو روایتی با همچو سندی
با همچو مضمونی،
بعد که این سؤال را کرد، خاتم النبیّین فرمود:
به این کوه نگاه کن،
نگاه کرد به کوه ابی قبیس و فرمود:
اگر این کوه طلای احمر باشد،
و همه را فی سبیل الله انفاق کنی،
به پایه ی یک حج نمی رسد.
این بیان رسول، حاکی از مطالبی است.
انفاق فی سبیل الله به قدری مهم است که
[در]متن قرآن است:
کسانی که انفاق می کنند اموالشان را فی سبیل الله
کمثل حبة انبتت سبع سنابل، در هر سنبله ای باز صد حبه،
درعین حال جبل ابی قبیس طلای احمر بشود و
همچو انفاقی بشود، خلأ حج را پر نمی کند.
بعد که حدیث با تفصیلش تمام شد، فرمود:
انـّی لک، کجا برای تو میسر است که
با عمل دیگری به حج بیت برسی؟
آن وقت آنچه محیّر العقول است این است که
این حج به این عظمت در حدّ اقتضا است اما
هر علتی تا به تمام نرسد معلول محقق شدنی نیست،
هر مؤثری تا به کمال نرسد، اثر پیدا شدنی نیست.
جزء اخیر علت تامه ای که مقتضی یعنی
این حج به این عظمت را تمام می کند
و این شجره طیبه را به ثمر می رساند،
آن جزء اخیر در بقیع خوابیده،
عظمت آن زمین اینچنین است.
عقلها اسیر چشمها نباید بشود،
مردم وقتی به آستانه امامی می روند،
از کجا کفشها را درمی آورند و می روند،
کمال بی شرمی است در همچو سرزمینی که
چهار نفر[در آن] خوابیده اند که
هر یکی شان استوانه ی عالم کون است،
چهار نفر[اند] ارکان البلاد
ابواب الایمان
امناء الرحمان
شهداء دار الفناء
شفعاء دار البقاء
خزنه ی خزّان الله
خزّانِ خزنة الله
خزینه داران خزینه های خدا، این چهار نفرند
حمله عرش علم خدا، این چهار نفرند
این است که زیارت این چهار نفر کمال حج و تمام بیت است
و آن خانه با آن عظمت، که
جعله سبحانه للاسلام علـَما
وللعائذین حرَما،
فرض حجّه
واوجب حقه
وکتب علیکم وفادته
باید به زیارت این چهار نفر به حدّ تمام و کمال برسد.
کلینی در کافی، شیخ الطائفة در تهذیب،
شیخ المحدثین صدوق در من لا یحضر
ابن قولویه در مزار،
[این ]ارکان اربعه حدیث، این حدیث را نقل کرده اند.
شرح حدیث ان شاء الله برای وقت دیگری،
فرمود [رسول خدا] به فرزندش امام حسن...
عصاره این حدیث را من جمله ای را به طور مختصر نقل می کنم،
این اول شخصیتی است که آنجا خوابیده، فرمود به فرزندش.
این جمله را خوب دقت کنید:
کسی که تو را زیارت کند...
اصلا عبارت خاتم، کمرشکن است
کسی که تو را زیارت کند، کان حقاً علیّ
تعبیر این است که حق است بر من... .
آن کسی که تمام عالم امکان، تمام پیغمبران، همه زیر بار حق او اند،
این جمله را فرموده:
کسی که تو را زیارت کند من گرفتار حق اویم.
حسن بن علی این است.
این اولین کسی است که آنجا قبرش زیارت می شود
آن وقت معلوم می شود چرا کمال الحجّ است؟
فرمود: کان حقاً علیّ. بر من حق است،
چیست این حق؟
حق این است که روز قیامت من خودم او را زیارت کنم،
این است بقیع.
زوّار آنجا مزور خاتم النبیین اند
کسی که آنجا به زیارت برود،
عقل کلّ در محشر به زیارتش می رود،
بعد هم تخلیص می کنم او را.
این جمله عجیب است.
خلاص عبارت از این است:
فلز مغشوش را می گذارند در خلاص
آنجا غشّ را می گیرند
وقتی شد طلای ناب، از خلاص درآمده است
بعد که فرمود حقّ است بر من او را زیارت کنم، فرمود:
روز قیامت او را اینچنین از گناهانش پاکیزه می کنم،
از خلاص درش می آورم،
آن وقت می فرستمش به جایی که
فرستاده او روشن نیست مقامش چیست؟
[در]آنجا شخصیت دومی که خوابیده،
صاحب زبور آل محمد است.
او کسی است که روز قیامت خدا او را به لقب (زین العابدین) خطاب می کند
آن کسی که آنجا خوابیده که امشب، شب شهادت اوست،
او کسی است که خاتم انبیاء درباره او جمله ای فرمود
که خود این جمله برای اهلش بس است:
اسمه اسمی، و شمائله شمائلی
باقر العلوم این است.
آنجا شماها که اهل علم اید، اهل معرفت اید،
این درسها اثرش این است که
عرفان پیدا کنید به خدا
راه خدا فقط این چهارده نفرند
و از این عده، نه کم می شود، نه زیاد.مهم این است.
منتها کجاست معرفتی؟
ممکن است آنهایی که آنجا[در بقیع] ایستاده اند،
بگویند به شما حاجی ها، که
اگر کفشها را دربیاورید
با حفظ الصحة منافی است،
ممکن است بگویند، اما جواب آنها این است که
خود آنها خواستند نور خدا را خاموش کنند
ولی خدا نخواست.
نبیره امام پنجم قبرش کشف شد،
همه قدرت حکومت آنجا متمرکز شد که
این آفتاب را پشت ابر نگه بدارد،
ولی از آنجا که خدا خواست، منکشف شد
و خبرش به همه جا رسید،
بعد از [گذشت]هزار و خورده ای[سال] قبر نبیره امام پنجم،
آن هم فرزند غیر معصوم از معصوم،
وقتی قبر باز شد، بوی عطر، مشامها را بیچاره کرد
بدن مثل گل شکفته،
آنجا همه عوامل طبیعت خنثی می شود،
منتها کجاست معرفت؟
این مطلبی است که همین چند سال پیش اتفاق افتاد.
این فقیه متبحر، آیت الله بروجردی، که اینجا خوابیده،
این مرد، در اواخر عمرش با آن سن پیری، مطالعه می کرد دقیق ترین خطوط را.
بعد قصه خودش را نقل کرد، گفت:
چشم من به یک دردی مبتلا شد،
معالجه هر چه کردم اثر نکرد،
رفتم برای تشرف به عتبات،
به بصره که رسیدم، سوار قطار شدم،
در آنجایی که من سوار بودم،
این زوار پیاده، که قاصد زیارت سیدالشهداء بودند، سوار شدند،
یکی از اینها خوابیده بود،
من از آن گـِل بین انگشتهای پای این شخص، یک کمی برداشتم،
به هر دو چشم مجروحم مالیدم،
به مجرد اینکه آن گـِل را مالیدم،
درد برطرف شد و تا این سال محتاج به عینک نشدم،
این معرفت این فقیه متبحّر است.
اگر آنها این معرفت را ندارند که
بفهمند گـِل پای زوّار قبر این خاندان، گـِل پای زوّار قبرشان
می شود شفای درد بی درمان،
آن وقت پای برهنه به بقیع بروی با حفظ الصحة مخالف است؟
اگر معرفت مثل این فحل علم را هم نداری،
جوراب را پا کن، اما کفشها را دربیار،
آنجا می دانی چه خبر است؟
آنجا جائی است که (ذلک و من یعظم شعائر الله)
آن قدرِ متیقن از شعائر الهیّه آن چهار قبر است،
تعظیم آن چهار قبر، علامت تقوای دل است،
آنها که پا برهنه اند در بقیع
تقوای دلشان در عملشان مجسّم است.
اهل علم، مردم غافل را از خواب غفلت بیدار کنند،
حرمت بقیع را نگه دارند،
به آن قبرهای خراب شده نگاه نکنند،
باید همه پا برهنه آنجا بروند تا
به کوریِِ چشم آنها که این قبور را خواستند از میان ببرند،
روشن بشود که عظمت در حدّی است که
سر از پا در این حرم شناخته نمی شود.
ای امام پنجم، ای آنکه در آن قبر خراب آرمیده ای،
تو همان کسی هستی که مثل عقل کلّ، ختم رسل،
به جابر بن عبدالله انصاری فرمود:
سلام مرا به آن کسی برسان که می شکافد علوم نبیّین را.
خوب دقت کنید اهل نظر.
(النبیّین) جمع محلـّی به (ال) است.
علوم نبیّین چه خبراست؟
قرآن را بخوانید:
و اذ قال ربّک للملائکة
انی جاعل فی الارض خلیفة
قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها
ویسفک الدّماء
ونحن نسبح بحمدک
ونقدّس لک. قال:
انـّی اعلم ما لا تعلمون
وعلـّم آدم الاسماء کلـّها
این علم یک نفر است، این علم یک نبی است:
و علـّم آدم الاسماء کلـّها
حالا در سینه نوح چه خبر است؟
در قلب موسی بن عمران با آن آیات تسع چه خبر است؟
در روح عیسی بن مریم با اسم اعظم
و ابراء اکمه و ابرص
و احیاء موتی باز چه خبر است؟
بعد در اقیانوس بی پایان قلب عقل کلّ چه خبر است؟
مهم این است که سنی و شیعه اََعلامشان همه نقل کردند:
آن کسی که همه این علوم را می شکافد
محمد بن علی الباقر است.
این منصب اوست، مقام اوست. همه علوم نبیّین را.
بعد که[جابر] سلام پیغمبر را رساند، [امام]نگاهی کرد و فرمود:
ای جابر، وصیتت را بکن، وصیت بکن.
پرسید: چه خبر است؟
خواست بفهماند تو مانده بودی فقط برای اینکه
آن سلام را به من برسانی.
بعد فرمود: والله، والله،
آنچه بوده و آنچه خواهد بود الی یوم القیامة
علمش نزد من است.
این آن کسی است که در بقیع خوابیده.
ابو بصیر در کوفه بود،
آنجا به یک زنی قرآن یاد می داد،
با آن زن مزاح کرد.
روزگاری گذشت، بار سفر بست.
به مدینه آمد، تا [بر امام]وارد شد،
چشمش که به ابی بصیر افتاد، فرمود:
در آن خانه در کوفه به آن زن چه گفتی؟
ابو بصیر گفت: از خجالت صورتم را پوشاندم.
فرمود: دیگه برنگردی.
آن کسی که در مدینه است،
در خلوت کوفه، بین او و آن زن یک مزاح می گذرد،
از نظر او پنهان نیست. چنین کسی در بقیع خوابیده است.
خلاصه ی کلام، هر کس که به آنجا رفت باید بفهمد:
فاخلع نعلیک
انـّک بالواد المقدس طوی.