آنچه گفته شد: [که شما خدام حضرت زهرا سلام الله علیها هستید... ]، اما از من غیر از قصور و تقصیر هیچ نیست. ما کاری نکردیم، اما شما یا باید از پدرتان تشکر کنید، یا از مادرتان، یا یک سابقه حُسنائی و عمل صالحی داشتید که به این توفیق رسیدید. در بین این کلمات گفتند: اینها خدّام و نوکران حضرت زهرا هستند، این کلمه کلمه ای است بهت انگیز.
قطب الدین راوندی از اعلام علما و فقها و محدثین متقدمین، او این روایت را نقل می کند، که امّ ایمن بعد از شهادت حضرت زهرا، قسم خورد که در مدینه نمی ماند. سر به بیابان گذاشت. [قضیه]چه بوده؟ چه شده؟ [حضرت زهرا]چه کسی بوده؟ او[ام ایمن] می داند. "حلفت" قسم خورد که در مدینه نماند. رفت به صحرا، در آن بیابان عربستان تشنه شد، به حد مرگ رسید، یک جمله گفت، گفت: "یا رب انا خادمة فاطمة"، من خدمتگزار فاطمه ام. تا این جمله را گفت: از عطش کشته می شوم، دلوی از آسمان سرازیر شد، شربتی نوشید. این مهم است، شرح این کلمات مفصل است.[از آن] شربتی نوشید [که] هفت سال نه طعامی، نه شرابی، نه آب، نه نان، نه غذا، نه آب، به این بدن دیگر نرسید[و احتیاج نداشت]. یعنی چه؟ یک کلمه گفت من خادمه فاطمه ام - خدمت مقبوله این است- در این نشئه جوابش دادند، آن هم آب از کجا بود؟ کسی خبر ندارد، منقلب کرد این بدن مادی را، نوامیس طبیعت را خنثی کرد. خدمت او اکسیری است که هر فلزی را منقلب می کند.
اسم، علامت مسمّی است. اسماء ما اسماء زمینی است. یک عده اسمهاست آسمانی است، اما آنی که محیّر العقول است این است: "لفاطمة تسعة أسماء" او ۹ اسم دارد، اما این ۹ اسم نه زمینی است، نه آسمانی. کسی که اسمش این است، خودش چیست؟ آن وقت این اسمها چیست؟ هیچ مقامی بالاتر تصور نمی شود از مقام عند اللهی. عندیّت عزیز مقتدر. "عند ملیک مقتدر" آسمان دیگر آنجا محو است، عرش و کرسی و لوح و قلم نابود است، مقام عندیّت است. روایت این است: فاطمه ۹ اسم دارد من عند الله. اگر اسم او عند الربّ است، خود او چیست؟
شیخ المحدثین صدوق نقل می کند از جابر، سؤال کرد از امام ششم: چرا فاطمة الزهراء، زهرا نامیده شد؟ فاطمه چه شده توأم با کلمه زهرا شده؟
ما حدیثی داریم، فقه حدیثی. روایتی داریم، درایت روایتی. روایت یک باب است، درایت روایت باب دیگر است. حدیث بابی است، فقه الحدیث بابی. اشارات و لطائف و حقائقی که در کلمات اهل بیت است، اینها در دسترس هر کسی نیست.
پرسید: چرا زهرا نامیده شده؟ جوابی که در این روایت است - من مختصر می گویم، شرحش یک کتاب است - فرمود: سرّ لقب زهرا... ، در سرّ لقب زهرا بیان امام، قریب به این مضمون است که از نور عظمت خدا خلق شد،... از نور عظمت. این درخشندگی منشأش این است، وقتی خدا او را از نور عظمت خودش آفرید، " اشرقت" تابید بر سماوات و ارض. باطن همچو باطنی است، روح، جوهره انیّت از نور عظمت است. بعد که اشرقت... . میدان اشراق - عجب این است - دائره اشراق، دائره نور آفتاب با این عظمت فقط منظومه شمسی است. هر یک از این شموس دائره ای برای اشراق دارد. او چه خورشیدی بود که دائره اشراقش تمام سماوات و ارضین را نور باران کرد. ملائکه ای که امیرالمؤمنین در وصف آنها می فرماید: "من ملائکة اسکنتهم سماواتک ورفعتهم عن ارضک هم اعلم خلقک بک "، [بعد که اشرقت] همچو ملائکه ای "خرّت الملائکة ساجدین" تمام یکسر به سجده افتادند، گفتند: بارالها این چه نوری بود؟ جواب عجیب است. این نوری بود که "خلقته من عظمتی" او را از عظمت خودم آفریدم. این مبدأ خلقت[او]. بعد فرمود: "اخرجه" این نور را خارج می کنم از نبی ای از انبیاء خودم، که فضّـلته علی جمیع انبیاء. نوری که از عظمت [او]است ریشه خلقتش، بعد در آن مقام، در مرتبه و مقام عندیّت ملیک مقتدر است، بعد التنزل در عالم طبیعت، ظرف وجودی او صلب اشرف انبیا است. همه اینها دقائقی دارد، ظرف وجودی او صلب اشرف انبیا و مرسلین باید باشد، غیر از این نمی شود. کفو او، بعد کیست؟ آن کسی که اگر نبود آدم و من دونه کفو او نبود. آنچه مهم است این کلمه است: این همان نوری است که در صلب او قرار می دهم و از این نور همه خلفاء خودم را به وجود می آورم. آن خلفائی که بعد از انقضاء وحی من، آنها هر یک خلیفة الله در عالم امکان هستند، از حلم حسنی، شجاعت حسینیه، عبادت سجادیه، مآثر باقریه، آثار جعفریه، علوم کاظمیه، حجج رضویه، جود تَقََوی، نقاوت نقویه، هیبت عسکریه، غیبت الهیه، همه مستخرج از این نور است. این است سرّ اینکه فاطمه شده زهراء.
گوهر همچو گوهری بود، دیگر نمی شود گفت. یک کلمه برای کسی که بفهمد بس است، آن کلمه این است:
امیرالمؤمنین که بود؟ علی بن ابی طالب چه کسی بود؟ آن کسی که جبرئیل بین زمین و آسمان گفت: لا فتی الاّ علی. آن کسی که یک ضربتش،- یک ضربت [که] به اتفاق عامه و خاصه، آنهائی که اهل درک هستند-، یک ضربت او "افضل من عبادة الثقلین"، همچو کسی لیلة المبیت به جای پیغمبر خوابید که همه ملکوت را متحیّر کرد "و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاة الله"، در غزوه احد کاری کرد که انبیا و مرسلین متحیّر شدند، بدنش سوراخ سوراخ شد، که فتیله می گذاشتند در این جراحات از این طرف، از این طرف بیرون می آوردند، پیغمبر اشک می ریخت، او خنده می کرد،[و] می گفت: یا رسول الله به رضای خدا هست؟ همچو کسی کنار بدن او گفت: ای کاش علی مرده بود، "نفسی علی زفراتها محبوسة ـ یا لیتها خرجت مع الزفرات" او شناخت چه گوهری بود؟ چگونه زندگی کرد؟ چگونه از دنیا رفت؟ اصلا ً عقل مبهوت است.
این قضیه ای است...، خوب دقت کنید، ببینید چه منصبی نصیبتان شده، کاری کنید که اسمتان قلم نخورد. اعیان علماء عامه نوشته اند این قضیه را: پیغمبر وارد شد، دید دخترش وضع زندگی اش این است، "علیها کساء" کسائی که پوشیده از پشم شتر است، به یک دست دستاس می کند، سید الشهداء را هم شیر می دهد، تا پیغمبر وضع آن خانه را دید، دمعت عیناه. خاتم، قلب عالم است، وقتی او منقلب بشود، ملک و ملکوت منقلب می شود، چه وضعی دید که اشک در چشمها حلقه زد. تا دید چشم پدر گریان است، جمله ای گفت [که] جبرئیل مبهوت است، نه من و تو. در مقابل پیغمبر عکس العمل اش این بود، گفت: "یا رسول الله، الحمد لله علی نعمائه، و الشکر لله علی آلائه". نعمتها را یک طرف، آلاء را یک طرف، حمد بر آن، شکر بر این. جبرئیل نازل شد گفت: یا رسول الله خدا می فرماید: "ولسوف یعطیک ربک فترضی". این است، این آیه در همچو وقتی نازل شد، خلاصه آن قدر به تو خواهیم داد تا راضی بشوی، بعد چه خواهد داد؟ گفتنی نیست، مبدأ این بود، اما منتها چیست؟ منتها این است - این جمله بس است- اول کسی که قدم بر بساط قرب خدا می گذارد فاطمه زهرا است، اول کس او است، حتی بر خاتم در این جهت مقدّم است. اول او وارد می شود، بعد پدرش. این مطالب عقل هر حکیمی را مبهوت می کند، مهم این است نه تنها شیعه نوشته، عامه اعتراف کرده اند "اول من یدخل الجنة فاطمة" بعد چه خبر است؟ [بعد که وارد بهشت] می شود تا مستقر می شود زارها آدم ومن دونه من النبیین. اول برنامه بهشت این است، صد و بیست و چهار هزار پیغمبر به زیارت او می آیند، حالا همچو کسی چه جور زندگی کرد؟ چه جور از دنیا رفت؟ ما چه وظیفه داریم؟
اجر همه شما با خود اوست. کسی که خدا جواب خدمت آن زن را در آن بیابان این جور می دهد، آیا خدمات شما در آن پیشگاه محو می شود؟ کاری کنید که فردا حسرت نخورید. اگر یک هیئت بماند [و] روز سوم [جمادی الثانیه] بیرون نیاید، حسرتی که خواهد خورد ابدی است و دیگر علاج ندارد،[و آن حسرت این است] که من می توانستم به این وسیله مرهمی بر زخم دل زینب کبری بگذارم[و] نگذاشتم، می توانستم با آن سینه زدن، یا زهرا گفتن، تسلیت به ولیّ عصر بگویم و نگفتم. مبادا این فرصت از دست برود. مبادا در [این]مملکت هیئتی بماند که امسال بیرون نیاید، "وانذرهم یوم الحسرة اذ قضی الامر"، ما گفتیم که فردا کسی گله نکند.
می دانید این هیئات اثرش چیست؟ هیئتهائی که بیرون می آید، این به سر و سینه زدنها یک دفتر ندارد. در دفتر خدا ثبت است، اول در کتاب او، لوح محفوظ او، چون یگانه کنیز او فاطمه زهرا است. دوم در دفتر خاتم ثبت است، برای اینکه این شور و نوای شما مرهمی به جراحت قلب خاتم انبیاء است، "قل لا اسألکم علیه اجراً الا المودة فی القربی". در دفتر امیرالمؤمنین ثبت است، در دفتر حسن بن علی ثبت است، در دفتر سیدالشهداء که آن شب با پای برهنه پای آن جنازه دویده ثبت است. وقتی بروید به مشهد امام هشتم جور دیگر به شما نظر می کند، که این همان است که گوشه آن شهر برای مادر پهلوی شکسته من این قدم را برداشته. کاری کنید که امسال ان شاء الله[در این عزاداری ها] غیر از سالهای گذشته باشد، و امسال در هر شهری همت کنید شام غریبان حتماً باید دسته سادات بالخصوص علاوه بر بقیه هیئات بیرون بیاید، و در آن هیئت سادات، غیر[از] سید نباید وارد بشود. غیر سادات در هر مقامی پشت سر آنها باشند. آن هیئت سادات –حتماً- در همه بلاد، قصبات، دهات بیرون بیاید. برای چه؟ برای اینکه آن شب، شب دفن اوست، در آن شب آن جنازه رفت زیر خاک، کنار جنازه اش هم امیرالمؤمنین یک نامه ای پیدا کرد، در آن نامه نوشته بود: به فرزندان من... به فرزندان من تا قیامت سلام برسان. آن شام غریبان باید جواب این سلام داده بشود.
اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن صلواتک علیه وعلی آبائه فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیاً وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلا وعینا حتی تسکنه أرضک طوعا و تمتّعه فیها طویلا