اهميت امر به معروف و نهى از منكر
خداوند متعال مى فرمايد: ( وَالْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِيَاءُ بَعْض يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ )» ، (و مردان و زنان مؤمن ، بعضى از ايشان دوستان بعضى ديگر هستند ، امر مى كنند به معروف و نهى مى كنند از منكر).
امر به معروف و نهى از منكر راه انبياى خداست ، و به اين فريضه الهيّه ، بقيّه فرايض و مقرّرات دين اجرا مى شود ، و كسب و كار حلال ، و امنيّت جان و عرض و مال مردم حفظ ، و حقّ به حقّ دار مى رسد ، و زمين از لوث منكرات و بديها تطهير و به معروف و خوبيها آباد مى شود.
و به روايتى از امام ششم(عليه السلام) اكتفا مى شود كه فرمود: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چگونه است حال شما ، زمانى كه زنان شما فاسد ، و جوانان شما فاسق شوند ، و حال آن كه امر به معروف و نهى از منكر نكرده ايد؟
گفته شد: چنان خواهد شد يا رسول الله؟
فرمود: بلى ، و بدتر از آن هم خواهد شد ، چگونه است حال شما ، زمانى كه امر كنيد به منكر ، و نهى كنيد از معروف؟
گفته شد: يا رسول الله چنان خواهد شد؟
فرمود: بلى ، و بدتر از آن هم خواهد شد ، چگونه است حال شما زمانى كه معروف را منكر و منكر را معروف ببينيد!»
واجب کفائی بودن امر به معروف و نهى از منكر
شرایط وجوب امر به معروف و نهى از منكر
(اوّل) آن كه امر كننده به معروف و نهى كننده از منكر ، عالم به معروف و منكر باشد ، پس جاهل به معروف و منكر نبايد متصدّى امر و نهى شود ، و امر و نهى جاهل به معروف و منكر ، خود منكرى است كه بايد از آن نهى شود.
(دوم) آن كه احتمال تأثير بدهد ، و اگر بداند تارك معروف و فاعل منكر ، به امر و نهى ترتيب اثر نمى دهد ، واجب نيست.
(سوم) آن كه تارك معروف ، و فاعل منكر ، از ترك و فعل منصرف نباشد ، ولى اگر برايش انصراف حاصل شده باشد ، يا احتمال انصراف باشد ، واجب نيست.
(چهارم) آن كه در ترك معروف و فعل منكر معذور نباشد ، و معذور مثل آن است كه مقلّد كسى باشد كه آن فعل را واجب يا حرام نمى داند ، هرچند به حسب اجتهاد يا تقليد آمر يا ناهى ـ امر كننده و نهى كننده ـ واجب و حرام باشد.
(پنجم) آن كه اگر نداند امر و نهى او تأثير مى كند ، ضررى ـ از امر و نهى او ـ بر جان يا عرض يا مال مسلمانى وارد نشود ، و اگر بداند تأثير مى كند ، بايد اهمّ و مهم را ملاحظه نمايد ، پس چنانچه امر به معروف و نهى از منكر ـ از جهت اهميّت فعل معروف و ترك منكر ـ شرعاً اهمّ از آن ضرر باشد ، وجوب امر به معروف و نهى از منكر ساقط نمى شود.
شکّ در وجود يكى از شرايط امر به معروف و نهى از منكر
ادعای عذر شرعی توسط تارك معروف و فاعل منكر
اظهار برائت از بدعت گذاران و مفسدین در دين
تجسس براى اطلاع از ترك معروف و فعل منكر
امر به معروف و نهى از منكر که موجب حرج و مشقت باشد
امر به معروف و نهى از منكر نسبت به اهل خود
مراتب امر به معروف و نهى از منكر
و در مقام امر به معروف و نهى از منكر ، اوّل به اظهار كراهت قلبى ، هر چند به ترك معاشرت با تارك معروف و فاعل منكر ، و به وسيله زبان به موعظه و نصيحت ، و بيان ثواب معروف و عذاب منكر ، او را وادار به معروف نمايد ، و از منكر باز دارد.
و اگر اين دو اثر نكرد ، و جلوگيرى متوقّف بر زدن بود ، بايد به گونه اى باشد كه موجب ديه و قصاص نشود ، و گرنه ، چنانچه ـ مثلا ـ موجب به جراحتى شود ، در صورتى كه به عمد باشد ، مجروح مى تواند قصاص كند و اگر از روى خطا باشد ، مى تواند ديه بگيرد.
تحصیل عرض شارع مقدس در امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف در مستحبات
گناه كبيره و تعداد آن
هرچند هر گناهى بزرگ است ـ چون عظمت و جلال و كبرياى خداوند ، محدود به حدّى نيست ، پس نافرمانى خداوند متعال هم با توجه به اين كه معصيتِ خداوند علىّ عظيم است ، بزرگ است ، و روايت شده: «نظر نكن به آنچه معصيت كردى ، بلكه ببين چه كسى را معصيت كردى» ـ ولى در مقايسه گناهان به يكديگر ، بعضى بزرگتر و عذاب آن شديدتر است ، و بر برخى از گناهان به طور صريح يا ضمنى ، تهديد و وعيد به عذاب و آتش شده ، و يا در روايات وارده از اهل بيت عصمت(عليهم السلام)از آنها تعبير به كبيره شده است ، و به مقتضاى آيه كريمه ( اِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ )
(اگر دورى كنيد از گناهان كبيره اى كه نهى شده ايد از آن ، مى پوشانيم از شما بديها و سيئات شما را).
اجتناب از آنها موجب آمرزش گناهان ديگر است.
و بعضى از فقهاء (اعلى الله مقامهم) آنها را تا هفتاد و بعضى بيشتر از آن شمرده اند ، و قسمتى از آنها كه بيشتر مورد ابتلاست ذكر مى شود:
۱ ـ شرك و كفر به خداوند متعال ، كه با هيچ گناه كبيره اى قابل قياس نيست.
۲ ـ يأس و نااميدى از رَوح و رحمت خداوند متعال.
۳ ـ امن از مكر خداوند متعال.
۴ ـ قسم دروغ به خداوند متعال.
۵ ـ انكار آنچه خداوند نازل فرموده است.
۶ ـ محاربه با اولياى خداوند متعال.
۷ ـ محاربه با خدا و رسول به قطع طريق و افساد در زمين.
۸ ـ حكم به غير آنچه خداوند نازل فرموده است.
۹ ـ دروغ بستن بر خدا و رسول و اوصيا.
۱۰ ـ منع از ذكر خداوند ، در مساجد و سعى در خراب كردن آنها.
۱۱ ـ منع زكاتى كه واجب است.
۱۲ ـ تخلّف از جهاد واجب.
۱۳ ـ فرار از جنگ مسلمين با كفّار.
۱۴ ـ اضلال ـ گمراه كردن ـ از راه خداوند متعال.
۱۵ ـ اصرار بر گناهان صغيره.
۱۶ ـ ترك عمدى نماز و ساير واجبات الهيّه.
۱۷ ـ ريا
۱۸ ـ اشتغال به لهو ، مانند غنا و تار زدن.
۱۹ ـ ولايت ظالم.
۲۰ ـ اعانه ـ كمك كردن ـ ظالم.
۲۱ ـ شكستن عهد و قسم.
۲۲ ـ تبذير (فاسد كردن مال و بيهوده خرج كردن آن).
۲۳ ـ اسراف.
۲۴ ـ شرب خمر.
۲۵ ـ سحر.
۲۶ ـ ظلم.
۲۷ ـ غنا.
۲۸ ـ عقوق والدين (اذيّت و بدرفتارى با پدر و مادر).
۲۹ ـ قطع رحم.
۳۰ ـ لواط.
۳۱ ـ زنا.
۳۲ ـ نسبت دادن زنا به زن محصنه.
۳۳ ـ قيادت (جمع كردن بين مرد و زن به زنا ، يا دو مرد به لواط).
۳۴ ـ دزدى.
۳۵ ـ ربا
۳۶ ـ خوردن سُحت (خوردن حرام) مانند بهاى خمر ، و اجرت زن زناكار ، و رشوه اى كه حاكم براى حكم مى گيرد.
۳۷ ـ كم فروشى.
۳۸ ـ غشّ مسلمين.
۳۹ ـ خوردن مال يتيم به ظلم.
۴۰ ـ شهادت دادن به ناحقّ.
۴۱ ـ كتمان شهادت.
۴۲ ـ اشاعه فاحشه و گناه بين مؤمنين.
۴۳ ـ فتنه.
۴۴ ـ سخن چينى كردن كه موجب تفرقه بين مؤمنين شود.
۴۵ ـ ناسزا گفتن به مؤمن و اهانت به مؤمن و ذليل كردن او.
۴۶ ـ بهتان بر مؤمن (تهمت زدن به مؤمن)
۴۷ ـ غيبت ، و آن ذكر عيبِ مستور و پوشيده مؤمن ، در غياب او است ، چه آن عيب را به گفتار بيان كند ، يا به رفتار بفهماند ، هرچند در اظهار عيب مؤمن قصد اهانت و هتك حيثيّت نداشته باشد ، و اگر به قصد اهانت ، عيب مؤمن را اظهار نمايد ، دو گناه مرتكب شده است.
معناى غيبت و توبه از آن و مواردى كه غيبت جايز است
و مرتكب غيبت بايد توبه كند ، و بنابر احتياط واجب از كسى كه غيبت او را كرده ، حليّت بطلبد ، مگر آن كه حليّت طلبيدن موجب مفسده اى شود.
و در مواردى غيبت جايز است:
۱ ـ متجاهر به فسق ، يعنى كسى كه آشكارا و علنى گناه مى كند ، كه غيبت كردن از او در همان گناه جايز است.
۲ ـ غيبت كردن مظلوم از ظالمى كه بر او ظلم كرده ، نسبت به آن ظلم.
۳ ـ در مورد مشورت ، كه اظهار عيب به قصد نصيحت مشورت كننده ، در حدّى كه نصيحت محقّق شود ، جايز است.
۴ ـ غيبت بدعت گذار در دين ، و كسى كه موجب گمراهى مردم مى شود.
۵ ـ غيبت براى اظهار فسق شاهد ، يعنى اگر كسى كه شهادت مى دهد فاسق است، غيبت او به اظهار فسق او ، براى آن كه به شهادت او حقّى ضايع نشود، جايز است.
۶ ـ غيبت كردن از شخصى براى دفع ضرر از جان يا عرض يا مال آن شخص.
۷ ـ غيبت كردن از گناهكار به قصد بازداشتن او از آن گناه ، در صورتى كه به غير آن بازداشتن او ممكن نباشد.