فسخ مضاربه در حالی که مال مضاربه يا قسمتى از آن دَين باشد
مسأله ۲۲۸۸ ـ اگر مضاربه فسخ شود ، و مال مضاربه يا قسمتى از آن دين باشد ، بايد عامل آن را از مديون گرفته و به مالك برگرداند.
بر گرداندن سرمايه مضاربه با مرگ عامل
مسأله ۲۲۸۹ ـ اگر سرمايه مضاربه نزد عامل باشد و بميرد ، چنانچه عين آن معلوم باشد ، به مالك برمى گردد ، و چنانچه معلوم نباشد ، بايد به قرعه معيّن شود ، يا مالك با ورثه عامل مصالحه كند.
تعريف مساقات
مسأله ۲۲۹۰ ـ اگر انسان با كسى قرارداد كند كه درختهاى ميوه اى را كه ميوه آن مال خود او است يا اختيار ميوه هاى آن با او است تا مدّت معيّنى به آن كس واگذار نمايد كه تربيت كند و آب دهد و به حصّه مشاعى كه قرار مى گذارند از ميوه آن بردارد ، اين قرارداد را مساقات مى گويند.
مساقات در درخت هايى كه مثل بيد و چنار ميوه نمىدهد
مسأله ۲۲۹۱ ـ معامله مساقات در درختهايى كه مثل بيد و چنار ميوه نمى دهد صحيح نيست ، و در مثل درخت حنا كه از برگ آن استفاده مى كنند اشكال دارد.
تحقق مساقات به صيغه و به واگذارى به قصد مساقات
مسأله ۲۲۹۲ ـ در معامله مساقات لازم نيست صيغه بخوانند ، بلكه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار كند و كسى كه كار مى كند به همين قصد تحويل بگيرد ، معامله صحيح است.
شرايط مالك و كسى كه تربيت درختها را در به عهده مى گيرد
مسأله ۲۲۹۳ ـ مالك و كسى كه تربيت درختها را به عهده مى گيرد بايد عاقل و بالغ باشند ، و بايد كسى آنها را به ناحق اكراه نكرده باشد ، و نيز مالك شرعاً از تصرّف در مالش ممنوع نباشد ، مانند سفيه ـ كه مال خود را در كارهاى بيهوده مصرف مى كند ـ و كسى كه از طرف حاكم شرع از تصرّف در مال خود به جهت افلاس منع شده است ، و همچنين عامل درصورتى كه عملش مستلزم تصرّف در مالش باشد ، و مساقات با سفيه بدون اذن ولىّ جايز نيست.
مدت مساقات
مسأله ۲۲۹۴ ـ مدّت مساقات بايد معلوم باشد و كمتر از زمانى كه ميوه به دست مى آيد نباشد ، و اگر اوّل آن را معيّن كنند و آخر آن را موقعى قرار دهند كه ميوه آن سال حاصل مى شود ، صحيح است.
معلوم کردن سهم هركدام به نحو كسر مشاع
مسأله ۲۲۹۵ ـ بايد سهم هر كدام به نحو كسر مشاع مانند نصف يا ثلث حاصل باشد و اگر قرار بگذارند كه مثلا صد من از ميوه ها مال مالك و بقيّه مال كسى باشد كه كار مى كند ، معامله باطل است.
موقعى كه مىشود قرار مساقات بگذارند
مسأله ۲۲۹۶ ـ بايد قرار مساقات را پيش از ظاهر شدن ميوه بگذارند ، يا بعد از ظاهر شدن ميوه و پيش از رسيدن آن در صورتى كه كارى مانند آبيارى كه براى تربيت درخت و زياد شدن ميوه لازم است باقى مانده باشد ، و در غير اين دو صورت اگر چه احتياج به كارى مانند چيدن ميوه و نگهدارى آن داشته باشد ، معامله صحيح نيست ، بلكه اگر احتياج به آبيارى براى زياد شدن و بهتر شدن ميوه نداشته باشد ، هر چند كارى باشد كه براى تربيت درخت لازم است ، صحّت معامله محلّ اشكال است.
مساقات در ميوه هايى كه ريشه ثابت ندارند
مسأله ۲۲۹۷ ـ صحّت معامله مساقات در ميوه هايى كه ريشه ثابت ندارند ـ مانند بوته خربزه و خيار ـ محلّ اشكال است.
مساقات در درختى كه به آبيارى احتياج ندارد
مسأله ۲۲۹۸ ـ درختى كه از آب باران يا رطوبت زمين استفاده مى كند و به آبيارى احتياج ندارد ، اگر در زياد شدن يا بهتر شدن ميوه به كارهاى ديگر ، مانند بيل زدن و كود دادن محتاج باشد ، مساقات در آن صحيح است.
مواردى كه مى شود مساقات را به هم بزنند و موارد اجبار حاكم شرع
مسأله ۲۲۹۹ ـ دو نفرى كه معامله مساقات كرده اند با رضايت يكديگر مى توانند معامله را به هم بزنند ، و نيز اگر در ضمن قرارداد مساقات شرط كنند كه هر دو يا يكى از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشد ، مطابق قرارى كه گذاشته اند به هم زدن معامله اشكال ندارد ، و اگر در ضمن معامله مساقات شرطى كنند و به آن شرط عمل نشود ، كسى كه به نفع او شرط كرده اند مى تواند معامله را به هم بزند ، و همچنين مى تواند ـ مثل ساير موارد شروط ـ طرف مقابل را به وسيله حاكم شرع به وفاى به شرط اجبار كند.
از دنیا رفتن مالک در مساقات
مسأله ۲۳۰۰ ـ اگر مالك بميرد ، معامله مساقات به هم نمى خورد و ورثه اش به جاى او هستند.
از دنیا رفتن كسى كه تربيت درختها به او واگذار شده
مسأله ۲۳۰۱ ـ اگر كسى كه تربيت درختها به او واگذار شده بميرد ، چنانچه در عقد شرط نكرده باشند كه خودش آنها را تربيت كند ، ورثه اش به جاى او هستند ، و اگر خودشان عمل را انجام ندهند و اجير هم نگيرند ، حاكم شرع از مال ميّت اجير مى گيرد و حاصل را بين ورثه ميّت و مالك قسمت مى كند ، و اگر قرارداد كرده باشند كه خود او درختها را تربيت كند ، با مردن او معامله به هم مى خورد.
مساقات باطل
مسأله ۲۳۰۲ ـ اگر شرط شود كه تمام حاصل براى مالك باشد ، مساقات باطل است و ميوه مال مالك مى باشد ، و كسى كه كار مى كند نمى تواند مطالبه اجرت نمايد ، ولى اگر باطل بودن مساقات به جهت ديگرى باشد ، مالك بايد مزد آبيارى و كارهاى ديگر را به مقدار معمول به كسى كه درختها را تربيت كرده بدهد ، و چنانچه مقدار معمول بيشتر از مقدار قرارداد باشد ، لزوم دادن زيادى محلّ اشكال است ، و احوط صلح است.
تعريف مغارسه و احكام آن
مسأله ۲۳۰۳ ـ اگر زمينى را به ديگرى واگذار كند كه در آن درخت بكارد و آنچه عمل مى آيد مال هر دو باشد ، اين معامله ـ كه آن را مغارسه گويند ـ باطل است ، پس اگر درختها مال صاحب زمين بوده ، بعد از تربيت هم مال اوست ، و بايد مزد كسى كه آنها را تربيت كرده بدهد ، مگر اين كه اجرت بيشتر از سهمى باشد كه براى عامل معيّن شده كه در اين صورت لزوم دادن زيادى محلّ اشكال و احتياط در صلح است ، و اگر مال كسى بوده كه آنها را تربيت كرده ، بعد از تربيت هم مال اوست ، و مى تواند آنها را بكند ، ولى گودالهايى را كه به واسطه كندن درختها پيدا شده بايد پُر كند و اجاره زمين را از روزى كه درختها را كاشته به صاحب زمين بدهد ، مگر اين كه اجاره زمين از سهمى كه از تربيت درختها براى مالك معيّن شده بيشتر باشد ، كه در اين صورت لزوم دادن زايد محلّ اشكال و احوط صلح است.
و مالك هم مى تواند او را ملزم نمايد كه درختها را بكند ، و اگر به واسطه كندن درخت عيبى در آن پيدا شود چيزى بر صاحب زمين نيست ، ولى اگر خود صاحب زمين درختها را بكند و عيبى در آنها پيدا شود ، بايد تفاوت قيمت آنها را به صاحب درخت بدهد و صاحب درخت نمى تواند او را ملزم كند كه ـ با اجاره يا بدون اجاره ـ درخت را در زمين باقى بگذارد ، و همچنين صاحب زمين نمى تواند صاحب درختها را ملزم نمايد كه ـ با اجاره يا بدون اجاره ـ درختها در زمين او بماند.
تصرفات بچه اى كه بالغ نشده و ذكر نشانه هاى بلوغ
مسأله ۲۳۰۴ ـ بچّه اى كه بالغ نشده شرعاً نمى تواند در مال يا در ذمّه خود ـ مثل اين كه ضامن شود يا قرض كند و مانند آن ـ تصرّف نمايد ، و همچنين است نسبت به تصرّف مالى در نفس خود ـ مثل اين كه خود را اجاره دهد ، يا در مضاربه يا مزارعه و مانند آن عامل شود ـ و امّا حكم وصيّت او در مالش در مسأله «۲۷۶۱» خواهد آمد.
و نشانه بلوغ يكى از سه چيز است:
(اوّل) روييدن موى درشت زير شكم بالاى عورت در پسر.
(دوم) بيرون آمدن منى.
(سوم) تمام شدن پانزده سال قمرى در پسر ، و تمام شدن نُه سال قمرى در دختر ، و خون حيض ديدن در مورد دخترى كه معلوم نيست نُه سال او تمام شده يا نه.
امورى كه نشانه بالغ شدن نيست
مسأله ۲۳۰۵ ـ روييدن موى درشت در صورت و پشت لب و در سينه و زير بغل و درشت شدن صدا و مانند اينها ، نشانه بالغ شدن نيست ، مگر انسان به واسطه اينها يقين يا اطمينان به بلوغ پيدا كند.
تصرفات ديوانه و سفيه و مفلس، و تعريف سفيه و مفلس
مسأله ۲۳۰۶ ـ ديوانه نمى تواند در مال و ذمّه خود تصرّف نمايد ، و همچنين نسبت به تصرّف مالى در نفس خود ، و سفيه ـ يعنى كسى كه مال خود را در كارهاى بيهوده صرف مى كند ـ نمى تواند در مال و ذمّه خود ـ مثل اين كه ضامن بشود يا قرض كند ـ بدون اذن يا اجازه ولىّ تصرّف نمايد ، و همچنين نمى تواند در نفس خود بدون اذن يا اجازه ولىّ تصرّف مالى كند ، مثل اين كه خود را اجاره دهد يا عامل مضاربه يا مزارعه و مانند آن شود ، و مفلس ـ يعنى كسى كه به جهت مطالبه طلبكاران به وسيله حاكم شرع از تصرّف در مال خود منع شده است ـ نمى تواند در مال خود بدون اذن يا اجازه طلبكاران تصرّف نمايد.
تصرفات كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه است
مسأله ۲۳۰۷ ـ كسى كه گاهى عاقل و گاهى ديوانه است ، تصرّف مالى كه در موقع ديوانگى مى كند ، صحيح نيست.
تصرفات مريضى كه به آن مرض از دنيا مىرود
مسأله ۲۳۰۸ ـ انسان مى تواند در مرضى كه به آن مرض از دنيا مى رود ، هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عيال و ميهمان و كارهايى كه اسراف شمرده نمى شود برساند ، و اگر مال خود را به كسى ببخشد يا ارزان تر از قيمت بفروشد ، اگر چه بيشتر از ثلث باشد و ورثه هم اجازه ننمايند ، تصرّف او صحيح است.
تعريف وكالت و وكيل گرفتن سفيه و مفلس
وكالت آن است كه انسان كارى را كه مى تواند در آن دخالت كند و مباشرت در آن معتبر نيست ، به ديگرى واگذار نمايد تا از طرف او انجام دهد ، مثلا به ديگرى واگذار كند كه خانه او را بفروشد ، يا زنى را براى او عقد نمايد ، پس سفيه چون حقّ ندارد در مال خود تصرّف كند ، نمى تواند براى فروش آن كسى را بدون اذن ولىّ وكيل نمايد ، و همچنين كسى كه به واسطه افلاس به حكم حاكم شرع از تصرّف در مالش منع شده است ، نمى تواند براى تصرّف در مالش وكيل بگيرد مگر به اذن يا اجازه طلبكاران.
تحقق وكالت به صيغه و يا فهماندن به طرف
مسأله ۲۳۰۹ ـ در وكالت لازم نيست صيغه بخوانند ، و اگر انسان به ديگرى بفهماند كه او را وكيل كرده و او هم بفهماند كه قبول نموده ـ مثل آن كه مال خود را به كسى بدهد كه براى او بفروشد و او مال را بگيرد ـ وكالت صحيح است.
وکیل کردن كسى را كه در شهر ديگر است
مسأله ۲۳۱۰ ـ اگر انسان كسى را كه در شهر ديگر است وكيل نمايد و براى او وكالت نامه بفرستد و او قبول كند ، اگر چه وكالت نامه بعد از مدّتى برسد وكالت صحيح است.
تعريف موكّل و شرايط وكيل و موكّل
مسأله ۲۳۱۱ ـ موكّل ـ يعنى كسى كه ديگرى را وكيل مى كند ـ و نيز كسى كه وكيل مى شود ، بايد عاقل باشند ، و از روى قصد و اختيار اقدام نمايند ، و اكراهِ به ناحق نشده باشند ، و در موكّل بلوغ نيز معتبر است ،ولى بچّه اى كه بالغ نشده در چيزى كه خودش مى تواند انجام بدهد مى شود وكيل بگيرد ، مانند بچّه ده ساله اى كه حقّ دارد وصيّت كند.
وكيل شدن در كارى كه نمىتواند يا نبايد انجام دهد
مسأله ۲۳۱۲ ـ كارى را كه انسان نمى تواند انجام دهد ، يا شرعاً نبايد انجام دهد ، نمى تواند براى انجام آن از طرف ديگرى وكيل شود ، مثلا كسى كه در احرام حجّ است ، چون نبايد صيغه عقد زناشويى را بخواند ، نمى تواند براى خواندن صيغه از طرف ديگرى وكيل شود.
وكيل كردن براى انجام تمام كارهاى خويش يا يك كار غير معيّن
مسأله ۲۳۱۳ ـ اگر انسان كسى را براى انجام تمام كارهاى خودش وكيل كند صحيح است ، ولى اگر براى يكى از كارهاى خود وكيل نمايد و آن كار را معيّن نكند ، وكالت صحيح نيست ، مگر آن كه تعيين را به نظر وكيل واگذار كند ، مثل اين كه بگويد: (تو وكيل هستى در فروش يا اجاره خانه هر كدام را كه اختيار كردى).
عزل کردن وكيل پيش از انجام كار يا بعد از آن
مسأله ۲۳۱۴ ـ اگر وكيل را عزل كند ـ يعنى از كار بركنار نمايد ـ بعد از آن كه خبر به او رسيد نمى تواند آن كار را انجام دهد ، ولى اگر پيش از رسيدن خبر آن كار را انجام داده باشد ، صحيح است.
کناره گیری وكيل از وكالت
مسأله ۲۳۱۵ ـ وكيل مى تواند از وكالت كناره گيرى كند ، اگر چه موكّل غايب باشد.
وكيل گرفتن وكيل
مسأله ۲۳۱۶ ـ وكيل نمى تواند براى انجام كارى كه به او واگذار شده ديگرى را وكيل نمايد ، ولى اگر موكّل به او اجازه داده باشد كه وكيل بگيرد ، به هر طورى كه به او دستور داده مى تواند رفتار نمايد ، پس اگر گفته باشد: (براى من وكيل بگير) بايد از طرف او وكيل بگيرد و نمى تواند كسى را از طرف خودش وكيل كند.