عاريه عقد جايز است و حکم زمينى را براى دفن ميت عاريه داده باشد
مسأله ۲۴۰۶ ـ عاريه عقد جايز است ، و عاريه دهنده و كسى كه عاريه كرده مى توانند هر وقت بخواهند عاريه را به هم بزنند ، بنابراين عاريه دهنده مى تواند آنچه را كه عاريه داده پس بگيرد ، مگر در موردى كه زمينى را براى دفن ميّت عاريه داده باشد كه بعد از دفن نمى تواند زمين را به نبش قبر ميّت پس بگيرد.
عاريه دادن چيزى كه استفاده حلال ندارد
مسأله ۲۴۰۷ ـ عاريه دادن چيزى كه استفاده حلال ندارد ـ مثل آلات لهو و قمار ـ باطل است ، و همچنين است عاريه دادن ظرف طلا و نقره به جهت خوردن و آشاميدن بلكه بنابر احتياط واجب براى ساير استعمالات هر چند زينت نمودن باشد.
عاريه دادن گوسفند براى شير و پشم آن و عاريه دادن حيوان نر
مسأله ۲۴۰۸ ـ عاريه دادن گوسفند براى استفاده از شير و پشم آن ، و عاريه دادن حيوان نر براى كشيدن بر ماده صحيح است.
تلف شدن عاريه بعد از برگرداندن با اجازه مالك و بدون اجازه او
مسأله ۲۴۰۹ ـ اگر چيزى را كه عاريه كرده به مالك يا وكيل يا ولىّ او بدهد و بعد آن چيز تلف شود ، عاريه كننده ضامن نيست ، ولى اگر بدون ا جازه صاحب مال يا وكيل يا ولىّ او آن را به جايى ببرد ، اگرچه جايى باشد كه صاحبش معمولا به آن جا مى برده ـ مثل آن كه اسب را در اصطبلى كه صاحبش براى آن درست كرده ببندد ـ ضامن است ، و در صورت تلف بايد عوض آن را بدهد.
عاريه دادن چيزى كه نجس است
مسأله ۲۴۱۰ ـ اگر چيز نجس را براى كارى كه شرط آن پاكى است عاريه دهد ـ مثلا ظرف نجس را عاريه دهد كه در آن غذا بخورند ـ بايد نجس بودن آن را به كسى كه عاريه مى كند بگويد ، و اگر لباس نجس را براى نماز خواندن عاريه دهد ، لازم نيست نجس بودن آن را اطّلاع دهد ، مگر در صورتى كه عاريه كننده بخواهد با لباس پاك واقعى نماز بخواند ، كه احتياط واجب آن است كه نجس بودنش را به او اطّلاع دهد.
عاريه دادن چيزى را كه عاريه كرده است
مسأله ۲۴۱۱ ـ چيزى را كه عاريه كرده بدون اجازه صاحب آن نمى تواند به ديگرى اجاره يا عاريه دهد.
عاریه دادن چيزى را كه عاريه كرده، سپس بميرد يا ديوانه شود
مسأله ۲۴۱۲ ـ اگر چيزى را كه عاريه كرده با اجازه صاحب آن به ديگرى عاريه دهد ، چنانچه كسى كه اوّل آن چيزرا عاريه كرده بميرد يا ديوانه شود ، عاريه دومى باطل نمى شود.
غصبی بودن مالى را كه عاريه كرده
مسأله ۲۴۱۳ ـ اگر بداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است ، بايد آن را به صاحبش برساند ، و نمى تواند به عاريه دهنده بدهد.
تلف شدن عاریه ای كه مى داند غصبى است
مسأله ۲۴۱۴ ـ اگر مالى را كه مى داند غصبى است عاريه كند و از آن استفاده اى ببرد و در دست اواز بين برود ، مالك مى تواند عوض مال و عوض استفاده اى را كه عاريه كننده برده از او يا از كسى كه مال را غصب كرده مطالبه كند ، و اگر از عاريه كننده بگيرد ، او نمى تواند چيزى را كه به مالك مى دهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد.
تلف شدن عاریه ای که نداند غصبى است و در دست او از بين برود
مسأله ۲۴۱۵ ـ اگر نداند مالى را كه عاريه كرده غصبى است و در دست او از بين برود ، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگيرد ، او هم مى تواند آنچه را كه به صاحب مال داده از عاريه دهنده مطالبه نمايد ، ولى اگر چيزى را كه عاريه كرده طلا و نقره باشد ، يا عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين برود عوضش را بدهد ، نمى تواند عوض آن را كه به صاحب مال مى دهد از عاريه دهنده مطالبه نمايد.
تعريف هبه و ابراء ذمه
هبه عبارت است از تمليك عين مجّاناً ـ بدون اين كه در مقابل عين عوضى دريافت كند ـ وبخشيده شده بايد عين ـ اگر چه بنحو مشاع ـ باشد ، نه منفعت ، وچه در خارج باشد يا در ذمّه ، در صورتى كه به غير كسى كه در ذمّه اوست ببخشد ، واگر به كسى كه آن عين در ذمّه اوست ببخشد ، ذمّه مديون برىء مى شود ، و نمى تواند به آن چه بخشيده رجوع كند.
تحقق هبه به لفظ يا فعل
مسأله ۲۴۱۶ ـ در هبه ايجاب وقبول معتبر است ، چه به لفظ باشد ـ مثل آن كه بگويد: «اين كتاب را به تو بخشيدم» وكسى كه به او بخشيده شده بگويد: «قبول كردم» ـ يا به فعل باشد ، مثل آن كه كتاب را به قصد بخشش به طرف بدهد ، واو هم به قصد قبول بگيرد.
امورى كه در هبه كننده معتبر است
مسأله ۲۴۱۷ ـ معتبر است هبه كننده عاقل وبالغ وقاصد باشد ،وبر هبه اكراه نشده باشد ، وبه واسطه سفاهت وافلاس ممنوع از تصرّف در مالش نباشد ، ومالكِ مالى باشد كه مى بخشد ،يا بر آن ولايت داشته باشد ، وگرنه آن هبه فضولى است وصحّت آن منوط به اجازه كسى است كه اجازه او معتبر است.
اعتبار قبض در هبه
مسأله ۲۴۱۸ ـ در هبه قبض معتبر است ، پس اگر مالى را به كسى ببخشد ، تا به قبض او ندهد ، هبه محقّق نمى شود ، وبايد كسى كه مال به او بخشيده شده ، به اذن هبه كننده قبض كند ، ولى اگر آن چه را بخشيده ، در تصرّف كسى باشد كه به او بخشيده ، كفايت از قبض مى كند.
وقبض در غير منقول ـ مانند خانه وزمين ـ به اين است كه مانع از تصرّف را برطرف كند ، ومال را در استيلاى كسى كه به او بخشيده قرار دهد ، ودر منقول به اين است كه به طرف بدهد ، وطرف هم از او بگيرد.
هبه به طفل و ديوانه
مسأله ۲۴۱۹ ـ اگر مالى را به كسى كه به حدّ بلوغ نرسيده يا به ديوانه ببخشد ، معتبر است ولىّ آن دو قبول كند ، وآن مال را قبض نمايد ، ولى اگر ولىّ به آن دو ببخشد ، ودر دست خودش باشد ، بودن آن مال در تصرّف ولىّ از قبض كفايت مى كند.
رجوع در هبه مشروط و غير مشروط و معوّض
مسأله ۲۴۲۰ ـ اگر به يكى از ارحام ـ خويشاوندان ـ خود مالى ببخشد ، بعد از آن كه به قبض او داد ، نمى تواند رجوع كند و پس بگيرد ، وهمچنين است در صورتى كه هبه كننده بر كسى كه به او هبه شده ، شرط كند ، وبه آن شرط عمل شود ، يا كسى كه به او هبه شده ، در مقابل هبه عوضى به هبه كننده بدهد.
ودر غير موارد ذكر شده تا عين مالى كه هبه شده باقى باشد ، مى تواند مال بخشيده شده را پس بگيرد ، ولى اگر تلف شده يا آن را به ديگرى منتقل كرده ، يا تغييرى در عين داده ـ مثل آن كه اگر پارچه بوده ، آن را رنگ كرده باشد ـ نمى تواند پس بگيرد.
حكم زن و شوهر در لزوم هبه
مسأله ۲۴۲۱ ـ زن وشوهر در لزوم هبه ، حكم رحم را ندارند.
عمل به شرط در هبه مشروط، و حكم رجوع در هبه مشروط
مسأله ۲۴۲۲ ـ اگر مالى را به كسى ببخشد ، ودر ضمن آن بر آن كس شرط كند كه مالى به او بدهد يا كارى ـ كه جايز باشد ـ براى او انجام دهد ، بايد كسى كه بر او شرط شده ، به آن شرط عمل كند ، وهبه كننده قبل از عمل به شرط مى تواند رجوع نمايد ، وهمچنين اگر كسى كه براو شرط شده ، به شرط عمل نكند ، ويا نتواند به آن شرط عمل نمايد ، هبه كننده مى تواند رجوع كند.
از دنیا رفتن هبه كننده يا كسى كه مال به او هبه شده قبل از قبض
مسأله ۲۴۲۳ ـ اگر هبه كننده يا كسى كه مال به او هبه شده ، قبل از قبض بميرد ، هبه باطل مى شود.
از دنیا رفتن هبه كننده يا كسى كه مال به او بخشيده شده بعد از قبض
مسأله ۲۴۲۴ ـ اگر هبه كننده بعد از قبض دادن بميرد ، ورثه نمى توانند رجوع كنند ، و همچنين اگر كسى كه مال به او بخشيده شده بميرد ، هبه كننده نمى تواند رجوع نمايد.
تحقق رجوع در هبه
مسأله ۲۴۲۵ ـ همچنان كه رجوع به گفتن محقّق مى شود ـ مثل آن كه بگويد: «از بخششى كه كردم برگشتم» ـ به فعل نيز محقّق مى شود ، مثل آن كه به قصد رجوع از طرف بگيرد ، يا آن چه را بخشيده به قصد رجوع به ديگرى واگذار نمايد ، ودر تحقّق رجوع ، دانستن كسى كه مال به او هبه شده ، معتبر نيست.
فائده حاصله شده بين هبه تا زمان رجوع در هبه
مسأله ۲۴۲۶ ـ مالى را كه به شخصى بخشيده ، اگر در ملك آن شخص ، زيادى منفصل يا قابل انفصال پيدا كند ـ مثل آن كه گوسفند برّه آورد ، يا درخت ميوه دهد ـ مال آن شخص است ، واگر هبه كننده ، در هبه مثل گوسفند ودرخت ، رجوع كند ، نمى تواند برّه وميوه را از آن شخص پس بگيرد.
تعريف عقد ازدواج و اقسام آن
به واسطه عقد ازدواج زن و مرد به يكديگر حلال مى شوند ، و آن بر دو قسم است: دائم و غير دائم.
عقد دائم آن است كه در آن مدّتى براى زناشويى نباشد ، و زنى را كه به اين قسم عقد مى كنند دائمه گويند.
و عقد غير دائم آن است كه مدّت زناشويى در آن معيّن شود ، مثلا زن را به مدّت يك ساعت يا يك روز يا يك ماه يا يك سال يا بيشتر عقد نمايند ، ولى ـ بنابر احتياط واجب ـ مدّت ازدواج از مقدار عمر زن و شوهر يا يكى از آن دو زيادتر نباشد ، و زنى را كه به اين قسم عقد كنند متعه مى نامند.
تحقق عقد ازدواج به صيغه از خود آنها يا وكيل آنان
مسأله ۲۴۲۷ ـ در زناشويى ـ چه دائم و چه غير دائم ـ بايد صيغه خوانده شود ، و تنها راضى بودن زن و مرد كافى نيست ، و صيغه عقد را مى توانند خود زن و مرد بخوانند يا ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنان بخواند.
مرد یا زن بودن وكيل در صیغه
مسأله ۲۴۲۸ ـ وكيل لازم نيست مرد باشد ، و زن هم مى تواند براى خواندن صيغه عقد از طرف ديگرى وكيل شود.
لزوم يقين يا اطمينان به اينكه وكيل بگويد صيغه را خوانده است
مسأله ۲۴۲۹ ـ زن و مرد تا يقين يا اطمينان پيدا نكنند كه وكيل آنها صيغه را خوانده است نمى توانند ترتيب آثار و احكام نكاح را بدهند ، و گمان به اين كه وكيل صيغه را خوانده است كفايت نمى كند ، و اگر وكيل بگويد صيغه را خوانده در صورتى كه ثقه باشد و ظنّ به خلاف گفته او نباشد ، يا از قول او اطمينان حاصل شود كافيست ، و در غير دو صورت ذكر شده اكتفا به اخبار او محلّ اشكال است.
كسى را وكيل كند كه مثلاً ده روز او را به عقد مردى درآورد
مسأله ۲۴۳۰ ـ اگر زنى كسى را وكيل كند كه مثلا ده روز اورا به عقد مردى در آورد ، و ابتداى ده روز را معيّن نكند ، آن وكيل مى تواند هر وقت كه بخواهد اورا ده روز به عقد آن مرد در آورد ، ولى اگر معلوم باشد كه زن روز يا ساعت معيّنى را قصد كرده ، بايد صيغه را مطابق قصد او بخواند.
وكيل شدن يك نفر براى خواندن صيغه
مسأله ۲۴۳۱ ـ يك نفر مى تواند براى خواندن صيغه عقد دائم يا غير دائم از طرف هر دو نفر وكيل شود ، و نيز مرد مى تواند از طرف زن وكيل شود و اورا براى خود به طور دائم يا غير دائم عقد كند ، ولى احتياط مستحبّ آن است كه عقد را دو نفر بخوانند ، خصوصاً در صورتى كه وكيل شود كه براى خود عقد كند.
صيغه عقد دائم از خود زن و مرد يا وكيل آنان
مسأله ۲۴۳۲ ـ اگر صيغه عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اوّل زن بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسِي عَلىَ الصِّداقِ الْمَعْلُومِ» يعنى خودرا زن تو نمودم به مهرى كه معيّن شده ، و پس از آن بدون آن كه پى در پى بودن ايجاب و قبول عرفاً بهم بخورد مرد بگويد: «قَبِلْتُ التَزْوِيْجَ عَلىَ الصِّداقِ المَعْلُوْمِ» يعنى قبول كردم ازدواج را به مهرى كه معيّن شده يا بگويد: «قَبِلْتُ التَّزْوِيْجَ» و قصد كند قبول همان ازدواج بر مهر معلوم را ، عقد صحيح است.
واگر ديگرى را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغه عقدرا بخواند ، چنانچه مثلا اسم مرد احمد و اسم زن فاطمه باشد و وكيل زن بگويد: «زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتِي فاطِمَةَ مُوَكِّلَكَ أَحْمَدَ عَلىَ الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» و پس از آن بدون آن كه موالات عرفاً به هم بخورد وكيل مرد بگويد: «قَبِلْتُ التَزْوِيْجَ لِمُوَكِّلِي أَحْمَدَ عَلَى الصِّداقِ المَعْلُومِ» صحيح مى باشد ، و بهتر آن است كه وكيل زن بگويد: «زَوَّجْتُ مُوَكِّلَكَ أَحْمَدَ مُوَكِّلَتِي فاطِمَةَ عَلَى الصِّداقِ المَعْلُومِ».
و بنابر احتياط مستحبّ لفظى كه مرد مى گويد با لفظى كه زن مى گويد مطابق باشد ، مثلا اگر زن «زَوَّجْتُ» مى گويد مرد هم «قَبِلْتُ التَزْوِيْجَ» بگويد ، هرچند «قَبِلْتُ النِّكاحَ» هم مانعى ندارد.
صيغه عقد غير دائم از خود زن و مرد يا وكيل آنان
مسأله ۲۴۳۳ ـ اگر خود زن و مرد بخواهند صيغه عقد غير دائم را بخوانند ، بعد از آن كه مدّت و مهر را معيّن كردند ، چنانچه زن بگويد: «زَوَّجْتُكَ نَفْسِي فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلَى الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ» و بعد بدون اين كه موالات عرفاً به هم بخورد مرد بگويد: «قَبِلْتُ هكَذا» صحيح است.
و اگر ديگرى را وكيل كنند و اوّل وكيل زن به وكيل مرد بگويد: «زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتِي مُوَكِّلَكَ فِي المُدَّةِ المَعْلُومَةِ عَلَى المَهْرِ المَعْلُومِ» پس بدون اين كه موالات عرفاً به هم بخورد وكيل مرد بگويد: «قَبِلْتُ لِمُوَكِّلِي هَكَذا» صحيح مى باشد.