کسی که در سال استطاعت به مكه رود ولى به عرفات و مشعر نرسد
کسی که در سال اولى كه مستطيع شده حج نكند يا توان حج نداشته باشد
طواف نساء كسى كه از طرف ديگرى حج به جا آورده
طواف نساء را به جا نياورد يا درست به جا نياورد يا فراموش كند
«و تفصيل مسائل حجّ در مناسك ذكر شده است».
اهميت امر به معروف و نهى از منكر
خداوند متعال مى فرمايد: ( وَالْمُؤمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِيَاءُ بَعْض يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ )» ، (و مردان و زنان مؤمن ، بعضى از ايشان دوستان بعضى ديگر هستند ، امر مى كنند به معروف و نهى مى كنند از منكر).
امر به معروف و نهى از منكر راه انبياى خداست ، و به اين فريضه الهيّه ، بقيّه فرايض و مقرّرات دين اجرا مى شود ، و كسب و كار حلال ، و امنيّت جان و عرض و مال مردم حفظ ، و حقّ به حقّ دار مى رسد ، و زمين از لوث منكرات و بديها تطهير و به معروف و خوبيها آباد مى شود.
و به روايتى از امام ششم(عليه السلام) اكتفا مى شود كه فرمود: «رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چگونه است حال شما ، زمانى كه زنان شما فاسد ، و جوانان شما فاسق شوند ، و حال آن كه امر به معروف و نهى از منكر نكرده ايد؟
گفته شد: چنان خواهد شد يا رسول الله؟
فرمود: بلى ، و بدتر از آن هم خواهد شد ، چگونه است حال شما ، زمانى كه امر كنيد به منكر ، و نهى كنيد از معروف؟
گفته شد: يا رسول الله چنان خواهد شد؟
فرمود: بلى ، و بدتر از آن هم خواهد شد ، چگونه است حال شما زمانى كه معروف را منكر و منكر را معروف ببينيد!»
واجب کفائی بودن امر به معروف و نهى از منكر
شرایط وجوب امر به معروف و نهى از منكر
(اوّل) آن كه امر كننده به معروف و نهى كننده از منكر ، عالم به معروف و منكر باشد ، پس جاهل به معروف و منكر نبايد متصدّى امر و نهى شود ، و امر و نهى جاهل به معروف و منكر ، خود منكرى است كه بايد از آن نهى شود.
(دوم) آن كه احتمال تأثير بدهد ، و اگر بداند تارك معروف و فاعل منكر ، به امر و نهى ترتيب اثر نمى دهد ، واجب نيست.
(سوم) آن كه تارك معروف ، و فاعل منكر ، از ترك و فعل منصرف نباشد ، ولى اگر برايش انصراف حاصل شده باشد ، يا احتمال انصراف باشد ، واجب نيست.
(چهارم) آن كه در ترك معروف و فعل منكر معذور نباشد ، و معذور مثل آن است كه مقلّد كسى باشد كه آن فعل را واجب يا حرام نمى داند ، هرچند به حسب اجتهاد يا تقليد آمر يا ناهى ـ امر كننده و نهى كننده ـ واجب و حرام باشد.
(پنجم) آن كه اگر نداند امر و نهى او تأثير مى كند ، ضررى ـ از امر و نهى او ـ بر جان يا عرض يا مال مسلمانى وارد نشود ، و اگر بداند تأثير مى كند ، بايد اهمّ و مهم را ملاحظه نمايد ، پس چنانچه امر به معروف و نهى از منكر ـ از جهت اهميّت فعل معروف و ترك منكر ـ شرعاً اهمّ از آن ضرر باشد ، وجوب امر به معروف و نهى از منكر ساقط نمى شود.
شکّ در وجود يكى از شرايط امر به معروف و نهى از منكر
ادعای عذر شرعی توسط تارك معروف و فاعل منكر
اظهار برائت از بدعت گذاران و مفسدین در دين
تجسس براى اطلاع از ترك معروف و فعل منكر
امر به معروف و نهى از منكر که موجب حرج و مشقت باشد
امر به معروف و نهى از منكر نسبت به اهل خود
مراتب امر به معروف و نهى از منكر
و در مقام امر به معروف و نهى از منكر ، اوّل به اظهار كراهت قلبى ، هر چند به ترك معاشرت با تارك معروف و فاعل منكر ، و به وسيله زبان به موعظه و نصيحت ، و بيان ثواب معروف و عذاب منكر ، او را وادار به معروف نمايد ، و از منكر باز دارد.
و اگر اين دو اثر نكرد ، و جلوگيرى متوقّف بر زدن بود ، بايد به گونه اى باشد كه موجب ديه و قصاص نشود ، و گرنه ، چنانچه ـ مثلا ـ موجب به جراحتى شود ، در صورتى كه به عمد باشد ، مجروح مى تواند قصاص كند و اگر از روى خطا باشد ، مى تواند ديه بگيرد.
تحصیل عرض شارع مقدس در امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف در مستحبات
گناه كبيره و تعداد آن
هرچند هر گناهى بزرگ است ـ چون عظمت و جلال و كبرياى خداوند ، محدود به حدّى نيست ، پس نافرمانى خداوند متعال هم با توجه به اين كه معصيتِ خداوند علىّ عظيم است ، بزرگ است ، و روايت شده: «نظر نكن به آنچه معصيت كردى ، بلكه ببين چه كسى را معصيت كردى» ـ ولى در مقايسه گناهان به يكديگر ، بعضى بزرگتر و عذاب آن شديدتر است ، و بر برخى از گناهان به طور صريح يا ضمنى ، تهديد و وعيد به عذاب و آتش شده ، و يا در روايات وارده از اهل بيت عصمت(عليهم السلام)از آنها تعبير به كبيره شده است ، و به مقتضاى آيه كريمه ( اِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ )
(اگر دورى كنيد از گناهان كبيره اى كه نهى شده ايد از آن ، مى پوشانيم از شما بديها و سيئات شما را).
اجتناب از آنها موجب آمرزش گناهان ديگر است.
و بعضى از فقهاء (اعلى الله مقامهم) آنها را تا هفتاد و بعضى بيشتر از آن شمرده اند ، و قسمتى از آنها كه بيشتر مورد ابتلاست ذكر مى شود:
۱ ـ شرك و كفر به خداوند متعال ، كه با هيچ گناه كبيره اى قابل قياس نيست.
۲ ـ يأس و نااميدى از رَوح و رحمت خداوند متعال.
۳ ـ امن از مكر خداوند متعال.
۴ ـ قسم دروغ به خداوند متعال.
۵ ـ انكار آنچه خداوند نازل فرموده است.
۶ ـ محاربه با اولياى خداوند متعال.
۷ ـ محاربه با خدا و رسول به قطع طريق و افساد در زمين.
۸ ـ حكم به غير آنچه خداوند نازل فرموده است.
۹ ـ دروغ بستن بر خدا و رسول و اوصيا.
۱۰ ـ منع از ذكر خداوند ، در مساجد و سعى در خراب كردن آنها.
۱۱ ـ منع زكاتى كه واجب است.
۱۲ ـ تخلّف از جهاد واجب.
۱۳ ـ فرار از جنگ مسلمين با كفّار.
۱۴ ـ اضلال ـ گمراه كردن ـ از راه خداوند متعال.
۱۵ ـ اصرار بر گناهان صغيره.
۱۶ ـ ترك عمدى نماز و ساير واجبات الهيّه.
۱۷ ـ ريا
۱۸ ـ اشتغال به لهو ، مانند غنا و تار زدن.
۱۹ ـ ولايت ظالم.
۲۰ ـ اعانه ـ كمك كردن ـ ظالم.
۲۱ ـ شكستن عهد و قسم.
۲۲ ـ تبذير (فاسد كردن مال و بيهوده خرج كردن آن).
۲۳ ـ اسراف.
۲۴ ـ شرب خمر.
۲۵ ـ سحر.
۲۶ ـ ظلم.
۲۷ ـ غنا.
۲۸ ـ عقوق والدين (اذيّت و بدرفتارى با پدر و مادر).
۲۹ ـ قطع رحم.
۳۰ ـ لواط.
۳۱ ـ زنا.
۳۲ ـ نسبت دادن زنا به زن محصنه.
۳۳ ـ قيادت (جمع كردن بين مرد و زن به زنا ، يا دو مرد به لواط).
۳۴ ـ دزدى.
۳۵ ـ ربا
۳۶ ـ خوردن سُحت (خوردن حرام) مانند بهاى خمر ، و اجرت زن زناكار ، و رشوه اى كه حاكم براى حكم مى گيرد.
۳۷ ـ كم فروشى.
۳۸ ـ غشّ مسلمين.
۳۹ ـ خوردن مال يتيم به ظلم.
۴۰ ـ شهادت دادن به ناحقّ.
۴۱ ـ كتمان شهادت.
۴۲ ـ اشاعه فاحشه و گناه بين مؤمنين.
۴۳ ـ فتنه.
۴۴ ـ سخن چينى كردن كه موجب تفرقه بين مؤمنين شود.
۴۵ ـ ناسزا گفتن به مؤمن و اهانت به مؤمن و ذليل كردن او.
۴۶ ـ بهتان بر مؤمن (تهمت زدن به مؤمن)
۴۷ ـ غيبت ، و آن ذكر عيبِ مستور و پوشيده مؤمن ، در غياب او است ، چه آن عيب را به گفتار بيان كند ، يا به رفتار بفهماند ، هرچند در اظهار عيب مؤمن قصد اهانت و هتك حيثيّت نداشته باشد ، و اگر به قصد اهانت ، عيب مؤمن را اظهار نمايد ، دو گناه مرتكب شده است.
معناى غيبت و توبه از آن و مواردى كه غيبت جايز است
و مرتكب غيبت بايد توبه كند ، و بنابر احتياط واجب از كسى كه غيبت او را كرده ، حليّت بطلبد ، مگر آن كه حليّت طلبيدن موجب مفسده اى شود.
و در مواردى غيبت جايز است:
۱ ـ متجاهر به فسق ، يعنى كسى كه آشكارا و علنى گناه مى كند ، كه غيبت كردن از او در همان گناه جايز است.
۲ ـ غيبت كردن مظلوم از ظالمى كه بر او ظلم كرده ، نسبت به آن ظلم.
۳ ـ در مورد مشورت ، كه اظهار عيب به قصد نصيحت مشورت كننده ، در حدّى كه نصيحت محقّق شود ، جايز است.
۴ ـ غيبت بدعت گذار در دين ، و كسى كه موجب گمراهى مردم مى شود.
۵ ـ غيبت براى اظهار فسق شاهد ، يعنى اگر كسى كه شهادت مى دهد فاسق است، غيبت او به اظهار فسق او ، براى آن كه به شهادت او حقّى ضايع نشود، جايز است.
۶ ـ غيبت كردن از شخصى براى دفع ضرر از جان يا عرض يا مال آن شخص.
۷ ـ غيبت كردن از گناهكار به قصد بازداشتن او از آن گناه ، در صورتى كه به غير آن بازداشتن او ممكن نباشد.
اهميت فراگيرى احكام خريد و فروش
کسی که نداند معامله اى كه كرده صحيح است يا باطل
كسانى كه كسب كردن بر آنها واجب يا مستحب است
مستحبات خرید و فروش
(اوّل) آن كه در قيمت جنس بين مشتريها فرق نگذارد ، مگر به لحاظ ايمان و فقر و مانند آن از امورى كه موجب ترجيح است.
(دوم) آن كه در قيمت جنس سختگيرى نكند ، مگر در موردى كه اگر سختگيرى نكند مغبون مى شود.
(سوم) آن كه چيزى را كه مى فروشد زيادتر بدهد، و آنچه را كه مى خرد كمتر بگيرد.
(چهارم) آن كه كسى كه با او معامله كرده ، اگر پشيمان شود و از او تقاضا كند كه معامله را به هم بزند ، تقاضاى او را بپذيرد.
معاملات مكروه
(اوّل) ملك فروشى ، مانند زمين و خانه و باغ و آب ، مگر اين كه ملك ديگرى با آن پول بخرد.
(دوم) قصّابى.
(سوم) كفن فروشى.
(چهارم) معامله با مردمان پست.
(پنجم) معامله و عرضه متاع براى آن بين اذان صبح و اوّل آفتاب.
(ششم) آن كه كار خود را خريد و فروش گندم و جو و مانند اينها قرار دهد.
(هفتم) آن كه براى خريد جنسى كه ديگرى مى خواهد بخرد ، داخل معامله او شود.
معاملات باطل و حرام و عقوبت غشّ در معامله
(اوّل) بعضى از اعيان نجسه ، مانند مشروبات مسكر و خوك كه خريد و فروش اين دو باطل و حرام است ، و همچنين مردار نجس و سگ غير شكارى كه خريد و فروش اين دو باطل و بنابر احتياط حرام است.
و در غير اينها در صورتى كه منفعت عقلايى حلالى داشته باشد ـ مثلا غائط را كود كنند يا خون را به مريض تزريق نمايند ـ خريد و فروش آن صحيح و حلال است ، ولى احتياط مستحبّ ترك آن است.
(دوم) خريد و فروش مال غصبى ، كه بدون اجازه مالكش باطل است ، ولى تكليفاً حرام نيست ، بلكه تصرّفات خارجيه در مال غصبى حرام است.
(سوم) خريد و فروش چيزى كه نزد مردم ماليّت ندارد و خريد و فروش آن نزد آنان سفيهانه است ـ مانند حيواناتى كه پيش مردم ارزش ندارد ـ باطل است و حرام نيست.
(چهارم) معامله چيزى كه منافع معمولى آن فقط كار حرام باشد ـ مانند اسباب قمار ـ كه باطل و حرام است.
(پنجم) معامله اى كه در آن ربا باشد باطل و حرام است.
(ششم) فروش جنسى كه با چيز ديگر مخلوط است در صورتى كه آن چيز معلوم نباشد و فروشنده هم به خريدار نگويد ، مثل فروختن روغنى كه آن را با پيه مخلوط كرده است ، يا بها قرار دادن چيزى كه در آن غش شده است ، و چنين معامله اى حرام و در بعضى از صور ـ كه خواهد آمد ـ باطل است.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده اى دارد به اين مضمون: از مسلمانان نيست كسى كه با مسلمانان غش كند.
و از آن حضرت روايت شده كه: هر كه با برادر مسلمان خود غش كند خداوند بركت روزى او را مى برد و معيشت او را بر او فاسد مى كند و او را به خودش واگذار مى كند.
فروختن چيز پاكى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن است
خريد و فروش چيز پاكى كه نجس شده و آب كشيدن آن ممكن نيست
خريد و فروش دواهاى نجس خوردنى
خريد و فروش روغن هايى كه از ممالك غير اسلامى مى آورند
و روغنى را كه از حيوان بعد از جان دادن آن مى گيرند ، هر چند احتمال آن برود كه به دستور شرع كشته شده ، چنانچه از دست كافر بگيرند ـ در صورتى كه احراز نشود كه آن كافر از دست مسلمان يا از بازار مسلمين گرفته استـ يا از ممالك غير اسلامى بياورند ، خوردنش حرام و خريد و فروش آن باطل و محكوم به نجاست است.
خريد و فروش پوست روباه و مانند آن
چرمى كه از ممالك غير اسلامى يا از دست كافر گرفته مى شود